ای سرکوزی! ای جوان!

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

ای سرکوزی! ای جوان! ای نادان!‏

امروز “ سه شنبه سیاه” است. از بس بعلت نادانی و جوانی دست دست کردی که کارمندان پست و مالیات و بچه مدرسه ‏ای ها هم به اعتصاب خطوط راه اهن پیوستند و اگر همینطور ادامه بدهی‎ ‎‏ “دشمن” توطئه سازمانهای جاسوسی را به ‏انجام می رساند و با انقلاب مخملی، نرم یا سخت، زردیا صورتی یا راه راه “ نظام مقدس” را ساقط می کند.‏‎ ‎پس بجنب ‏جوان و این چند دستور را فی الفور به انجام برسان و “ نظام” را نجات بده. ‏

‏ دستور اول- به پزشکان بگو آمپول وریدی “ضد دموکر اسی” به تو تزریق کنند تاحالت از هرچه دمکراسی است به ‏هم بخورد. البته این کاررا باید اول می کردی. به جای اینکه دنبال‎ ‎‏”دمکراسی” باشی و هی با این ضعیفه “سگولن ‏رویال” بحث کنی، راحتتر بود که در‎ ‎‏”عملیاتی پیچیده و چند لایه” و با‎ ‎‏”چراغ خاموش” بالا می آمدی وهمین که ‏حریف خوایش می برد کافی بود تا تو که سوم بودی اول بشوی.‏

‏ دستور دوم- بلافاصله وارد عمل شو. این لات و لوت ها و اوباش میخانه ها و فاحشه خانه ها و زیر پل خواب ها را ‏جمع کن و آموزششان بده. بعددر کلیساهای مناطق مختلف شهر سازماندهی شان کن. حقوق خوب، چلوکباب (غذای ملی ‏کشوری به نام ایران که الان هوگوچاوز هم دارد برای بار هفتم می خورد) چرب، نارنجک اعلا، چاقوی دسته ‏سفیدزنجانی، پنجه بکس و مخصوصا زنجیر یادت نرود. همه رامجهزکن و اسم مستعارشان را هم بگذار‏‎ ‎‏”مردم” که ‏هروقت تو لازم دیدی بطور “خودجوش” پیدایشان بشود، گاهی با کفن و گاهی بی کفن.‏

دستور سوم ـ دستور بده مردم این روزنامه لوموند را که دوبله به فارسی اش می شود کیهان اشغال کنند و بسپارند دست ‏چند تا از این “مردم” که از دانشگاه های اوین و توحید دکترای روزنامه نویسی گرفته باشند.‏

‏ دستور چهارم ـ حالا که عیالت را طلاق داده ای، آستین بالا بزن و بفرست خواستگاری علیامخدره “ادری تاتو” که در ‏فیلم “رمز داوینچی” نقش “سوفی” را بازی می کرد و آخر سر معلوم شد نوه حضرت مریم است. اینطوری تو می شوی ‏فرستاده “آقا امام زمان” خودتان که ایشان هم قرار است ظهور کنند.‏

چند تا از تجار بزرگ شکر و ویاگرا و پژو را هم بفرست روزهای یکشنبه در منابر جنجال کنند که درخواب دیده اند‎ ‎‏”آقا” خودش سندریاست جمهوریت را امضا و اعضای کابینه ات را انتخاب کرده است. می بینی که تاج نور بر سرت ‏می درخشد و کروبیان( غیر از مهدی کروبی و پسرش ) برایت سرود می خوانند و فرشته ها هرجا بروی دور و برت ‏بال بال می زنند.‏

‏ حالاشده ای یک رئیس جمهور خدائی و باید‎ ‎‏”مهرورزی” را شروع کنی و بسرعت برق و باد همه مسائل جامعه راحل ‏و فصل نمائی. ‏

‏ پس، ای سرکوزی، ای نیکلا اقدامات زیر را به انجام برسان: اقدام اول- شبانه بگو که “مردم” بطور “خودجوش” به ‏دانشگاهها حمله کنند وحساب یک مشتی قرتی بی خدا رابرسند. به آنها چه مربوط که تورفتی و جرج دبلیو را بغل کردی ‏و به انگلیسی گفتی:‏I love you USA ‎

و حالا می خواهی از کوکاکولا و غیره کولا کمک بگیری و دانشگاههای “چپ” فرانسه را‎ ‎‏”راست” کنی. به مردم ‏بگوشبانه واردخوابگاهها شوندو با فریاد‎ ‎‏”یامریم” دانشجویان را تا حد مرگ بزنند. چشم وچارششان را در بیاورند. از ‏پنجره به بیرون پرت کنند. و خلاصه کاری کنند که این دانشگاهها ـ مخصوصا سوربن- از “عوامل دشمن” پاکسازی ‏شوند. یکی از “مردم” هم باید یادش باشد یک ریش تراش را بدزد. بعدا بدرد می خورد.‏

‏ اقدام دوم- به “سربازان گمنام حضرت مریم” دستور بده بلافاصله بساط سندیکا بازی را جمع کنند و اول از همه در این‎ ‎‏”س ژت” راببندند که از روی سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران کپی برداری شده است. اصانلویشان راهم بگیرند و ‏زبانش را سوراخ کنند.‏

‏ ببین سرکو، تا وقتی این اصانلوی فرانسوی هر شب می آید تلویزیون و بلیل زبانی می کند و از” حق” و “ قانون” و “ ‏سندیکا” حرف می زند کار درست بشو نیست. همه اینها یادگار بلشویک های بی خدائی مانند “ ژان ژاک روسو” است.‏

‏ تو که نماینده حضرت مریمی نباید زیر بار بروی. اصلا وقتش است جر بزنی و خودت را مستقیما نماینده خدا معرفی ‏کنی. پسر، فرشتگان را نمی بینی که دور سرت پرواز می کنند؟ از تاج نور کور نشدی؟

اقدام سوم ـ وقتش است که لوموند که حالا شده کیهان وارد صحنه بشود و “روزنامه نگاران” آن، اعترافات اصانلوی ‏فرانسوی را منتشر کنند و نشانی‎ ‎‏”دشمن” را در سندیکاها، مدارس، دانشگاه ها، پست و اداره مالیات “فاش” سازند.‏

روشن است وقتی “مردم” این اخبار را بخوانند خونشان بجوش می آید و بطور”خود جوش” وارد صحنه می شوند و تو ‏هم برای مراقبت از کارمندان و کارگران و دانشجویان و غیره سربازان گمنام حضرت مریم را باضافه گارد ضد ‏شورش به خیابانها می فرستی.‏

نتیجه معلوم است. عده ای از عوامل فریب خورده‎ ‎‏”دشمن” دستگیر می شوند که رهبرشان حتماجوان ریشوی بلند بالایی ‏به اسم “احمد” است که خودش را به شکل عیسی مسیح د رآورده که مومنان را گول بزند. آنها درحالیکه دسته های ‏اسکناسی را برای توطئه گرفته اند از جیبشان در می آورند و تا آخر عمر از هرچه شیشه نوشابه است متنفر می شوند، ‏اشک ریزان “اعتراف” می کنند و غائله ختم می شود.‏

‏ ای سرکوزی! ای جوان! ای نادان!‏

‏ پس تو می توانی برای تمام عمر در اریکه قدرت باقی بمانی و مادام که از دموکراسی دچار تهوع می شوی و بجای ‏بحث و نقد بر “مردم” و منطق “آتشین” تکیه داری به حکومت الهی خود ادامه بدهی، و پیر و پخته می شوی و این شیوه ‏مهرورزی به نام تو در تاریخ ثبت خواهد شد. چه باک که بر سنگ گورت بنویسند: “دیکتاتور”. تو هم خفته ای چون ‏سارتر که به نام “آزادی” خفته است.‏