داستانی پر از روابط کشف نشده…
بازیگران:رویا تیموریان، بیژن افشار، خسرو احمدی، جواد نمکی، سینا رازانی ،هانیه توسلی، طناز طباطبایی، امیرحسین رستمی و رضا یزدانی.
نویسنده:محمد چرمشیر.کارگردان:آروند دشت آرای.
رولان بارت میگوید: قدرتِ زبانِ گفتاری بیش از زبانِ نوشتاری است و آسودهتر میتواند در سیستمِ ارتباطی و درکی موثر باشد، شبکههای اجتماعی گاه معنا را تحریف میکنند و یا چالشهای دیگری را در اذهان پدید میآورند که بسیار دور از تصورِ خالقِ اولیه آنهاست. این نکته گاه مفاهیم جدید را به وجود میآورد و گاه تخریب معنایی را رقم میزد. در مجموع این سویه شاید مفید فایده نباشد و در آینده مشکلاتی حاد را پیش رو قرار دهد و بی راه نیست که میشل فوکو، حضور تکنولوژی در رسانههای نوین را ابزاری برای نابودی انسان تلقی کرده است. البته نباید از فواید دیگری که در این شبکهها وجود دارد، چشمپوشی کرد.
“کمی تاب بخوریم”به شدت تابع این فضاست. نویسنده در اثرش به همین فضاها اشاره میکند و نمایشنامه را نتیجه جمعآوریِ گفتوگوهای عمومی و خصوصی خود با شماری از همراهانش در این فضا میداند. او به عدم قطعیت اشاره میکند و نیز دنیای باز و گستردهای که برای آدم های نمایشش وجود دارد؛ دنیایی که آهسته آهسته به عقلگرایی نزدیک شده و کمتر به جریان غیرطبیعی گرایش دارد؛ اما بلافاصله میبینیم که شخصیت ها در دامِ همین رویدادها میافتد و راهی برای خلاصی نیست؛ البته خود نمیخواهند. مساله اصلی اصلا این خوبی یا بدی، درستی یا نادرستی و یا هدایت و کمک برای بهبودی نیست.
هدف در نوع نگارش این نمایشنامه و اجرای آن ایجاد یک مجموعه و کمپلکس اجتماعی با تمامِ تکثرهای معنایی است؛ یعنی خلقِ فضایی که بتوان در آن دغدغههای متفاوت افراد را از خصوصیترین تا عامترین مسایل دید و برای دیگران طرح کرد. نتیجه این بیان که بیشباهت به دنیای متکثر رسانههای مورد اشاره نیست، تعاطی اندیشهها در ذهن بیننده است. اگر بپذیریم که دنیای پست مدرن بر پیچیدگیهای روابط و گستره دالهای نامکشوف و اینکه همیشه حقیقت پنهان خواهد ماند، استوار است، میتوان اجرای “کمی تاب بخوریم “را یک بدعت اجرایی نو به حساب آورد؛ بدعتی که در ظاهر رئالیستیک خود به ترفندهای دنیای پست مدرن و مدیا میپردازد تا آنچه را که معضل بشریت است به تصویر درآورد. نمایش آنقدر پیچیده نیست. گفتگوها بسیار عادی و روزمره و اتفاقات بسیار رو و قابل باور به نظر میآیند. همه چیز در سیطره این روابطِ عادی به یک پیچیدگی معنایی منجر میشود که در ذهن مخاطب و پس از دیدنِ اجرا رخ میدهد. پس از دیدنِ اجراست که از خود میپرسیم این روابطِ پیش پا افتاده که بارها آنها را دیدهایم و یا در شبکههای اجتماعی مشاهده کردهایم به چه کار میآیند؟
چرمشیر در این نمایشنامه همچون اکثر آثار خود به خوبی با استفاده از دیالوگهای مناسب شخصیت سازی قابل توجهی را برای شخصیتهای نمایش ایجاد کرده است. مخاطب در طول حدود 120 دقیقه نمایش به واسطه دیالوگهای جذاب که گاهی به زیبایی موقعیتی طنز ایجاد میکنند با نمایش “کمی تاب بخوریم” همراه میشود اما به نظر می رسد این عنصر خود به تنهایی برای سرگرمی و جذب مخاطب در طول دو ساعت اجرا کافی نباشد.
این اثر را میتوان از دو منظر جداگانه مورد بحث قرار داد. در منظر ابتدایی میتواند هر یک از بخشهای این نمایش به شکل مجزا در مقام یک نمایشنامه کوتاه باشد.کما اینکه نگاه کلی نمایشنامه نویس از درام “خرده جنایت های زناشویی” را در خلق نهایی این نمایشنامه نباید فراموش کرد. بخش دوم را نیز میتوان به روی کلیت این اجرا گشود که در ترکیب با یکدیگر، نمایشی کلانتر را شکل میدهند.
نمایش “کمی تاب بخوریم”از چند خرده نمایشنامه تشکیل شده است. این نمایشنامهها بیشتر از گفتوگوی میان دو شخصیت شکل گرفته و بیشتر بر این نشانگان ادبیات نمایشی تاکید دارند.
چرم شیر نیز در اثر خود همین گفتوگوها را مبنای شناخت مخاطب از شخصیتها قرار داده است. در این نگاه وی نمایشنامهنویسی موفق به نظر میآید. دیالوگها سیری صعودی دارند و عمدتا هر یک از موقعیتهای مفروض نمایشنامهها را به سمت کشمکشی جهنده پیش میبرند. اما این نمایشنامکها، در ساختار کلی نمایش “کمی تاب بخوریم” که در پس یکدیگر قرار میگیرند، در کل به اثری اپیزودیک میانجامند.
دشت آرای درمقام کارگردان اثراز شیوهای متفاوت برای اجرا بهره برده است. وی میزانسنهای خود را توسط تابهایی که از سقف آویزان هستند و در مقاطع مختلف نمایش بالا پایین میروند و در سطوح مختلفی در فضای نمایش قرار میگیرند، طراحی کرده است.بازیگران نمایش همگی روی تابها قرار دارند و در صحنههای مختلف موقعیت خود را روی تابها تغییر میدهند و ارتباطهای خود را با شخصیتهای دیگر نمایش برقرار میکنند. این شیوه اجرایی و معلق بودن شخصیتها میان زمین و آسمان میتواند تداعی کننده همان فضای برزخ گونهای باشد که انسانها در مقاطع مختلف زندگی در آن گرفتار میشوند و در نهایت برخی زندگی و حضور در پستترین سطح را انتخاب میکنند. البته همان طور که گفته شد نمایشنامه خود متشکل از خرده داستانهایی است که می تواند القاگر فضایی برزخی و معلق هم باشد و نه یک دنیای برزخی کامل؛ بلکه برزخی که کاراکترها با فضایی که همراه با خود به درون دنیای نمایش می آورند تولید می شود.
دشت آرای در ارائه مفاهیم ،همه ی تلاش خود را انجام می دهد تا از پیچیدگی های فرم اجرایی خلاصی پیدا کند.همین تلاش کارگردان است که در مقطع زیادی به مخاطب فرصتی برای کنکاش در اثر را نمی دهد و به همین جهت ریتم یا ضرباهنگ اجرا آغاز نشده به مرحله فراموشی سپرده می شود.دشت آرای خود به قدری شیفته طراحی کلی اثرش می شود که انگار وجه برقراری ارتباط مخاطب با اثرش را از یاد می برد و این مهم را کنار می گذارد.این گونه است که هدایت بازیگران در ارائه شخصیت ها کم رمق و خالی از رنگ و لعاب می شود.متن همواره جلوتر از اجرا است و دیگر عناصر نمایش در خدمت یکدیگر نیستند.
با دقت بر کلیت اثر در مواجه با اجرای نهایی این فرم اجرایی به راحتی میتوان گفت در نمایش کمی تاب بخوریم کارگردانی وجود ندارد بلکه تنها یک طراح دیده میشود که کارش در شروع اجرا آغاز نشده تمام میشود. وقتی کارگردان این ایده را در ذهن داشته باید به محدودیتهای آن نیز فکر میکرده و برای جبران این محدودیتها چاره ای می اندیشیده است. تا مخاطب نیز بتواند همراه بازیگران تاب بخورد و جلو برود نه این که کاملاً از بازیگران جدا شود(و اگر خوابش نبرده) به دیالوگهای بازیگران گوش دهد.در کمی تاب بخوریم آروند دشتآرای حتی نگاه کردن لازم نیست چون تماشاگر میداند بازیگران روی تاب هستند و تکان نمیخوردند، اتفاق جدیدی نیز که رخ نخواهد داد تنها چیزی که تازه است دیالوگها است که گوش لازم دارند نه چشم.