نگاهی استیلیزه به اثر لورکا
“ابرهای پشت حنجره”عنوان نمایشی است از رضا گوران که با نگاهی به نمایشنامه “ماریانا پینه دا” اثر فدریکو گارسیا لورکا به رشته تحریر در آمده و به روی پرده رفته است. اما اقتباس گوران از این نمایشنامه با جرح وتعدیل هایی همراه بوده است.
“ماریانا پینه دا”یکی از پنج اثر مهم لورکا است که اتفاقا آن را پیش از “خانه برنادرد آلبا”،”عروسی خون” و”یرما”نوشته است، آن هم در عین جوانی و درسن 26 سالگی.
یکی از مهم ترین ویژگی های نمایشنامه های لورکا در این است که اغلب آثارش برگرفته از خشم و جنون اسپانیای درجنگ و انقلاب است. او درنوشته هایش می کوشد از یک سو طبقات اجتماعی جامعه ی درهم تنیده و درعین حال از هم پاشیده ی اسپانیا را منعکس کند واز سوی دیگر با جسارت در دل این واقعیت پنداری، با رئالیسمی شاعرانه، تخیل و واقعیت را درهم می تند تا درنهایت از زخم های جامعه اش بگوید. زخم هایی که اکثرا ، زنان نمایشنامه های لورکا را نشانه می رود. زنانی که با عشق، پیش می روند و قربانی خشونت می شوند.
دراثری که گوران از این نمایشنامه به صحنه آورده است ماریانا جزو زنان مظلوم ومحروم جامعه است ومثل همه زنان آثار “لورکا”رنج می کشد. رنجی که او را به تاریخ اسپانیا گره می زند. با این توصیف “ابرهای پشت حنجره” بیش از فضای شاعرانه خود به عنصر خشونت می پردازد اما نه خشونت به معنای عیان کردن رنج و درد روی صحنه، بلکه او رنج را به وادی استعاره ها می کشاند. صحنه خالی که تنها سه صندلی آهنی روی آن خودنمایی می کند ونردبام های آهنی که تا سقف بالا رفته اند. این نردبام ها تنها راه ورود و خروج بازیگران هستند وهمین نکته اثر را آن قدر استلیزه کرده که شاید از زندگی عادی و واقعی عاری باشد …
این یک بازخوانی دیگرگونه از لورکا وشخصیت زن قهرمان اوست.زن قهرمان لورکا که به واسطه عشق خطر می کند ودرجمع انقلابیون راه می یابد به ناگاه تبدیل به متهم ردیف اول یک جریان انقلابی می شود .همین خط در نمایش رضا گوران هم دنبال می شود اما در سکوت ،دررفت و آمدهای بازیگران از سقف به پایین وبالعکس.گوران می کوشد بیش از شاعرانگی ،آشفتگی ذهن زن نمایش ودنیای پیرامونش را نشان دهد .رویاها و خاطرات این زن از همان راه به ذهن “ماریانا” وارد و خارج می شوند که بازجو و زن راهب که او را زندانی کرده اند از همان راه ،رفت وامد دارند .به دیگر معنا این استعاره بیشتر از آن که شاعرانه باشد شبیه بازنمایی یک هذیان می ماند .انگار ماریانا درخودش حبس شده است .همین تاویل اثر است که د روهله اول اثر را به دنیای مدرن نزدیک می کند واز رئالیسم شاعرانه دور.
با نگاهی دقیق تر به اجرای “ابرهای پشت حنجره” متوجه خواهیم شد که تکرار تابلوهای نمایش ،بازی های کاملا درچهارچوب وحتی دکوپاژ سینمایی حاکم بر فضا اثر را بیشتر از هرچیز به نمایشی مدرن ترجمه می کند تا اینکه ما دنبال قدم های لورکا یا شاعرانگی یا رئالیسم دراثر بگردیم .فکر هدایت شده کارگردان درپس زمینه اثر خود را به رخ می کشد ،از صحنه ایستادن بازیگر زیر باران تا تک جمله آخر نمایش که قهرمان زن درمقابل زمان شنیدن اعدامش تنها به گفتن یک جمله بسنده می کند:“مردن درد دارد؟”همین قدر تلخ ودر ناامیدی به تمامی بسته نشود.اما در اثر گوران از آنجا که تکاپو در طول اثر جریان ندارد وگویی از آغاز سرنوشت رقم خورده است ،مرگ پایان ناامید کننده ای است.همین است که مارا بیشتر مجاب می کند دنبال رد پای لورکا در این اثر بگردیم.حتی اگر نام شخصیت اصلی آن ماریانا باشد ،اسپانیای دنیای لورکا بستر وقایع باشد ،هم از عشق در آن گفته شود وهم مرگ.اما چه کسی گفته این اثر ازآن لورکاست؟یا باید باشد!
به هرروی در یک نگاه مستقل از لورکا و رضا گوران باید گفت این اثر از آن روی قابل اعتناست که کارگردان می داند از صحنه چه می خواهد.
بازی های در چهارچوب از ویژگی های برجسته اثر است .شهرام حقیقت دوست،ندا مقصودی،مهدی پاکدل ،بهنوش طباطبایی و کاوه قائم دراین چهارچوب حرکت می کنند تا کارگردانی،طراحی میزانسن،طراحی صحنه ،بازی ها ومتن در یک انسجام قرار بگیرند.