اتحاد جمهوری خواهان ایران، روزهای ۱۲ تا ۱۴ اکتبر ۲۰۱۲ پنجمین همایش خود را در شهر کلن آلمان برگزار کرد. سخنان دو تن از شرکت کنندگان در این همایش، انگیزه اصلی نگارش این یادداشت است.
۱- همایش پنجم اتحاد جمهوری خواهان ایران تقریبا یک هفته پس از التهاب در بازار ارز تهران و تجمع اعتراضی در این بازار برگزار شد. یکی از سخنرانان (۱) در این رابطه اظهار کرد که در تاریخ ایران سابقه نداشته که مردم برای “نان” شورش کنند و به همین دلیل اینگونه نتیجه گرفت که “گمان نمیکنم گرانیهای اخیر و بحران موجود منجر به اعتراض معیشتی و شورش شود.”
برخی از جریانات (عمدتا چپ) معتقدند یکی از مواردی که به تضعیف حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب ایران منجر شد، اعتصابات کارگری به ویژه در صنعت نفت بود. اگر بخواهیم صحت این مساله را بپذیریم باید قبول کنیم که این اعتصابات برای “نان” نبوده است و سطح آگاهی کارگران در آن زمان به آن اندازه بوده که با جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران همراه و چه بسا موجب به نتیجه رسیدن آن شوند.
طی یک دهه اخیر به جرات می توان گفت که هر هفته شاهد یک تجمع، اعتراض یا اعتصاب کارگری بوده ایم؛ عده ای در صنایع نساجی کردستان اعتصاب می کنند، برخی دیگر در مجتمع پتروشیمی کرمانشاه، کارگرانی دیگر در نیشکر هفت تپه؛ ولی هیچیک از این اعتصابات کارگری باوجود امکان ارتباطی و رسانه ای بیشتر (نسبت به دهه ۵۰)، نتوانسته اند آنگونه که باید و شاید تاثیری در معادلات سیاسی ایران داشته باشند. اصولا این اعتصابات یا اعتراضات با هدف گرفتن حقوق معوقه و در واقع برای “نان” بوده است.
اینگونه اعتراضات بیشتر اعتراضاتی هستند که به صورت پالسی و گسسته (چه در معنای جغرافیایی و چه زمانی) انجام می شوند. این اعتراضات، گاها از جنبه های احساسی نیز برخوردارند. با این توصیفات نمی توان امیدوار بود که امروزه اعتصابات کارگری با این شرایط بتوانند در عرصه سیاسی ایران تاثیرگذار بوده و در واقع همچون سالهای اوایل دهه پنجاه نتیجه دلخواهی داشته باشند.
مساله دیگر که در این میان و در بررسی اعتصابات کارگری قبل از انقلاب مهم جلوه می کند، شرایط اپوزیسیون، به ویژه نیروهای چپ و تشکیلات این نیروها میان کارگران بود. هیچگاه نمی توان منکر وجود تشکیلات گسترده و هماهنگ این نیروها میان کارگران به ویژه در واحدهای صنعتی بزرگ و صنعت نفت شد. وجود این تشکیلات موجب هماهنگی و گستردگی اعتصابات می شد. اپوزیسیون ایران اما امروزه عمدتا از وجود این تشکیلات بی بهره است.
امروز نیروهای چپ، دچار چنان انشقاق و گستردگی ای هستند که به سختی می توان شمار دقیق احزاب و سازمان های چپ را در عرصه سیاسی ایران حساب کرد. دیگر احزاب اپوزیسیون (آنانکه خود را “سراسری” می نامند) نیز بیشتر احزابی چند نفره بوده و فقط در چند شهر در خارج از کشور فعال هستند. این سازمان ها در واقع از ساختار یک حزب منسجم (با اعضای مشخص، تشکیلات، برگزاری کنگره و…) برخوردار نبوده و بیشتر همچون یک تشکل غیردولتی یا همچون یک رسانه یا سایت عمل می کنند. اصولا این اپوزیسیون نه تنها در داخل هیچگونه تشکیلاتی ندارد، بلکه در خارج از کشور هم که امکان فعالیت آزادانه برایشان فراهم است، از تشکیلات منسجمی برخوردار نیستند. از چنین اپوزیسیونی با این مشخصات، نباید انتظار داشت که بتواند همچون سالهای قبل از انقلاب اعتصابات را سازماندهی نماید.
۲- در همین همایش یکی از اعضای اتحاد جمهوری خواهان ایران (۲) گفته است که در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده اگر یک “اصولگرای معتدل” نامزد شود، در انتخابات شرکت خواهند کرد: “چون کشور در خطر است، اگر یکی از نیروهای معتدل اصولگرا نامزد شود باید در انتخابات شرکت کرد.” این اظهارنظر از رهبری یکی از ائتلاف ها در اپوزیسیون جمهوری اسلامی، قابل تامل است.
اگر این گفته را به عنوان خواسته بخشی از اپوزیسیون به شمار آورده و آن را با خواسته های جریانات تشکیل دهنده این ائتلاف در گذشته مقایسه کنیم، خواهیم دید که سطح این خواسته ها چه اندازه کاهش یافته است. در واقع نوعی عقب نشینی مشاهده می شود.
این گفته در واقع همان استراتژی اصلاح طلبی ست. وجود چهره های اصلاح طلب و ملی مذهبی در این همایش که طی سه سال اخیر مجبور به ترک کشور شده اند، تائیدکننده این ادعاست. به عبارت دیگر این بخش از اپوزیسیون ایران هم اینک خود را در استراتژی اصلاح طلبی به معنای “درون ساختاری” آن تعریف می کند. به این معنی که حتی با وجود یک چهره “اصولگرای معتدل” در انتخاباتی که جمهوری اسلامی برگزار کننده ی آن بوده و شورای نگهبان صلاحیت کاندیداهای آن را تائید کرده است، شرکت خواهد کرد.
به عقیده نگارنده این تغییر سطح مطالبات و بازتعریف این بخش از اپوزیسیون در استراتژی اصلاح طلبی تنها به دلیل خلا استراتژی و ضعف تشکیلاتی آنان است. اپوزیسیونی که بیش از سه دهه از فضای داخل جداست، فاقد هرگونه تشکیلات منسجم بوده و خاصیت بسیج نمودن خود را از دست داده، هیچ امیدی به تاثیرگذاری ندارد. به همین دلیل به این استراتژی روی آورده که “در شرایط خفگی، هرنوع مجرای تنفس غنیمت است”.
این تحلیل بر این اصل استوار است که “یک رئیس جمهور میانه رو قادر خواهد بود فضا را بازتر کند، وجود فضای بازتر به معنی ایجاد نهادهای جامعه مدنی است، و این به معنی امکان بسیج و سازماندهی نیروهای اجتماعی و مردم بوده که در نهایت می تواند حتی به سرنگونی جمهوری اسلامی منجر شود.”
این هدف، یعنی با استفاده از نهاد ریاست جمهوری، جامعه مدنی ایجاد کردن، در ایران قابل دنبال نیست. تجربه نشان داده که در ایران ایجاد جامعه مدنی به این صورت، متکی به حاکمیت است و حاکمیت هرگاه که بخواهد، همانگونه که آن را بوجود آورده، می تواند آن را نیز از بین ببرد. شاهرگ این جامعه مدنی در دست حاکمیت است و در واقع هیچگاه نمی تواند کارویژه خود را که همانا کاهش حوزه قدرت و گسترش حوزه عمومی است، به خوبی انجام دهد. این نوع جامعه مدنی در نتیجه مناسبات قدرت در حاکمیت ایجاد شده و یک جامعه مدنی پویا نیست.
در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، رئیس جمهور قادر نیست که حاکمیت را تعدیل کند. این امر را نه تنها در دوره هشت ساله اصلاحات، بلکه طی ماه های اخیر و در جریان اختلافات بوجود آمده میان قوه قضائیه وقوه مقننه با رئیس جمهوری که حمایت نهاد ولایت فقیه را نیز باخود داشت، به خوبی مشاهده کردیم. نوع پخش قدرت و تقسیم بندی قدرت در جمهوری اسلامی به گونه ای است که نهادهای انتخابی نمی توانند نهادهای انتصابی را به راحتی کنترل کنند.
تکیه اپوزیسیون بر این اصل نشان می دهد که اپوزیسیون هنوز تحلیل درستی از کانون های قدرت و توزیع قدرت در ایران ندارد. روی آوردن به استراتژی اصلاح طلبی نشان از عدم شناخت از جامعه و عرصه سیاسی ایران است. در واقع آنان به دنبال خلا استراتژی خود، به دنبال استراتژی ای هستند که خیلی وقت است ابداع کنندگان آن اعلام شکست کرده اند. چه بسا فاکتور بین المللی در ایجاد این استراتژی در دوره اصلاحات را نیز نباید فراموش کرد. شرایط بین المللی در اواسط دهه هفتاد به گونه ای بود که انتخاب استراتژی اصلاح طلبی برای حاکمیت ایران انتخابی عاقلانه بود. جامعه بین المللی نیز از این اصلاحات حمایت کرده و چه بسا روابط ایران با غرب در این دوره، در بالاترین حد خود در طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران بوده است. ولی هم اینک به نظر می رسد که جامعه بین الملل نسبت به اصلاح جمهوری اسلامی بدبین شده و دیگر رغبتی ندارد که روی اختلاف نخبه های قدرت در ایران سرمایه گذاری کند، چون به این نتیجه رسیده که رهبر با تکیه بر سپاه یکه تاز است و رئیس جمهور در سیاست گذاری اصلی، که مورد نگرانی جامعه بین المللی است(هسته ای)، نقشی ندارد.
در پایان، اگر اپوزیسیون به ضعف خود پی برده، بهتر است که ضعف های خود را جبران کند و در پی سازماندهی و متشکل کردن خود باشد، نه اینکه از مطالبات خود عقب نشینی کند و سطح آنها را کاهش دهد. کاهش سطح مطالبات، و تغییر تاکتیک و استراتژی بر اساس ضعف خود، یک بازی سیاسی قلمداد نمی شود؛ این امر تنها به از دست دادن جایگاه سنتی این گروه از اپوزیسیون میان مردم می انجامد، و این یعنی تضیف هرچه بیشتر آنان در آینده.
منابع
1- گزارش دویچه وله
2- همان جا