نه سر پیازیم، نه ته پیاز

نویسنده
مهرداد شیبانی

گفتی هر هفته باید بر کسی ظلمی چنان رود که فریاد قربانی گوش فلک را پرکند و طشت رسوائی دیگری از بام جهان ‏بیافتد تا “ رویکرد نفرت” طالبان شیعی گرداننده جمهوری اسلامی، نام عزیز ایران را با ننگ بیشتر بیالاید وآبروی ‏فرزندان حافظ و مولانا را بیشتر ببرد.‏

هفته ای که با آن فروردین پایان می گیرد و اردیبهشت پرگل ایران آغاز می شود، با حکم هشت سال زندان برای گلسرخ ‏زیبایی از ایران شروع می شود که بهمن قبادی کارگردان چنین تصویرش می کند: “دخترِ ایرانی‎مان که چشم‎های ژاپنی ‏دارد و شناسنامه آمریکایی، در زندان است…او نحیف‎تر و ساده‎تر از آن است که بتواند در بازی شما شرکت کند تو را ‏به خدا تمامش کنید نگذارید این گونه مهره تبلیغاتی این جهان کثیف شود…“‏

سخن ازرکساناصابری است که قربانی این هفته دولت”مهرورزی” است و تصویرش مدام از تلویزیون ها ی جهان ‏پخش می شود یا از روزنامه ها و مجلات به شماخیره شده است. ‏

میر حسین موسوی درجدال داغ انتخاباتی که “رسانه ملی” درآن نقش یکی از یاران احمدی نژاد را بازی می کند، می ‏گوید: “انقلاب کردیم که شهروندان مساوی با حقوق برابر داشته باشیم.“‏

و رکسانا صابری تنها یکی از کسانی است که از “حقوق مساوی” بر خوردار شده است. نظیر او بسیارند. تا امروز فقط ‏چند زن که برخی شان هم خبرنگارند و از خارج به کشور آمده بودند به جرم “جاسوسی” دستگیر شده و سرنوشت های ‏متفاوت یافته اند. نام ها را بیاد بیاورید :‏

زهراکاظمی عکاس ـ خبرنگار بین المللی که رفته بود مقابل زندان اوین تا با خانواده زندانیان صحبت کند و عکس ‏بگیرد، به تله قاضی مرتضوی و قاضی بخشی نماینده ومعاون او در اوین افتاد و زیر فشار برای گرفتن اعتراف ‏جاسوسی (حتی با کوبیدن کفش بر سربه قصد کشت) به قتل رسید.‏

هاله اسفندیاری که پس از کشاندن او به سیمای جمهوری اسلامی برگ خروجش را امضاء کردند و برگشت امریکا. ‏
نازی عظیما گوینده و تهیه کننده رادیو فردا که تنها برای دیدن خانواده اش به ایران رفته بود اما پاسپورتش را ضبط ‏کردند و مدت ها ممنوع الخروج بود تا بالاخره رها شد.‏

عشاء مومنی برای کار تحقیقاتی دانشگاهی که در آن درس می خواند به ایران رفت تا درباره زنان ایران تحقق کند، سر ‏از زندان در آورد و فعلا با وثیقه آزاد است.‏

و….‏

اینان تنها زنان و قربانیان پیشین اند. و این هفته: “ماموران امنیتی با حمله به منزل مسعود دهقان و ضبط وسایل شخصی ‏این عضو انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر، وی را بازداشت کردند. اسماعیل سلمان پور عضو دیگر این انجمن که ‏پیش‌تر در مراسم بزرگداشت مهدی بازرگان در تاریخ ۱۸ بهمن ماه سال گذشته بازداشت شده بود؛ در حالی که به شدت ‏از ضعف جسمی برخوردار بود، از بند امنیتی به بهداری زندان اوین منتقل شد.“‏

و تنها زنان و جوانان نیستند، کارگران نیزسخت گرفتار مهر ورزی اند: “نزدیک به ۹۰ تن از اعضای کمیته هماهنگی ‏کارگران ایران، مرکب از نمایندگان کارگری نقاط مختلف این کشور روز جمعه در شهر سنندج توسط نیروهای‎ ‎انتظامی ‏و امنیتی دستگیر شدند.“‏

این کارگران که آیت اله خمینی گفته بود باید بازویشان را بوسید، از شدت وفور آزادی در “آزادترین کشور دنیا ” که به ‏گفته احمدی نژاد همان ایران خودمان باشد ؛ درخانه ای گردآمده بودند تا در باره برگزاری روزجهانی کارگر مشورت ‏کنند.‏

این اخبار هولناک که فقط مربوط به سه روز اول هفته است، تنها موجکی از آن گرداب است که ایران در آن فروافتاده ‏است.‏

درهمین هفته مجلس گام دیگری برای کنترل بیشتر رسانه ها توسط دولت بر می دارد و مصونیت منابع خبری را لغومی ‏کند.‏

با برگزاری مراسم سالگرد دکتر یداله سحابی مخالفت می شود. پیرمرد نازنین هیچ گناهی نداشت جز اینکه قرائت ‏طالبانی از اسلام را نپذیرفت و قلبش از عشق ایران شعله ور بود. چند نسل اسلام را به نام و مهندس بازرگان می ‏شناختند که حالا هر دو ممنوعند، حتی از برپائی مراسم سالگرد.‏

‏30 سال بعد ازانقلاب، موسوی خویینی در پاسخ خبرنگاری که می پرسد :‏
‏- یعنی از زمان امام تاکنون درجا زده‌ایم؟
جواب می دهد:‏

‏ - خیر. عقب‌تر رفته‌ایم. متاسفانه. در حوزه آزادی‌های اجتماعی، اقتصادی و حقوق شهروندی هم دچار همین مسائل ‏هستیم. در حوزه پوشش مشکلات مشابهی داشتیم. فکر می‌کردیم که چون حجاب واجب است، بی‌حجابی هم حرام است. ‏اگر حکومت اسلامی برقرار شود همه با حجاب می‌شوند. اگر هم کسی تخطی کند او را مجازات می‌کنیم. فکر می‌کردیم ‏به همین سادگی است. یادم نیست از اول انقلاب چند بار به لشکر بی‌حجابی هجوم برده‌ایم و شکست خورده‌ایم و این ‏لشکر بزرگ‌تر هم شده است.‏

بهزاد نبوی هم در گرماگرم مبارزه انتخاباتی، در باره حلقه آخر ی که ایران را بر باد داده ـ یعنی دولت احمدی نژاد ـ ‏می گوید: “معتقدم دولت نهم ثروت ملی و مصالح کشور را فدای رای آوری و بقای خود می کند. تاکنون هیچ فرد و ‏دولتی حداقل در سال های پس از پیروزی انقلاب چنین بلایی بر سر کشور و ملت خود نیاورده است.“‏

و دولتی که ایران رافدای منافع خودکرده است، با تمام نیرو می کوشد در سنگر ریاست جمهوری بماند. اول اقدام فعال ‏کردن” حلقه ارومیه” است. صاحب این قلم، بناچار از روش همیشگی خود درفشرده کردن رویدادها تن می زند، تا ‏خواننده را با یکی “ حلقه” های مهم در سیاست جمهوری اسلامی به نقل از روزنامه “اعتماد”، آشنا کند:‏

‏”«سیدمجتبی ثمره هاشمی» مشاور ارشد محمود احمدی نژاد استعفای خود را تقدیم رئیس جمهور کرد تا «حلقه ارومیه ‏یی ها» تمام قوای خود را برای تمدید ریاست جمهوری احمدی نژاد و حفظ سنگر «پاستور» بسیج کند. سال ۱۳۵۹ ‏هنگامی که آیت الله مهدوی کنی وزیر کشور وقت «صادق محصولی» معتمد ارومیه یی اش را به دفتر کارش فراخواند ‏تا به وی ماموریت دهد به همراه «برادران ثمره هاشمی» خواهرزاده های محمدرضا باهنر راهی زادگاه شوند و ضمن ‏کنترل امنیت شمال غرب کشور حامیان بنی صدر را مهار کنند، گمان نمی برد با این ماموریت هسته گروهی را پایه ‏ریزی می کند که یک ربع قرن بعد سطوح عالی اجرایی کشور را به دست خواهند گرفت.هنوز یک سال از خدمت ‏‏«صادق محصولی» نگذشته بود که وی توامان فرمانداری ارومیه و فرماندهی منطقه 5 سپاه که استان های آذربایجان ‏غربی، شرقی و اردبیل را شامل می شد، به عهده گرفت. در همان سال بود که محمود احمدی نژاد به فرمانداری ماکو ‏رسید، «مجتبی ثمره هاشمی» معاونت استانداری آذربایجان را عهده دار شد، «پرویز فتاح» حکم قائم مقامی فرماندهی ‏لشگر ویژه سپاه پاسداران آذربایجان غربی را دریافت کرد و اسفندیار رحیم مشایی به عنوان یکی از اعضای شورای ‏تامین استان حلقه یی را تشکیل دادند که بعدها به «حلقه ارومیه یی»ها موسوم شد و مدیریت اجرایی کشور را فتح کرد. ‏این حلقه در سال های 65 به غرب کشور مهاجرت کرد. در این سال محمود احمدی نژاد به سمت معاون استانداری ‏کردستان منصوب شد. این در حالی بود که پرویز فتاح دیگر یار ارومیه یی وی مسوولیتی در یکی از یگان های ویژه ‏برون مرزی را برعهده گرفت. یگان فوق به سرپرستی «صادق محصولی» زیر نظر قرارگاه رمضان به فرماندهی ‏‏«سردار ذوالقدر» مشغول به کار بود. در همان زمان اسفندیار رحیم مشایی به عنوان «مسوول تدوین استراتژی نظام ‏جمهوری اسلامی در خصوص اکراد ایرانی» به فعالیت پرداخت تا زنجیره دوستی های این حلقه گسسته نشود. اگر چه ‏این گروه کوشید انسجام خود را در تمام سال ها حفظ کند اما رابطه محمود احمدی نژاد - مجتبی ثمره هاشمی و صادق ‏محصولی که سابقه آشنایی شان به دوره دانشجویی در دانشگاه علم و صنعت بازمی گشت، قوام و قصه یی دیگر یافت و ‏به عنوان هسته مرکزی این گروه ارتباط خود را هر روز مستحکم تر از گذشته ساخت.با پایان یافتن جنگ «صادق ‏محصولی» تجارت پیشه کرد، احمدی نژاد استاندار اردبیل شد و فتاح مدیریت امور قراردادی پروژه های عمرانی ‏قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا را بر عهده گرفت. در این اثنا بود که مجتبی ثمره هاشمی به سفارش «صادق محصولی» ‏باجناق «علی اکبر ولایتی» وزیر امور خارجه وقت به این وزارتخانه راه یافت و بعد از مدت کوتاهی به سمت مدیرکلی ‏اداره گزینش این وزارتخانه منصوب شد. اگر چه این حلقه فراز و فرود بسیاری را تجربه کرد و دوستان صمیمی گاه ‏گردهم آمدند و گاه به حکم پیشه از هم جدا ماندند، اما دست تقدیر «دوستان 30 ساله» را دوباره به سوی هم هدایت کرد ‏و آن وقتی بود که محمود احمدی نژاد توانست در کسوت شهردار تهران کلید پایتخت را به دست بگیرد و همان موقع بود ‏که «حلقه ارومیه» در خیابان بهشت مستقر شد؛ انتخابی که البته با یک داستان همراه بود.در محافل سیاسی نقل شد ‏هنگامی که امضای حکم احمدی نژاد به عنوان شهردار تهران توسط شورای شهر دوم و تعلل موسوی لاری وزیر وقت ‏کشور به تعویق افتاد، صادق محصولی باجناق خود علی اکبر ولایتی را واسطه کرد تا با پادرمیانی وی این حکم به ‏امضا برسد. با امضای این حکم آمد و شد یاران قدیمی ادامه یافت تا جایی که اواخر سال 83 شهرداری تهران به ‏قرارگاه حامیان شهرداری بدل شد که این بار نقشه فتح پاستور را با هم ترسیم می کردند. از رهگذر این جلسات «صادق ‏محصولی» که حالا صاحب ثروتی میلیاردی شده بود، حمایت مالی فعالیت های انتخاباتی احمدی نژاد را به عهده گرفت ‏و مجتبی ثمره هاشمی دوشادوش وی به سیاست سازی و کارگردانی فعالیت های وی پرداخت. با فتح پاستور نوبت به ‏ادای دین احمدی نژاد رسید. وی که حالا ردای ریاست جمهوری ایران را بر دوش خود می دید، یاران قدیم را به نزد ‏خود فراخواند. فتاح وزیر نیرو شد، اسفندیار رحیم مشایی به معاونت احمدی نژاد و ریاست بر سازمان میراث فرهنگی ‏منصوب و صادق محصولی برای تصاحب کرسی وزارت نفت به مجلس معرفی شد. در این حیص و بیص بود که ثمره ‏هاشمی تنها سمت عالی ترین مشاور احمدی نژاد را پذیرفت و تصمیم گرفت پشت پرده برخی تصمیم های دولت را ‏هدایت کند. “‏
‏ ‏
وحالا ـ اردیبهشت ۱۳۸۸- این حلقه که با حلقه های کلیدی دیگر جناح راست رابطه تنگاتنگ دارد، از یک سو به شیخ ‏الشیوخ جناح راست یعنی مهدوی کنی می رسد و ازجانب دیگر به معتمد اول و ارشد بیت رهبری که علی اکبر ولایتی ‏باشد قصد” مدیریت جهان “ را دارد. ادعائی که این هفته بازهم توسط احمدی نژاد تکرار می شود.‏

نوک پیکان حمله هم متوجه اسرائیل است تا جهان اسلام رابسیج کند و جنگ مذاهب را به سود اسلام خاتمه بدهد. محمود ‏احمدی نژاد با اصرار تمام درکنفرانس حقوق بشردر ژنو حضور می یابد. او تنها رئیس جمهور حاضر درجمع است. ‏حتی روسای جمهور کشورهای “جیبی” آفریقا هم درجلسه حضورنیافته اند. بالاترین سمت کسانی که در سالن نشسته ‏اند، وزیر خارجه است.‏

سخنان تکراری احمدی نژاد که فقط نمک و فلفلش خیلی زیاد شده، رسوائی تازه ای را رقم می زند. تصاویر جلسه ای ‏که احمدی نژاد حرف می زند و کشورهای مهم جهان سالن را ترک می کنند به خبر اول جهان مبدل می شود و درست ‏کنار تصاویر معصوم رکسانا صابری قرار می گیرد. دو چهره از ایران کنارهم به جهان عرضه می شود. ایران عشق ‏که معصومانه و ناباوربه افق می نگرد و ایران دیگر که نفرت را به چهره جهان تف می کند.‏

تبلیغات بی سابقه در باره این” حماسه” همه رسانه های جناح راست وبه ویژه سیمای سردار قالبیاف را به کیهان برادر ‏حسین تبدیل می کند:‏
‏- احمدی نژاد با حرفهایش اسرائیل را بمباران کرد.‏

این تیتر اول شبهاتی می آفریند که یاداشت روز کیهان دامنش می زند: “در حالی که در طی روزها و هفته های اخیر ‏مقامات رژیم صهیونیستی با لفاظی هایی بی پایه و اساس درباره آمادگی برای حمله به ایران، سعی می کردند نظام ‏جمهوری اسلامی را در نوعی حالت رعب و انفعال فرو ببرند، برخی رسانه های غربی ضمن بازتاب وسیع اظهارات ‏رئیس جمهور کشورمان تاکید کردند در واقع این ایران است که اسرائیل را بمباران کرده است.“‏

‏ علی لاریجانی که برادربزرگش صادق لاریجانی هم نامزد ریاست بر قوه قضائیه است تا “حلقه لاریجانی” قدرتش را ‏مستحکمتر کند، شبهه را به واقعیت مبدل می سازد: “اگر اسرائیل به ایران حمله کند، پاسخ ایران به گونه ای خواهد بود ‏که چشمان آنها دیگر رنگ خواب نخواهد دید.” و همه به یاد گزارش چندروز پیش روزنامه تایمز می افتند:” اسرائیل ‏آماده حمله به ایران ‏ است.تهدیدها فقط زبانی نیست.“‏

یک سایت خبری فارسی هم که معمولا اخبار رسانه های روسی را دنبال می کند، به نقل ازآنها می نویسد که در روز ‏ارتش اسرائیل قصد حمله داشته است، اماروس ها مقامات جمهوری اسلامی را مطلع کرده اند.‏

شایعه یا واقعیت، راست یا دروغ، جمهوری اسلامی هرگز مردم را در جریان اخباری که باحیات ومماتشان مربوط ‏است، نمی گذارد.‏

و این فقط اسرائیل نیست که مدام تحریک می شود تا دست به حمله بزند. اقداماتی پیگیر، مصر را هم بیشتر از پیشتر به ‏حلقه دشمنان پیوند می زند. ‏

مصر روز سه شنبه با احضار نماینده ایران به حمایت جمهوری اسلامی از حزب الله لبنان که متهم به برنامه ریزی ‏برای حمله به گردشگران اسرائیلی شده است، اعتراض می کند.‏

محمد الزرقانی، معاون وزیر امور خارجه مصر، می گوید: “موضع خصمانه ایران برای مصر قابل قبول نیست و ‏قاهره در برابر چنین مواضعی سکوت نخواهد کرد.” ‏

و همه این حلقه ها سرانجام به آمریکا می رسد. باراک اوباما که در کنفرانس کشورهای آمریکای لاتین با هو گوچاوز ‏احوالپرسی گرمی کرده واخبار حکایت ازسیاست پخته او برای امن کردن حیاط خلوت آمریکا دارند، هر دو رسوائی این ‏هفته جمهوری را عمیقا محکوم می کند، اما روی سیاست گفت وگو با جمهوری اسلامی پا می فشارد.‏

دنیس راس نماینده اوباما در امور ایران، با ایران، معتقداست: “باید گفتگو کرد؛اما گفتگو راه به جائی نمی برد.“‏
‏ هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، پس از دیدار با خاویر سولانا، مسئول امور سیاست خارجی اتحادیه اروپا، ‏سیاست آمریکا را به روشنی تمام بازمی گوید: “ما از گفت و گو استقبال می کنیم. ما گفته ایم که به دنبال تعامل با ایران ‏هستیم ولی هنوز هیچ پیشنهادی را ندیده ایم. آمریکا از گفت و گو با ایران استقبال می کند ولی شرایط خود را در باره ‏برنامه اتمی ایران کنار نگذاشته یا آن را زیاد نکرده است.”

سیاست جمهوری همچنان وقت کشی است : “نه” از بالا و تمایل به مذاکره از پائین.‏
‏ اول هفته رهبر جمهوری اسلامی می گوید: “توصیه برای بازگشت به نظام‏‎ ‎جهانی به معنای تسلیم شدن در برابر ‏قدرتهای زورگو و پذیرفتن نظام ناعادلانه جهان‎ ‎است. ملت ایران در طول 30 سال گذشته به این درخواست جاهلانه و ‏غیر منطقی پاسخ ‏‎ ‎‏”نه” گفته است‎.‎‏ کسانی که اکنون به ملت ایران توصیه می کنند به نظام جهانی بازگردد همان کسانی ‏هستند‎ ‎که از حرکت ملت ایران در انقلاب اسلامی ابراز ناخرسندی می کردند‏‎.‎‏”‏

آخر هفته ایران با صدور بیانیه‌ای ضمن استقبال از “گفت‌ وگو و تعامل” سازنده با گروه ۱+۵ از مفادی از بیانیه لندن ‏این گروه انتقاد می کند.

درهمین حال اربکان به دعوت آیت الله سید باقر خرازی، دبیرکل حزب الله به ایران می آید. دیدارهای مخفیانه ای انجام ‏می دهد ورئیس دفتر خرازی در پاسخ به این سوال که علت دعوت آیت الله خرازی از آقای اربکان چه بوده، می گوید: ‏‏”بحث جهانی شدن حزب الله هدف اصلی این سفر بوده است. “‏

ودر دل همه این حوادث که فقط در یک هفته روی داده، بهمن انتخابات باسرعت تمام به سوی 22 خرداد می رود.‏
‏ روزنامه اعتماد ملی خبر می دهد: “5 میلیون صاحب رأی گم شده اند.“‏

روایت ارگان حزبی که محمد علی نجفی را به همراهان خود افزوده چنین است: “اخیراً در بین نیروهای اصلاح‌طلب ‏نسبت به برگزاری انتخابات و میزان واجدین رأی دادن شبهاتی به وجود آمده است. طبق نظر ثبت احوال 46 میلیون و ‏‏200 هزار نفر واجد شرایط هستند اما آنچه که از جداول مرکز آمار ایران برمی‌آید، حدود 51 میلیون و 300 هزار نفر ‏واجد شرایط رأی دادن هستند. بدین ترتیب سرنوشت 5 میلیون نفری که باید رأی بدهند در این آمار مشخص نیست.“‏
و این رقم 5 میلیونی ناچیز که سرنوشتش در دست “حلقه ارومیه” است، می تواند نامزد دلخواه آنها را از صندوق ‏بیرون بیاورد.‏

استاندار تهران هم که جزو منسوبان همین حلقه است، پیش بینی چندی پیش برادر حسین را در کیهان تهران، رسمیت ‏می بخشد. سایت امروز می نویسد: “استاندار تهران در اظهاراتی تهدیدآمیز از احتمال ترور ساختگی بعضی از ‏کاندیداهای انتخاباتی به قصد ‏‏”مظلوم‌نمایی” سخن گفت. این مقام دولتی از جزئیات این پروژه نیز خبر داد و اعلام کرد: ‏‏”بیگانگان در این ‏پروژه نقش اصلی را ایفا می‌کنند و برخی افراد غافل در داخل نیز تن به چنین کارهایی می‌دهند.“‏

سخنان این مقام ارشد دولت احمدی‌نژاد، بار دیگر زنگ خطر را در فضای سیاسی ایران به صدا در خواهد آورد. ‏‏ناظران سیاسی در تهران معتقدند تهدید رقبای انتخاباتی به قتل، موضوعی نیست که به سادگی بتوان از کنار آن ‏عبور ‏کرد؛ خصوصا وقتی که این تهدید ضمنی از زبان یک مقام بالای دولتی که خود مسئول اجرای انتخابات در ‏‏پرجمعیت‌ترین استان کشور نیز هست، بیان شود.‏

مرتضی تمدن که پیش از حضور در دولت، از نمایندگان حامی احمدی‌نژاد در مجلس بوده، اظهارات تهدیدآمیزش ‏را ‏دیروز در جلسه شورای اداری استان تهران ابراز کرد؛ جلسه‌ای که بیش از 200 مدیر دولتی استان در آن ‏حضور ‏داشتند.‏

او با استناد به وجود “اخبار موثق” گفت: “برخی با هدف بر هم زدن فضای روانی انتخابات و ناامن جلوه دادن این ‏فضا ‏قصد دارند به طراحی ترورهای مصنوعی پرداخته و آگاهانه دست به ترور کاندیدا بزنند. هدف از این کار ‏دنبال کردن ‏پروژه مظلوم‌نمایی و القاء ناامنی در فضای جامعه است و البته بیگانگان در این پروژه نقش اساسی ‏دارند و برخی افراد ‏غافل در داخل نیز تن به چنین کارهایی می‌دهند.“‏

آخر هفته حتی کار فوتبال هم به رسوائی می کشد. یک تیم قطری تیم پرسپولیس را درهم می کوبد، خرد و تحقیر می ‏کند. تیم سپاهان هم درنصف جهان به یک تیم ازبکستانی می بازد. سرمربی “خودی” تیم ملی هم استعفا می کند. محمد ‏مایلی کهن که معروف است از”جنس” احمدی نژاد است، استعفا نامه ای تاریخی می نویسد که چنین شروع می شود:‏
‏”مربی شدن چه آسان، آدم شدن محال است.” و به راستی لبریز است از دشنام های رکیک. این نامه را می تواند بعنوان ‏سند فرهنگی کسانی که می خواستند ایران و جهان را لبریز از معنویت کنند، مورداستفاده مورخان قرار بگیرد.‏

هفته عجیبی است حتی سعید لیلاز هم داغ می کند و دردفاع از میر حسین موسوی می نویسد: “اجرای برنامه آقای ‏موسوی، مجازات ملت، دولت و اقتصادی است که با درآمدهای نفتی خود، بدمستی و عربده کشی کرده است و در ‏بامدادخمار شبی که خیلی خوش گذشته است، دولتی مثل میرحسین باید بیاید و این کثافت کاری ها را جمع کند.“‏
و در روزهائی که اردیبهشت ایران شکفته و عطر بهارنارنج در شیراز غوغا می کند و بوی گل های سرخ فلات ‏باستانی هوش از سرمی برد و عکس شقایق های سرنگون ایران روی سایت های جهان می رود؛پیاز آخرین چیزی ‏است که اشک آدمی را درمی آورد.‏

‏”گرانی پیاز همچنان اشک می‌گیردگ تیتری است که روزنامه “خراسان” در این هفته در خصوص افزایش بهای این ‏محصول کشاورزی انتخاب کرده است.

آخر قیمت پیاز از کیلوئی ۲۰۰ تومان تا کیلوئی دو هزار تومان رسیده است. این در حالی است که پیش از آغاز روند ‏صعودی قیمت پیاز، هر کیلوگرم از این محصول کشاورزی حدود ۲۰۰ تومان بوده است. راه حل دولت هم واردات ‏بی‌رویه پیاز از پاکستان و ترکیه است، درحالیکه پیاز تولیدی جنوب ایران روی دست تولید کنندگان مانده است.‏

‏ گویارسم این است که سرنوشت کشوری که بر دریای نفت وگار خفته، هفته ای به سیب زمینی پیوند بخورد و هفته ای ‏به پیاز. بیهوده نیست که میرحسین موسوی می گوید: “گر تغییرات عملی نشود، چیزی از کشور باقی نمی ماند.“‏

و هنوز چیزهائی باقی اند که بوی بهار می دهند. صادق زیبا کلام که در نامه‌ای سرگشاده به آیت‌الله شاهرودی، خود را ‏در کنار رکسانا صابری قرارمی دهد و به رئیس قوه قضائیه می نویسد: “متأسفانه ظرف سال‌های اخیر سنت مذمومی ‏در جامعه ما رواج یافته که عبارت است از وارد نمودن اتهاماتی همچون “جاسوسی”، “همکاری با بیگانگان”، “تلاش ‏در جهت براندازی نظام”، “ایجاد انقلاب مخملی” و نظائر این‌ها به افراد همچون آب خوردن، و در مواردی راحت‌تر از ‏صدور یک برگ جریمه… اگر رکسانا صابری واقعاً جاسوس باشد، بنده هم در همان دادگاه و به عنوان شریک جرم ‏می‌بایستی محاکمه شوم. چرا که بارها و بارها ایشان با بنده مصاحبه کرده‌اند، بارها و بارها سر‌مقاله‌ها و یادداشت‌های ‏حقیر در مطبوعات یا رسانه‌های دیگر را ترجمه کرده و به سایت‌های خارجی ارسال داشته اند.“‏

و دکتر عبدالکریم سروش که در تهران می گوید: “روشنفکری دینی مجمع طوطیان نیست، مجمع زنبوران است به هر ‏دو معنا؛ هم عسل می دهد و هم نیش می زند و هیچ ملکه یی هم ندارد بنابراین از روشنفکران دینی نکات مختلف می ‏شنوید و می بینید. اما این مجمع زنبوران مجموعاً عسل فروشان جامعه هستند و جلوی سرکه فروشان را خواهند ‏گرفت.“‏

و بهمن قبادی کارگردان که درنامه اش باجهان حرف می زند: “دخترِ ایرانی‎مان که چشم‎های ژاپنی دارد و شناسنامه‌ی ‏آمریکایی، در زندان است. وای بر من. وای بر ما! “‏

باری، وای برمن. وای برما. سرزمینمان بر باد می رود و انگار نه سر پیازیم و نه ته پیاز.‏