نظام کاندیدایی غیر از احمدی نژاد می خواهد‏

نویسنده
شیرین کریمی

» روح الله سوری در مصاحبه با روز:‏

با روح الله سوری، عضو سازمان دانش آموختگان ایران و مسئول کمیته سیاسی شعبه اصفهان این ‏سازمان در مورد انتخابات، سیاست خارجی و تاثیر آن بر انتخابات دهم گفت و گو کرده ایم. به گفته وی ‏از آنجا که “ایران ضرورت مذاکره با آمریکا را درک کرده است” کلیت نظام “به دنبال گزینه ای خواهد ‏گشت که ضمن جای گرفتن دردایره اصولگرایی، ایرادات احمدی نژاد را نیز نداشته باشد.” این مصاحبه ‏در پی می آید. ‏


‎ ‎با توجه به تاثیر رابطه ایران و آمریکا براوضاع داخلی انتخابات ریاست جمهوری ابتدا ‏بگویید اصولا تعریف سیاست خارجی چیست وهدف آن چه می تواند باشد؟‏‎ ‎

سیاست خارجی اساسا به مجموعه ای از رفتارها واقدامات دولتها درجهت تامین منافع ملی گفته می شود، ‏واقع گرایان کشورها را بازیگرانی می دانند که دریک نظام آنارشیک وفاقد اقتدارمرکزی دارای اهداف ‏واولویتهای مشخصی به نام منافع ملی هستند. بارزترین جلوه منافع ملی نیز تمامیت ارضی وبقای یک ‏کشور است؛این بقاء اگرچه پیش ترها بیشتر مفهوم فیزیکی وسرزمینی داشت، ولی باگذشت زمان وتغییر ‏ماهیت تهدیدها، ازحیث اقتصادی وسیاسی نیز دارای ابعاد پررنگ تری شده است. اینکه تعریف واقعی ‏منافع ملی چیست وآیا منافع ملی ثابت ومشخص هستند یا خیر، در تئوری های مختلف روابط بین الملل ‏دیدگاههای متفاوتی را به وجود آورده است، اما آنچه باید به عنوان جواب این سئوال گفته شود این است ‏که سیاست خارجی مجموعه ای ازرفتارهاست که به منظور پاسداشت بقا وارتقا جایگاه یک کشور درمیان ‏سایر کشورها اعمال می شود، برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی نیز راههای گوناگونی وجود دارد ‏که دیپلماسی یکی از آنهاست. ‏


‎ ‎آیا ردپای اینگونه تفکر ونگاه به سیاست خارجی را درسیاست خارجی ایران می توان دنبال ‏کرد؟‎ ‎

سیاست خارجی ایران پس ازانقلاب رامی توان به چند دوره مشخص تقسیم کرد ودرهریک ازاین دوره ها ‏به بررسی این موضوع پرداخت : دهه اول انقلاب که مقارن بادوران جنگ نیز هست رابایستی دورانی ‏دانست که درآن عنصرایدوئولوژی وجه غالب داشت؛ یعنی دراین دوران اساس وجهت دهی سیاست ‏خارجی ما رامسائل ایدئولوژیک تشکیل می داد، به همین دلیل بود که صدورانقلاب، زمینه سازی برای ‏گسترش الگوی انقلاب اسلامی به کشورهای منطقه ونفی همزمان دوبلوک غرب وشرق، اولویتهای ‏اساسی سیاست خارجی ما بود. چنین دیدگاهی دستیابی به اهداف ایدولوژیک رابرمنافع ملی ترجیح می ‏داد. به عبارت بهتر این نوع نگاه اساسا منافع ملی را با دستیابی به اهداف ایدولوژیک یکسان می پنداشت. ‏این دوره با پایان جنگ وآغاز ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی وارد مرحله جدیدی گردید که می توان ‏از آن به عنوان مرحله عادی سازی روابط خارجی نام برد. دراین دوره همزمان با فروپاشی شوروی و ‏ایجاد تغییر درژئوپلیتیک منطقه، ایران درصدد بهبود روابط خود با همسایگان شمالی ازیک طرف ‏وکشورهای حوزه خلیج فارس ازطرف دیگر برآمد. با انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری، این دوره به ‏دوره سوم پیوند خورد که درآن سیاست همکاری براساس احترام متقابل وتنش زدایی به اولویت اساسی ‏سیاست خارجی ایران تبدیل گردید. اگربخواهیم سیر سیاست خارجی ایران را نشان دهیم می توانیم بگوییم ‏که با گذشت زمان شاهد تقویت بعد عقلانیت وواقع گرایی درسیاست خارجی هستیم. اما با انتخاب احمدی ‏نژاد، سیاست خارجی ایران وارد مرحله چهارمی شده که شباهتهایی با دوران اول دارد. گفتمان یا ‏نگرش حاکم برسیاست خارجی دولت نهم را می توان گرایش عدالتخواهی نامید، ازدیدگاه آقای احمدی ‏نژاد روابط کنونی نظام بین الملل روابطی ناعادلانه ومبتنی بر منافع قدرتمندان (کشورهای غربی ‏ودرراس آنها آمریکا) ست. طبق این نگرش، جهان به دوبخش تقسیم می گردد: یکی کشورهای ضعیف ‏ومورد ظلم واقع شده وکشورهایی که حقوق آنها توسط قدرتمندان به ناحق پایمال شده ودیگری کشورهای ‏صاحب قدرت وثروت. نکته مهم دراین نوع نگاه به نظام بین الملل، سعی وتلاش احمدی نژاد درقائل شدن ‏به نقش رهبری بخش ناراضی جهان وجبهه مخالف وضع موجود، برای ایران وبهره گیری ازآموزه های ‏اسلامی چون مهدویت جهت تئوریزه کردن این نگرش است. بنابراین احمدی نژاد قایل به یک تقسیم بندی ‏دوقطبی از نظام بین الملل است که درآن دوقطب ظالم ومظلوم با یکدیگر تضاد منافع دارند. با توجه به ‏این مباحث باید اذعان کرد که گفتمان ایدئولوژیک‎ ‎درتمام دوران پس ازانقلاب برسیاست خارجی ایران ‏تاثیرگذار بوده وفقط میزان تاثیرگذاری آن دستخوش تغییرگردیده. ‏


‎ ‎به نظر شما چه شرایطی بوجود آمده که پس از گذشت سه دهه از قطع روابط میان ایران ‏وآمریکا، اکنون این موضوع به یکی از اصلی ترین خبرهای جهان تبدیل شده است؟‏‎ ‎

برای پاسخ به این سوال بایستی چند سال به عقب وبه زمان حمله آمریکا به افغانستان وعراق برگردیم. ‏حمله آمریکا به این دوکشور وشدت گرفتن بحث مقابله با تروریسم، نگرانی های فراوانی را در سطح ‏منطقه ای وجهانی از احتمال گسترش جنگ به سایر کشورها ایجاد کرد ودراین میان نه تنها ایران بلکه ‏کشورهای عرب هم پیمان آمریکا همچون عربستان نیز نگران تکرار الگوی عراق برای خود بودند. اما ‏به تدریج با گذشت زمان، حمله آمریکا به این دوکشور شرایطی را بوجود آورد که ماحصل آن را اکنون ‏درشکل گیری بحث گفتگوی ایران وآمریکا شاهد هستیم. حمله آمریکا به عراق شرایطی را به وجود آورد ‏که نتیجه آن تمرکز توجهات بین المللی بر نقش ایران برای حل مشکلات منطقه گردید. بارفتن صدام ‏کسانی درعراق حکومت را به دست گرقتند که دارای سابقه روابط دوستانه با ایران هستند؛ یعنی ضمن ‏ازبین رفتن حکومتی که دارای روابط خصمانه با ایران بود کسانی به قدرت رسیدند که دارای سابقه ‏دوستی با ایران هم هستند. درافغانستان نیز دیدیم طالبان که زمانی اقدامات آنها ایران وافغانستان را تا ‏آستانه جنگ برد به شدت تضعیف گردید، پس نتیجه اقدامات آمریکا درمنطقه باعث تقویت جایگاه ایران ‏گردید. البته می توان گفت که آمریکا قطعا ازابتدا چنین قصدی را نداشته است و باید این وضعیت را ‏نتیجه ناخواسته اقدام آمریکا درنظر گرفت. عامل دیگری که درشکل گیری بحث مذاکره میان ایران ‏وامریکا نقش داشته، پرونده هسته ای ایران است که درحال حاضر به یک بن بست رسیده و وارد یک سیکل ‏باطل تحریم ازطرف غرب واصرار بر ادامه برنامه ها ازجانب ایران شده است. پس مجموع این عوامل ‏زمینه ای شدند برای شکل گیری بحث مذاکره ایران وآمریکا، که با آمدن اوباما این حالت تقویت گردید ‏چرا که آغازموضوع گفتگو با ایران از سوی آمریکا به زمان ریاست جمهوری بوش برمی گردد. منتها ‏درشرایط حاضر پس از انتخاب اوباما احتمال ورود ایران وآمریکا به گفتگو افزایش یافته است. ‏


‎ ‎آیا از سوی ایران هم انگیزه ای برای گفتگو با طرف مقابل وجود دارد؟‎ ‎

باید گفت ایران تلاش دارد تا بتواند درآینده نزدیک به یک قدرت مطرح منطقه ای وحتی تاثیر گذار ‏درمسائل بین المللی تبدیل شود، اولین مساله ای که یک کشور برای رسیدن به این هدف بایستی مدنظر ‏داشته باشد موضوع پذیرش وشناساندن خود به عنوان یک قدرت مهم به سایر قدرتهاست. درگذشته اگرچه ‏تنها عامل یالااقل موثرترین عامل برای معرفی یک کشور به عنوان قدرت مهم منطقه ای یا بین المللی، ‏توان نظامی بود ولی درعصر جدید تغییرات به وجود آمده درروابط بین الملل باعث گردیده که توان ‏اقتصادی وتوان سیاسی کشورها به عامل بسیار مهمی برای ارتقاء جایگاه کشورها درهرم قدرت جهانی ‏تبدیل شود. بنابراین بایستی برخی از این فکر خارج شوند که دستیابی به سلاح هسته ای می تواند جایگاه ‏ایران را به جایگاه یک قدرت برتر ارتقا دهد چراکه به نظر بنده اگر بمب هسته ای به تنهایی قادر به ایفای ‏چنین نقشی باشد، اکنون بایستی وضعیت پاکستان ویا کره شمالی بسیار بهتر از وضعیت کنونی شان بود. ‏پس همانطور که گفتم ایران به دنبال دستیابی به موقعیت بهتری نسبت به حال حاضر در تعاملات منطقه ‏ای وجهانی است وبه همین دلیل نیز به احتمال فراوان نمی خواهد تنش با غرب وآمریکا را افزایش دهد ‏چرا که دراین صورت دستیابی ایران به هدف خود، دچار مشکل می شود. ادامه این تنش ها می تواند ‏تاثیر بسیار منفی در قدرت اقتصادی وحتی سیاسی ایران داشته باشد؛آن هم در شرایطی که امروزه عامل ‏اقتصاد عامل بسیار مهمی در تعیین جایگاه یک کشور درهرم قدرت جهانی است. پس به همین دلایل ایران ‏ضرورت مذاکره با آمریکا را درک کرده است. ‏


‎ ‎شما درصحبتهایتان روند سیاست خارجی ایران را روند حرکت از غلبه بر ایدئولوژی به ‏سمت کمرنگ شدن آن درسیاست خارجی اشاره کردید. حال با توجه به این مسایل مربوط به رابطه با ‏آمریکا؟آیا به نظر شما ایران می تواند درشرایط بوجود آمده منافع ملی خود را تامین کند؟‎ ‎
‏ ‏
اینکه ایران خواهد توانست ازاین وضعیت و شرایط جدید درجهت تامین منافع ملی خود بهره برداری کند ‏یا خیر سوالی که پاسخ آن به درک درست از سیاست خارجی ایران نیاز دارد. سیاست خارجی ایران را ‏می توان واجد یک نوع آشفتگی سازمانی عنوان کرد بدین معنا که کانون تصمیم گیری درسیاست خارجی ‏ایران نامتمرکز است بطوریکه نقش وجایگاه سازمانها ونهادهای موثر درسیاست خارجی کاملا تفکیک ‏وچارچوب بندی شده نیست ودراین زمینه شاهد تاثیر گذاری نهادهای مختلف از سپاه تا نماز جمعه می ‏باشیم؛ البته این گونه برداشت نشود که درکشورهای پیشرفته حرف اول وآخر درسیاست خارجی را یک ‏نهاد یا یک فرد می زند، اتفاقا بالعکس در کشورهای اینچنینی نهادها وافراد مختلفی تاثیر گذارهستند ولی ‏تفاوت اصلی آن سازماندهی این تاثیر گذاری است به نحوی که جایگاه وحدود اختیارات هرنهاد کاملا ‏مشخص وتفکیک شده است. بنابراین اینکه آیا ایران می تواند از رهگذراین شرایط جدید منافع ملی خود را ‏تامین کند یا خیر سوالی است که پاسخ به آن درشرایط حاضر چندان ساده نیست. اما نکته ای که باید ‏متذکر شد این است که درصورت شکست خوردن طرح گفتگوی ایران وآمریکا، ایران بایستی درانتظار ‏شرایط سخت تری درسیاست خارجی وبه تبع آن اوضاع داخلی باشد. چراکه انتخاب اوباما، هماهنگی ‏ونزدیکی میان قدرتهای بزرگی چون اتحادیه اروپا و روسیه با آمریکا را بیشتر کرده وشرایط به گونه ای ‏است که شکل گیری اجماع علیه ایران آسانتر شده هرچند که این اجماع بیشتر حول تحریم اقتصادی ‏وسیاسی می چرخد تا اقدام نظامی. ‏


‎ ‎به این ترتیب به نظر شما شرایط بوجود آمده می تواند برانتخابات ریاست جمهموری آینده ‏تاثیر گذار باشد؟‎ ‎

ببینید انتخابات درهرکشوری متغیری است که تحت تاثیر دومتغیر سیاست داخلی وسیاست خارجی قرار ‏دارد؛ حال اندازه این تاثیر گذاری بسته به شرایط می تواند فرق داشته باشد، به نظر بنده درشرایط حاضر ‏سیاست خارجی به عامل مهمی درانتخابات این دوره تبدیل شده است چرا که مدیریت شرایط جدید ‏ازمهمترین مسولیتهای دولت آینده خواهد بود دقیقا به همین دلیل نیز هست که معتقدم کلیت نظام حتما در ‏معرفی کاندیدای مورد نظر خود این مساله را در نظر خواهد گرفت. ‏

برای واضحتر شدن بحث باید بگویم که احمدی نژاد در عرصه سیاست خارجی، کشور را با مشکلاتی ‏روبرونموده، بطوریکه ادامه سیاستهای تهاجمی و غیر دیپلماتیک وی هزینه های زیادی را برای ایران می ‏تواند به ارمغان آورد. پس بنظر می رسد که احمدی نژاد گزینه مناسبی برای ادامه تصدی ریاست ‏جمهوری ازدید تصمیم گیرندگان عالی نظام وگزینه مورد اعتمادی برای کشورهای غربی نمی تواند ‏باشد. بنابراین کلیت نظام به دنبال گزینه ای خواهد گشت که ضمن جای گرفتن دردایره اصولگرایی، ‏ایرادات احمدی نژاد را نیز نداشته باشد. به نظربنده چنین کسی می تواند یکی ازگزینه های میرحسین، ‏ولایتی ویا لاریجانی باشد، چراکه هرکدام از آنها دارای ویژگی هایی هستند که آنها را برای تصدی ‏ریاست جمهوری ازدید نظام مناسب جلوه می دهد. لاریجانی اصولگرایی است که تجربه ارتباط با ‏مقامات عالی کشورهای اروپایی واتحادیه اروپا را درزمان مسولیتش در شورای عالی امنیت ملی در ‏پرونده خود دارد واکنون نیز که ریاست قوه مقننه را دراختیار دارد کاملا نشان داده که به مسایلی که ‏درحوزه سیاست خارجی جای می گیرند علاقه مند است بطوریکه بعضا حتی درقامت یک رییس جمهور ‏ظاهر می شود. ولایتی نیز علاوه بر نزدیکی به راس حکومت(مشاور رهبری) سیاستمداری است که ‏سالها برمسند وزارت خارجه قرار داشته است؛ اما میر حسین اگرچه به دلایلی می تواند در رده دوم یا ‏سوم درمیان این سه نفر قرارگیرد ولی باتوجه به احتمال جذب بخشهایی ازاصولگرایان واصلاح طلبان ‏به نظر من همچنان می تواند به عنوان یکی از گزینه ها مطرح باشد. البته بنظر من روحیه چپ گرایی که ‏از سالها قبل در میر حسین شکل گرفته وی را هم درعرصه داخلی درارتباط با مسائلی ازقبیل خصوصی ‏سازی واصل 44 وهم در عرصه خارجی درارتباط با گفتگو با غرب دچار مشکلاتی خواهد کرد. بنظر ‏می رسد میر حسین پروژه ای است برای ایجاد شکاف در اصلاح طلبان، میر حسین با آمدن خود خاتمی ‏را به انصراف کشاند واکنون نیز بنظر می رسد اگر میرحسین به عنوان کاندیدای نظام مطرح نشود به ‏نقش خود برای شکستن رای اصلاح طلبان(کروبی) ادامه خواهد داد ولی چنانچه قرار باشد طبق مطالبی ‏که دراینجا گفته شد میرحسین کاندیدای نظام شود آنگاه به احتمال فراوان بایستی منتظر فشارها از طرف ‏حکومت برای انصراف کروبی باشیم. ‏


‎ ‎نظرتان راجع به آقای کروبی چیست؟ به نظر شما او می تواند درصورت پیروزی شرایط ‏جدید را مدیریت کند؟‎ ‎

‏ ببینید درمورد اینکه اصلاح طلبان می توانند درصورت پیروزی موفق باشند یا خیر جای بحث بسیار ‏دارد. اصلاح طلبان 8سال مدیریت اجرایی کشور و در برهه ای نیز مدیریت قوه قانونگذاری را در ‏دست داشتند ولی متاسفانه نتوانستند به اهداف مورد نظر برسند ودرنهایت دولت اصلاحات به دولت ‏احمدی نژاد ختم شد. واقعیت این است که اصلاح طلبان بخصوص آقای خاتمی نتوانستند از پشتوانه عظیم ‏رایی که داشتند استفاده کنند؛ اما به جز این دلیل موانع دیگری نیز وجود داشت ازجمله مشکلات ساختاری ‏ومانع تراشی های طیف محافظه کار. بنظر می رسد آقای کروبی نیز درصورت پیروزی با همین ‏مشکلات روبرو شود، هرچند که ایشان در تبلیغات خود به مسائل حقوق بشری ومطالبات دموکراسی ‏خواهانه مردم پرداخته اند ودراین زمینه لااقل از کاندیدای مورد حمایت جبهه مشارکت وسازمان ‏مجاهدین یک گام جلوتر است ولی به نظر می رسد درصورت پیروزی کروبی، ایشان درخوشبینانه ترین ‏حالت موفق به تکرار تجربه دوران 8ساله خواهد شد که عملا هیچ نفعی به حال دموکراسی وحقوق بشر ‏درایران نخواهد داشت هرچند که بنده درنیت درست آقای کروبی شکی ندارم ومعتقدم طی این سالهای ‏اخیر ایشان پیگیرترین فرد درمورد وضعیت حقوق بشر وزندانیان سیاسی بوده است. ‏


‎ ‎بنظر شما دیدگاه غرب، خصوصا آمریکا راجع به انتخابات آتی ریاست جمهوری چیست؟ به ‏عبارت بهتر آیا شرایط جدیدی که بحث شد در نوع نگاه غرب به دولت آینده ایران تاثیر گذار است؟‎ ‎‎ ‎
‏ ‏
مسلما؛ زیرا مساله دیگری که بنظر بنده در ارتباط با سیاست خارجی و انتخابات ریاست جمهوری آینده ‏می تواند وجود داشته باشد، مساله نگاه غرب وآمریکا به این انتخابات است. دولتها در فضای بین الملل ‏درون یک نظام فاقد اقتدار مرکزی به سر می برند وآنچه دراین نظام آنارشیک نمود بارزی دارد تلاش ‏دولتها برای کسب منافع ملی خوداست، اگرچه با ورود به عصر جهانی شدن، نظام بین الملل در حال ‏ورود به مرحله جدیدی است که درآن ارزشهایی چون حقوق بشر ودموکراسی درحال تبدیل شدن به ‏ارزشهایی جهانی هستند ولی واقعیت این است که هنوز کشورها درارتباط با دیگر بازیگران بین المللی، ‏ملاک اول خود را منافع ملی قرار می دهند وچه بسا دربسیاری از مواقع هنوز گسترش حقوق بشر ‏ودموکراسی درخارج از مرزهای کشورها ارتباط چندانی با منافع ملی آنها نداشته باشد. هرچند می توان ‏گفت آمریکا به نحوی برای تقویت هژمونی خود درآینده به مسایلی اینچنینی بایستی بپردازد ولی واقعیت ‏این است که هنوز این گفته رئالیست ها که کشورها را همچون توپهای بیلیارد می پندارند به قوت خود ‏باقی است. نتیجه گیری که ازاین مقدمات می خواهم بکنم این است که مسلما آنچه دروهله اول برای ‏کشوری چون آمریکا درارتباط با ایران اهمیت دارد دستیابی به منافع ملی خود می باشد تا بحث وضعیت ‏دموکراسی وحقوق بشر در ایران، ( البته این امر مذمومی در روابط بین الملل نیست واتفاقا ایران نیز ‏درارتباط خود با دیگر کشورها باید اصل را بر منافع ملی خود بگذارد) بنابراین به نظر بنده غرب ‏وآمریکا بخصوص درشرایط جدید تمایلی برای انتخاب شدن یک رییس جمهور از میان اصلاح طلبان ‏ومنتقدان حکومت ایران ندارند چراکه آنچه برای غرب اهمیت دارد این است که بداند طرف واقعی خود ‏در مذاکرات احتمالی آینده چه کسی است. آنها احتمالا تمایل دارند که دولت آینده ایران نماینده اصلی ‏سیاستهای نظام جمهوری اسلامی باشد تا اینکه شاهد شکاف بین دولت وحکومت باشند چرا که این امر به ‏احتمال فراوان سرنوشت مذاکرات آتی را با ابهام روبرو می کند ودرجه ضمانت آن از سوی ایران برای ‏غرب را کاهش می دهد یا لااقل تصمیم گیری درایران رابا مشکلاتی روبرو خواهد نمود. مقاله آقای ‏ولایتی در روزنامه های اروپایی را نیز باید ارسال پیامی به غرب، برای معرفی تصمیم گیرندگان ‏اصلی درایران تفسیر کرد. بنابراین هرچند این مساله ممکن است عجیب به نظر برسد ولی من فکر می ‏کنم وقتی موضوع را درسطح کلان (نظام بین الملل ) مورد بررسی قرار دهیم می توان به این نتیجه ‏گیری رسید. ‏