جان کری در میان بحث هایی که در دفاع از کارآمدی توافق هسته ای منعقد شده در وین و رد دلایل مخالفان طرح کرده است، مدعی شد جمهوری اسلامی ایران دو بار به پیشنهاد توافق هسته ای دولت جرج بوش جواب منفی داد. متن کامل سخنان کری در این خصوص بشرح زیر است:
“ایران به رغم اینکه مشاهده کرده بود که نیروهای آمریکایی با صدام چه کردند و به رغم جنگ اخیری که داشتند و یک میلیون نفر را از دست دادند و شاهد حضور گسترده نیروهای آمریکایی در عراق بودند به دولت جرج بوش که دوبار برای دستیابی به توافق هسته ای با ایران تلاش کرد نه گفت.”
سخنان کری ناظر به موضوع مهمی است که تا کنون مورد غفلت واقع شده است. تصور رایج در ایران بعد از انقلاب این است که معمولا دمکرات ها در مقایسه با جمهوری خواه ها تنش کمتری با جمهوری اسلامی داشته و بیشتر دست دوستی دراز کرده اند. در این حرف رگه هایی از واقعیت وجود دارد اما تمامی واقعیت را بیان نمی کند. به عبارت دیگر در دوران حاکمیت هر دو حزب بر کاخ سفید، برخورد های نرم و سخت با جمهوری اسلامی صورت گرفته است. از این رو نمی توان رفتار هیات حاکمه آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی را در به دسته متمایز جمهوری خواه و دمکرات و سیاه و سفید تقسیم نمود. اما سیاستمداران دمکرات به طور نسبی بیشتر از همتایان جمهوری خواه تمایل به حل و فصل مشکلات نشان داده اند. اما در عرصه سیاست خارجی آمریکا که عملگرایی، توجه به گفتگو و فن دیپلماسی، واقع گرایی سیاسی و ماهیت دینامیک سیاست ابزار های رایج هستند، تعامل با جمهوری اسلامی همیشه طرفدارانی داشته است. سیاست جرج بوش پسر در برابر جمهوری اسلامی متغیر بود و روند یکسانی نداشت. در ابتدای ورود به کاخ سفید سیاست کلاسیک حفظ فشار، منزوی سازی و نادیده گرفتن جمهوری اسلامی در معادلات خاورمیانه را دنبال کرد. بعد از یازدهم سپتامبر حمله نظامی به ایران در حلقه نزدیکان وی مطرح شد ولی هیچگاه تبدیل به سیاست نشد. حتی جان کری معتقد است در دوره بوش هیچ طرح نظامی از سوی وزارت دفاع آمریکا برای حمله به تاسیسات اتمی ایران تدوین نشده بود. در حالی که در دوره اوباما این کار صورت گرفته است. برخی از گروه های یهودی که اخیرا با اویاما در خصوص توافق هسته ای دیدار کرده بودند، نقل کرده اند اوباما اعلام کرده وقتی متوجه شده بوش هیچ طرح نظامی برای حمله به ایران آماده نکرده بود، متعجب شده است.
با توجه به خاطرات حسن روحانی می توان حدس زد که نخستین بار در حد فاصل سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ بوده است. حسن روحانی در خاطراتش مدعی می شود که البرادعی رئیس وقت آژانس اتمی جهانی پیغامی را از طرف دولت وقت آمریکا منتقل می کند که آماده حل اختلافات هسته ای هستند، اما نظام آن را نمی پذیرد.
البته ادعایی نیز مطرح است که در سال ۲۰۰۳ نامه ای از سوی دولت اصلاحات با هماهنگی رهبری خطاب به دولت آمریکا جهت حل و فصل مشکلات صادر می شود، که با پاسخ مثبت از سوی بوش مواجه نمی شود. هنوز اطلاعات کامل پیرامون این نامه و چگونگی آن دردسترس عمومی قرار نگرفته است.
اما دولت بوش دیدگاه سخت گیرانه ای نسبت به برنامه هسته ای ایران داشت و تا پایان دوره اول ریاست جمهوری تاکید بر تعطیلی غنی سازی اورانیوم داشت و تعلیق دوباره فعالیت ها را شرط گفتگوی هسته ای قرار داده بود. در واقع جرج بوش متقدم گفتگوی مشروط با ایران را در حوزه حل اختلافات هسته ای برگزیده بود. اما بعد از شکست سنگین جمهوری خواه ها در انتخابات میان دوره ای سال ۲۰۰۶ به تدریج سیاست هسته ای بوش تغییر یافته و نرم تر شد. برای اولین بار ویلیام برنز دیپلمات برجسته آمریکایی در نشست ۵+۱ با جمهوری اسلامی ایران در ژنو شرکت کرد. دولت بوش عملا خط قرمز قبلی خود را در تعلیق غنی سازی اورانیوم به عنوان پیش شرط مذاکرات را یر پا گذاشت. حضور برنز سرآغاز تماس ها و مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا در حوزه هسته ای شد. همچنین این پالس را صادر کرد که دولت آمریکا ممکن است در صورت اطمینان کامل از برنامه هسته ای ایران، برنامه غنی سازی محدود را بپذیرد.
روایتی وجود دارد که دولت بوش اظهار تمایل کرده بود تا هنگام حضور علی لاریجانی در نیویورک دیداری بین وی و کاندولیزا رایس برگزار شده و طرفین راهکاری برای حل و فصل اختلافات پیدا کنند. علی لاریجانی در نیویورک حضور نیافت و دلیل این کار را امتناع سفارت آمریکا از صدور روادید برای تمامی هیات اعزامی ایران برشمرد. اما برخی از منابع مدعی هستند با دخالت رهبری و نظر مخالف وی این سفر منتفی گشت. احتمالا این رویداد تلاش دوم مورد ادعای جان کری است.
مسئولان بیناد راکفلر که از سال ۲۰۰۳ تا کنون فعالیت های سیاسی، دیپلماسی غیر رسمی برای برقراری تعامل بین ایران و آمریکا انجام داده و میلیون ها دلار نیز در این راه خرج کرده اند، مدعی هستند تلاش های آنها برای گفتگو با دولتمردان ایران و هموار سازی گفتگو ها مورد حمایت شخصی جرج بوش و کاندولیزا رایس بوده است.
جرج بوش پیش از آنکه پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت برود، بار ها تاکید کرد که به حل دیپلماتیک بحران هسته ای ایران متمایل است. البته در عین حال تهدید نیز می کرد اما سیاست دوگانه تهدید ومذاکره مانند دوره اوباما در خصوص پرونده هسته ای ایران را تعقیب کرد. جنگ های عراق و افغانستان و حضور برخی از نیرو های مدافع نظامی گری در جمع نزدیکان وی باعث شده بود تا تهدید های وی به جنگ بیشتر برجسته تر گشته و جدی تر گرفته شود. اما رصد کردن تحولات نشان می دهد هیچگاه برخورد نظامی محدود و یا همه جانبه با جمهوری اسلامی ایران در دستور کار جدی قرار نگرفت و تنها به صورت یک امکان و طرح مد نظر برخی از دولتمردان وقت آمریکا از جمله دیک چنی بود.
در عین حال تغییر شرایط در خاورمیانه و پدیدار شدن پیامد های منفی دخالت نظامی آمریکا در عراق و افغانستان نیز در تغییر دیدگاه جرج بوش موثر بود و چه بسا وی مجبور شد سیاستش در قیال جمهوری اسلامی را نرم تر سازد و انعطاف بیشتری نشان دهد.
غلط نیست اگر گفته شود پایه اولیه دستیابی به توافق هسته ای جامع با ایران در اواخر دوره ریاست جمهوری وی و بعد از تدوین گزارش بیکر – همیلتون گذاشته شد. البته امتناع ظاهری دولت وی از پذیرش غنی سازی اورانیوم و تاکید بر تصویب تحریم ها باعث شد تا رهبری جمهوری اسلامی پذیرای مصالحه هسته ای نشود. بخش مسلط حکومت در ان دوره تصور می کرد توانایی جلو بردن ماجرا جویی هسته ای را دارد وفشار تحریم ها نیز سنگین نبود.
البته برای داوری جامع و کامل پیرامون سیاست جرج بوش نسبت به برنامه هسته ای ایران هنوز زود است و اطلاعات لازم در این خصوص منتشر نشده است که ممکن است صورتبندی مسئله و ارزیابی ها را دگرگون سازد.