خداداد کیوانی
هیچ انسان منطقی باور نمی کند که محمود احمدی نژاد، در انتخابات ریاست جمهوری تابستان گذشته در ایران بطور عادلانه پیروز شده باشد. اما او در جشن پیروزی و در سخنرانی برای حامیانش، سرمست از غرور بود. با بی احترامی کسانی را که به میر حسین موسوی رأی داده بودند، مشتی خس و خاشاک خواند.
احمدی نژاد این فرصت را برای آنکه رئیس جمهور تمامی ایرانی ها باشد، از دست داد. سخنان اهانت آمیز او مردم را برای به راه انداختن راهپیمائی های صلح جویانه و خاموش، به خیابان های تهران و سایر شهرها کشاند. آنها در پشت رنگ سبز متحد شده بودند و شعار می دادند: “رأی من کجاست؟” این اجتماعات عظیم، قدرت مردم را به نمایش گذاشت و از سوی دیگر، سبب غافلگیری و هراس دیکتاتورهای دینی شد.
علی خامنه ای رهبر عالی ایران به جای رسیدگی به اتهام تقلب در انتخابات، جانب احمدی نژاد را گرفت و دست به تهدید تمام کسانی زد که مشروعیت وی را زیر سؤال برده بودند. در نظام دینی ایران، رهبر عالی، صاحب مقام ولایت فقیه است. این مقام به وی اجازه می دهد برای مردم، نقش قیم را بازی کند. به عبارت ساده تر، به این معناست که مردم قادر به اخذ تصمیمات عقلانی نیستند و این رهبر است که تشخیص می دهد چه چیزی به صلاح آنهاست.
ایرانی ها بار دیگر با سرازیر شدن به خیابان ها، دولت را به مبارزه طلبیدند. آنها شعار می دادند: “دروغگو، دروغگو. 63 درصدت کو؟”، “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران”، “اوباما، اوباما، با اونهائی یا با ما؟”.
نیروهای وفادار به رهبر عالی، این بار به مردم حمله کردند و بسیاری را دستگیر کرده و روانه دادگاه های نمایشی کردند. این دومین بار بود که رژیم، در تفسیر خواست مردم دچار اشتباه شد و از خشونت و ارعاب برای خاموش کردن آنها استفاده کرد. در این زمان، راهپیمائی های ساکت جای خود را به فریادهای بلندی دادند که مشروعیت دولت محمود احمدی نژاد و رهبری عالی را به چالش می کشیدند.
مردم نظیر اعتراضات سی سال پیش خود علیه شاه، باز به پشت بام ها رفتند و در حمایت از موسوی و کروبی شعار سر دادند. شعارهای شبانۀ “الله و اکبر” و “مرگ بر دیکتاتور”، نشان از عزم و اراده مردم و شکسته شدن خط قرمزهای اجتماعی- سیاسی داشت.
دیکتاتورهای دینی با دوری از شفافیت و پاسخگوئی، گزینه های پیش روی خود برای پاسخ به خواست های مشروع مردم را محدودتر کردند. آنها به منتهای دروغ پراکنی، تهدید و خشونتدست زدند. مشروعیت آنها نزد مردم ایران از دست رفت. آنچه جمهوری اسلامی تلاش می کرد به عنوان یک کشور اسلامی، آزاد و مدافع محرومان در صحنه بین المللی به نمایش بگذارد، محو و نابود شد. رژیم دینی ایران همزمان با ادامه کشتار بی هدف و نیز هدفدار معترضان، خصوصاً با مرگ ندا آقا سلطان که تصاویر آن در یوتیوب مورد مشاهدۀ میلیون ها نفر از مردم جهان قرار گرفت، عدالت اسلامی را از دست رفته دید.
تجاوز و قتل بازداشت شدگان توسط نیروهای امنیتی، رفتار وحشیانه با معترضان خیابانی و دستگیری های شبانه مردم از خانه هایشان، جای هیچگونه شک و شبهه ای دربارۀ تناقض میان دموکراسی و استبداد دینی ایران باقی نگذاشت. به لطف دوربین های دیجیتال و گزارش اخبار توسط شهروندان در یوتیوب، دولت دیگر نمی توانست جریان اطلاعات را به نفع خود مصادره کند.
جنبش “رأی من کجاست؟”، به تأسیس یک دموکراسی ایرانی بر مبنای قوانین عادلانه مربوط می شود. دموکراسی های دنیا می توانند با خودداری از به رسمیت شناختن دولت احمدی نژاد، به این جنبش مدنی کمک کنند. وضع تحریم های اقتصادی علیه ایران، به مردم عادی لطمه خواهد زد و در عین حال، دست خودکامگان رژیم را برای نسبت دادن ناکارآمدی خود به دسیسه قدرت های خارجی، باز می گذارد.
کشمکش های موجود در ایران برای کسب دموکراسی واقعی راه درازی در پیش دارد. دولت های آزاد دنیا باید از خود بپرسند، “شجاعت ما برای حمایت از جنبش های دموکراتیک کجاست؟”
منبع: سیاتل تایمز- 18 ژانویه 2010