بی شعوری و مذاکرات هسته ای

فرزانه روستایی
فرزانه روستایی

به غیر از بی شعوری هیچ عنوان دیگری را نمی توان برای اظهار نظر خانم فاطمه آلیا نماینده مجلس از تهران و رئیس کمیسیون زنان و خانواده مجلس گذاشت که گفته است اگر پنج هزار از ۱۵ هزار کارتن خواب های خیابان های تهران زن هستند این از بی ایمانی و کم اعتقادی آنان ناشی می شود. او حتی رکورد انحصاری بی شعوری خود را شکسته و گفته مسائل فرهنگی بیش از دردسرهای اقتصادی در ایجاد کارتن خوابی موثر بوده است.او باز هم رکورد دیگری از خود به جا گذاشته و گفته است یک بار که از مرکز نگهداری زنان خیابانی بازدید داشته به این نتیجه رسیده که بیشتر زنان کارتن خواب “تراجنسیتی” هستند، کار فحشا می کرده اند و در مجموع به دلایل بی دینی سر از خیابان ها در آورده اند.

اظهارات فاطمه آلیا یکی از مهمترین شاخص هایی است که نشان می دهد امیدوار بودن بی دلیل به اصلاح خود به خودی امور جامعه ایران پس از پایان مذاکرات هسته ای در ذات خود خطای آشکاری است که می تواند منشا سرخوردگی های اجتماعی بیشتری در کشورشود. طی دو سال گذشته و پس از ریاست جمهوری حسن روحانی بسیاری از امور سیاسی و وعده های ریاست جمهوری که می توانست منجر به باز شدن فضای سیاسی کشور شود، موکول و معطل به پایان مذاکران هسته ای و برداشته شدن تحریم ها بود. اما بزودی و به احتمال زیاد دوران پس از مذاکرات و پایان تحریم ها از راه می رسد و جامعه ایران دقیقا در همان شرائطی قرار می گیرد که از قبل در آن قرار داشت و در نتیجه آن بی شعوری های بزرگ و مدیریت فاجعه بار تحریم های بین المللی علیه ایران اعلام شد.

به عبارت دیگر، نافهمی سیستماتیک جزئی از نظام مدیریت امروز جامعه ایران است که حتی پس از پایان مذاکرات همچنان کار می کند وهمچنان نفرت و تباهی و بطالت به بار می آورد.

 اینکه امام جمعه اصفهان حجاب زنان و آشکار شدن موهای آنان را باعث تزلزل عرش خدا می داند و اظهارات او به یک باره تبدیل به رهنمود گروههای افراطی برای اسیدپاشی به صورت حداقل هشت زن اصفهانی شد، نمایانگرعمق بی شعوری سیستماتیک مدیران مذهبی ایران است که از قضا از حاشیه امنیتی هم برخوردارند.

اینکه هر آنچه کنسرت و برنامه نمایش موسیقی در سراسر کشور است لغو می شود و مردم شاهدند که گروهی بی سواد و نآگاه و متحجر و مشکوک، با سرنوشت کشور واعصاب مردم بازی می کنند، معضلی است که ربطی به پرونده هسته ای ندارد و حتی بعد از پایان همه مذاکرات، باز هم همانند خوره بنیان های اجتماعی کشور را می خورد.

اینکه به حدود ۳۰۰۰ نفر از دانشجویان نزدیک به یک جریان خاص در کشور بورسیه غیر قانونی فوق لیسانس و دکترا و اعزام به خارج از کشور تعلق می گیرد تا در رشته های تحصیلی غیر ضروری ادامه تحصیل دهند و رئیس یک وزارتخانه به دلیل افشا و پیگیری این روند غیر قانونی در مجلس استیضاح و از کار برکنار می شود، ارتباطی به سرنوشت مذاکرات هسته ای ندارد. یعنی فساد سیستماتیک در ایران با یا بدون پرونده هسته ای برای اقشاری امتیازهای خاص تولید می کند و احتمالا در تدارک تشکیل یک طبقه تکنوکرات گوش به فرمان تر و مطیع تر برای آینده است.از همه بدتر اینکه بیشعوری مانند عبدالرضا داوری از نزدیکان رسانه ای احمدی نژاد پیدا شود و دزدی از اموال عمومی و اختصاص بودجه غیر قانونی به دانشجویان بورسیه را “انقلاب فرهنگی” بخواند خود به خود نوآوری جدیدی در بی شعوری است.

اینکه شمار زنان سرپرست خانوار در ایران فقط طی ۵ سال گذشته ۵۳ درصد افزایش پیدا کرده که خود ناشی از بحران های دیگری مانند بیکاری “اعتیاد” “طلاق” و رشد نگران کننده بیماری های روحی و روانی است و خود باز می تواند منجر به ناکارایی های دیگری مانند پدیده کودکان کار “فحشا” و “رشد اعتیاد” و گسترش دزدی و ارتشا شود، از معضلاتی است که فقط در صورت فاصله گرفتن از بیشعوری سیستماتیک مدیران مذهبی کشور قابل رفع است.

به عبارت دیگر، بحران هسته ای ایران نعمت از آسمان نازل شده ای بود برای کسانی که از اغتشاش اقتصادی و تحریم ها میلیاردها دلار به جیب زدند. نعمتی بود که به بهانه آن می شد بسیاری از ناکارایی های سیاسی اجتماعی و اقتصادی را توجیه کرد و اصلاح آنها را به بعد احاله داد. اکنون و در آستانه بسته شدن پرونده هسته ای، با یک عبارت ساده و شفاف می توان استدلال کرد که بحران های معطل مانده ایران از خارج دوباره به خانه اصلی خود در داخل باز می گردد و نیازمند راه حلی در سطح ملی است.

تا دیروز می شد اصلاح همه امور را به روزی احاله داد که پرونده هسته ای ختم به خیر و تحریم ها مرتفع شود. اما امروز به نظر می رسد با کم و بیش پایان این پرونده، احاله دادن دریایی از بحران های سیاسی و پرونده فساد مالی و باند بازی و مافیا سازی به یک زمان دیگر کارایی خود را از دست داده باشد. پرونده های حل ناشده انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و ادامه اسارت میرحسن موسوی و زهرا رهنورد و همچنین حبس خانگی مهدی کروبی سرفصل و نوک همه بحران های زنجیر مانندی است که رسیدگی نکردن به آن، زمینه ساز بحران های دیگری خواهد بود که شاید دیگر نتوان آن را به زمان دیگری احاله داد.