پس فارسی بخند

نویسنده
کسری رحیمی

» صفحه ۲۰/ کتاب هفته

اشاره:صفحه ۲۰ محملی است تا در آن، اهالی کتاب، خاطره های خود را از کتاب هایی که خوانده اند به همراه حواشی آن مرور کنند. این بحث در سینما بسیار متداول است و مخاطبان حرفه ای سینما، اغلب صحنه های مورد علاقه شان را از فیلم هایی که دیده اند برای هم نقل می کنند. کاری که به عنوان نمونه، کاراکترهای جوان و عشق سینمایِ فیلم “خیالباف ها” ساخته برتولوچی می کنند. عنوان صفحه ۲۰ و این که چرا صفحه بیستم هر کتاب را این جا می آوریم، به خاطر بار معنایی عدد بیست، به معنای عالی و برترین است، و این که مشتی نمونه خروار باشد که در انتها بتوان صفحات بیست کتاب های مختلف را کنار هم گرد آورد که هرکدام تلاشی از حسرت است و تابلویی از ادبیات و فرهنگ و هنر.

”… - آره می دونم. تو چی کشیدی بابا؟ مامانم یه هیولا بوده.

-اَه… فقط مسخره بازی در می آری. جدی باش!

انگشت اشاره اش را می کشد روی لبه فنجانش و نگاهش را پایین می اندازد.

جوری می گوید که انگار می خواهد بگوید “ببخشید که به دنیا آوردمت”. دوست ندارم این طور سرش را پایین بیندازد، می گویم:

نمی گذارد ادامه دهم.

دست هایش را از دور فنجانش برمی دارد و به انگشت هایش تکانی می دهد. منتظر است باقی اش را خودم بفهمم، ادامه می دهد.

نمی فهمم می خواهد راهنمایی ام کند یا درد دل. اما از این برخوردش واقعاً خوشم می آید. مثل بابا نیست. از آن آدم هایی است که جلوی تشنج را می گیرد. مثل کتی. وقتی بحث بالا می گیرد می گوید تو راست می گویی. ته چشم هایش می بینی هنوز سر حرفش ایستاده و با لبخندش دارد دهن کجی می کند و هیچ نمی توانی جوابش را بدهی. باید به کتی بگویم مامان هم شبیه توست…”

 

درباره کتاب

فارسی بخند/ سپیده سیاوشی/ نشر قطره

فارسی بخند، عنوان رسا و زیبایی است که نویسنده برای بریده های زندگی روزمره فارسی زبانان ایران انتخاب کرده است؛ زیستنی که بدون تعارف، عرق شرم بر چهره هر خواننده ای می آورد. او با خونسردی تمام، جهنمی طبیعی و روزمره را برای مخاطب تصویر می کند که یادآوری اش، او را دچار وحشت می کند… روابطی تصویر می شود با بیشترین میزان خودخواهی در روح انسان، روابطی که آفتاب تموز هم نمی تواند بلور ریاکاری و سالوس را بر آن آب کند. اما چاره چیست؟ پس فارسی بخند!

سیاوشی در فارسی بخند، با نثری ساده و روان، انسان ها را در روابط و رویارویی شان با پیش آمدهای گاه ناگهانی، به تصویر می کشد. انسان های داستان های او، کاملاً عادی و به دور از هر تکلفی در جایگاه خود قرار گرفته اند و در گیرودار با عواطف شان، واکنش نشان می دهند.

در هر کدام از این 9 داستان، راوی شخصیتی مستقل از دیگری است و به نظر می رسد در هر نقشی که قرار گرفته است، توانسته از پس آن خوب برآید. در داستان های “فارسی بخند”، “همه زن ها شبیه هم اند”، “خوبی عزیزم؟” و نیمی از داستان “قرمر خاکی”، راوی مردی است که در هر داستان به نحوی به چالش کشیده می شود. در داستان “گمشده”، راوی دختر بچه ای است که همراه پدر و مادرش در راهروهای کلانتری سرگردان است و بار سنگین تنش ایجاد شده را به خوبی درک می کند.

سیاوشی در فارسی بخند کوشیده است ذهنیات کاراکترها را در هر موقعیت موشکافی کند و دغدغه های هر کدام را، کمابیش با جزییات تشریح کند. مانند داستان اول، “فارسی بخند”، جوانی ایرانی را در غربت به تصویر می کشد که به زبان مادری اش تعلق خاطر دارد و نمی تواند تصور زندگی با همراهی را داشته باشد، که نتواند در لحظات تلخ و شیرین اش به قول نویسنده “فارسی گریه کند” یا “فارسی بخندد”. سپیده سیاوشی به خوبی توانسته احساس نیاز به زبان مادری را در تمام لحظات زندگی به تصویر بکشد، این که انسان در لحظات تاثیر گذار زندگی و چالش های پیش رویش، همانطور که به زبان مادری در افکارش سیر میکند، نیاز به ابراز آن ها به همین زبان دارد تا احساساتش را به اشتراک بگذارد. و در مسیر داستان خواننده را متوجه اهمیت “هم زبان داشتن” می کند.

همه داستان های این مجموعه به جز “برف”، اول شخص هستند و از این رو در خواننده احساس هم ذات پنداری با کاراکترها را ایجاد می کند و آن ها را به هم نزدیک تر می کند و از سوی دیگر خواننده را به این فکر می اندازد که شاید روزی برای من هم اتفاق بیفتد و ناخودآگاه در درون خویش به دنبال راهی برای کسب آرامش از طوفان ایجاد شده می گردد.

در داستان برف که از دید دانای کل نگاشته شده، حس غریبی وجود دارد که با سرگشتگی و حیرانی در می آمیزد. دنیایی که تا همین چند لحظه پیش کاملاً سرراست و در دسترس بود، ناگهان گنگ و نامفهوم می شود و حس لذت از بارش یک ریز برف زمستانی، به حس وحشت از گم شدن در دنیایی یکدست سپید تبدیل می شود.

در کل، داستان های این کتاب، که جنبه داستانی و روایی دارند و کمتر در آن ها به فضای فنی پرداخته شده است، به عنوان اولین تجربه ی نویسندگی که به قول خود نویسنده، برخی نیز حاصل کلاس های نویسندگی هستند، آینده روشنی را در پیش روی سپیده سیاوشی تصویر می کند.

 

دختران نباید خاموش بمانند…

اتفاق بزرگی که پیش لرزه هایش در دهه هفتاد خورشیدی در ایران آغاز شد، حضور چشم گیر و همه جانبه زنان در عرصه های مختلف اجتماع بود؛ باز شدن نسبی فضای فرهنگی و کمی تا قسمتی بهتر شدن سطح دانش عمومی و تحولات نصفه و نیمه سیاسی اجتماعی آن زمان، سبب شد تا زنان به عنوان نیمی از قدرت و هویت جامعه، این بار پررنگ تر و ملموس تر از مردان در موقعیت های گوناگونی که تا پیش از آن تنها مقامی مردانه بود، دیده شوند.

یکی از مهم ترین عرصه هایی که زنان ایرانی به آن اهمیت دادند، عرصه ادبیات بود. مطالعه گذرای جُنگ های ادبی پیش از انقلاب 57 و بعد از آن به خوبی نشان می دهد که جز عده ای انگشت شمار، خبری از شاعران و نویسندگان زن نیست. شاید اگر نبودند نام های بزرگی چون فروغ فرخ زاد، سیمین بهبهانی و سیمین دانشور، امروز جز نشان موهومی از ادبیات زنان در کارنامه ادب فارسی دیده نمی شد.

امروز به جرات می توان گفت که یکی از مهم ترین جریان های ادبی کشور، جریان اصیلی است که در آن، زنان نویسنده، داستان جامعه را از دیدگاهی شدیداً جامعه شناسانه می نویسند. با نگاهی به آثار این نویسندگان متوجه می شویم که آن ها در قالب کلامی به شدت توصیفی، در حال توصیف زندگی خود، خانواده و آحاد جامعه اند؛ نگاهی که خواننده تا ده سال پیش، از آن محروم بود. احساسات و عواطف زنانه، آرزوها و شکست ها، در این جریان ادبی، با خونسردی زنانه ای روایت می شود و چیزی که در این میان همیت بسیار دارد، شکل گیری محملی است که در آن زنان می توانند خود را بیان کنند و اگرچه هنوز سانسور هست، آسوده باشند که برای مردان هم هست! پس در این ساحت می توانند به طور برابر با مردان، بر جامعه تاثیر بگذارند.

 

درباره نویسنده

سپیده سیاوشی متولد 1365 است و این مجموعه، اولین کتاب اوست که جایزه گلشیری را در اسفند ماه 1391 ازآن خود کرده است. شاید این نویسنده، کم سن و سال ترین برنده جایزه گلشیری تا اکنون باشد. آن چه که اغلب مرسوم است، جایزه گلشیری در بخش رمان اهمیت ویژه دارد، اما گزیده شدن در بخش داستان نیزمی تواند برای نویسنده جوانی چون سیاوشی بسیار مهم باشد. نخستین اثر داستانی سیاوشی، از همان آغاز انتشار، توجه مخاطبان را به خصوص در نمایشگاه کتاب امسال به خود جلب کرد.