پرستو سپهری
سینماگران ایرانی در بیانیه ای که امضای 45 کارگردان و بازیگر رادارد و همچنین درنامه هایی فردی،با اعتراض به سیاست های فرهنگی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، نسبت به اعمال سانسورو حذف سینمای اندیشه هشدار دادند و سینمای ملی را درمعرض نابودی اعلام کردند.
بیانیه سینماگران به امضای 45 نفر از جمله افراد زیر رسیده است: “عزت الله انتظامی، پرویز پرستویی، کیومرث پوراحمد، منیژه حکمت، بهرام رادان، مسعود رایگان، علیرضا رییسیان، محسن امیر یوسفی، محمد رسول اف، محمد شیروانی، اصغر فرهادی، کیانوش عیاری، محسن امیر یوسفی، نیکی کریمی، جهانگیر کوثری، فاطمه معتمد آریا، سامان مقدم و مازیار میری .“
در این بیانیه که توسط هیچ یک از خبر گزاری های داخلی منتشر نشده، آمده است: “کم توجهی و نادیده گرفته شدن سینمای فرهنگی، که بخش مهمی از سرمایه ملی ایران محسوب می شود، بسیار نگران کننده است. به نظر می رسد تصمیم گیران عرصه سینما، به جای همفکری و ارائه راهکارهای اجرایی برای رسیدن به افق های ملی و جهانی، با اتخاذ تصمیم های نامناسب، موجب انزوا و حذف بخشی از سینمای اندیشمند ایران در نمایش های عمومی شده اند، در حالی که این بخش از سینما، مهم ترین ابزار فرهنگی در جهت شناساندن فرهنگ ایرانی به جهانیان بوده است.”
این بیانیه می افزاید: “جدی گرفته نشدن این نوع سینما در جشنواره ی فجر و مهم تر از آن عدم نمایش عمومی این آثار در سالن های سینما، موجب خسارت های فراوان فرهنگی و اقتصادی شده است و خواهد شد و مسکوت ماندن نمایش فیلم های فرهنگی نشانه کم توجهی مسئولان به این بخش از سینماست.”
این بیانیه که نامه های عتراضی مرتضی شایسته، منیژه حکمت و علیرضا داود نژاد هم در پی آن انتشار یافته است، اولین اعتراض سینماگران ایران بعد از اعلام فهرست فیلم هائی است که برای نمایش درجشنواره امسال انتخا ب شده اند.
” روز” اولین نشریه ایرانی بودکه در گزارشی اختصاصی نحوه انتخاب امسال را به اطلاع افکار عمومی رساند و از قول خبرنگار خود در تهران نوشت:” انتخاب نهائی فیلم ها توسط نماینده محمدحسین نیرومند نماینده محمود احمدی نژاد و شخص سردار حسین صفار هرندی سردبیر سابق کیهان و وزیر ارشاد کنونی انجام شده است.“
وزارت ارشاد روز بعد انتخاب فیلم هاتوسط سردار صفار هرندی راتکذیب کرد و خبرگزاری فارس هم که توسط بخش فرهنگی سپاه پاسداران اداره می شود، فهرستی از فیلم ها را منتشر کرد.
اما نکته جالب توجه این است که به گفته سینماگران “اغلب این فیلم ها با سانسوری بین سی تا 70 درصدمواجه شده اند. وزارت ارشاد برای اینکه زمان لازم برای سانسور این فیلم ها وجود داشته باشد،ترفندی اندیشیده و برای اولین بار در تاریخ بیست و شش ساله جشنواره فجر نمایش فیلم های ایرانی را به هفته دوم موکول کرده است.“
به همین علت بیش از نیمی از نشست دبیر بیست و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر با خبرنگاران که روز گذشته برگزار شد، به همین موضوع اختصاص یافت.
دبیر جشنواره فجر در این نشست گفت: “من به عنوان دبیر جشنواره نقشی در ورود فیلمها به عرصه رقابت ندارم و هنوز نمیدانم اصلاحات فیلمها چیست و حجم آن چقدر است چون این موارد به ما ابلاغ نشده است.”
سانسور 70 درصد یک فیلم
اعلام اسامی فیلم هایی که انتخاب نشده بودند از همان لحظات اولیه با و اکنش مطبوعات مواجه شد. به طور مثال 3 فیلم “دایره زنگی” ساخته پریسا بخت آور با موضوع ماهواره در جامعه ایرانی، “صد سال به این سال ها” کار سامان مقدم با داستانی ملودرام درباره وضعیت یک زن به نام ایران که 3 دهه زندگی در ایران را پشت سر می گذارد و ”آتشکار” اثر محسن امیر یوسفی که با طنازی بهشت،دوزخ و برزخ را به تصویر می کشد یک جا رد شدند.
این در حالی است که گفته می شود با توجه به برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفند ماه ،اصولگرایان وزیر ارشاد را تحت فشار قرار داده اند تا هیچ فیلمی را رد نکند که همین به حربه ای تبلیغاتی برای آنها تبدیل شود. به همین دلیل وزارت ارشاد چند فیلم ردشده را برای اصلاحات به تهیه کنندگان آن برگرداند.اما فیلم “صد سال به این سال ها” با 30 دقیقه اصلاحیه و “دایره زنگی” با 70 دقیقه مورد حذفی رو به رو شد که در تاریخ سانسور ایران بی سابقه است. فرض کنید از فیلمی 120 دقیقه ای 70 دقیقه آن سانسور شود از فیلم باقی می ماند. فیلم “آتشکار” هم به طور کلی غیرقابل نمایش تشخیص داده شد.
در همین ارتباط مرتضی شایسته، تهیهکننده فیلم «صد سال به این سال ها» با ارسال نامهای به مجید شاهحسینی- دبیر بیست و ششمین جشنوارهی فیلم فجر - نسبت به حضور نداشتن این فیلم در بخش مسابقهی سینمای ایران اعتراض کرده است.
در این نامه آمده است: “فیلم سینمایی «صد سال به این سالها» ساختهی سامان مقدم را برای شرکت در بخش مسابقهی جشنواره تحویل دادیم، که ظاهرا مورد تأیید هیأت انتخاب قرار نگرفته است!؟ از آنجا که این فیلم حاصل تلاش و کوشش یک گروه تراز اول و حرفهیی است و بهترینهای سینمای ایران در جلو دوربین و پشت دوربین حضوری مؤثر و ممتاز داشتهاند، لذا عدم قبول این فیلم در مقایسه با سایر فیلمها و با ارزشیابی فنی و حرفهیی خود فیلم به هیچ عنوان قابل توجه نبوده و به نظر بنده با هیچ منطق و دلیلی مورد پذیرش نیست و فکر میکنم و یقین دارم در حق این فیلم ظلم و جفا شده و حق این فیلم و دستاندرکاران آن ضایع شده است.“
منیژه حکمت کارگردان فیلمسینمایی “سه زن” هم خطاب به دستاندرکاران این فیلم سینمایی نامهای نوشته که در بخشی از آن آمده است: “یاران خوبم همانطور که میدانید فیلم «سه زن» با دغدغههای یک گروه فرهنگی و دلسوخته سینمای ایران ساخته شده است. یک و نیم سال کار و حساسیت برای ساخت یک فیلم فرهنگی، هویتی و ارزشمند که حاصل یک تفکر جمعی است را به دست سلیقه و تیغ سانسور با نگاهی غیر از دغدغه فرهنگی نمیسپارم. هرچند که دیده شدن زحمت شما عزیزان این فیلم حق شماست، ولی به چه بهایی ….. بگذارید بازی زیبای بازیگران خوب این فیلم و تلاش و زحمت عوامل حرفهیی پشت صحنه حراج نشود.”
علیرضا داودنژاد هم طی یادداشتی نسبت به آینده سینمای ملی ایران اظهار نگرانی کرده است.
این کارگردان سینمای ایران در یادداشتی که اختصاصا در اختیار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران [ایسنا] گذاشته، آورده است: “با اختراع سینما در اروپا، دیری نگذشت که شوق تولید فیلم در اقصی نقاط دنیا بالا گرفت و هنر فیلمسازی رفت تا به اصلیترین جلوهگاه تفکر انتقادی و تخیل خلاق انسان قرن بیستمی بدل شود. پا گرفتن سینما در شمال آفریقا، منطقهی خاورمیانه، ایران، هند و آسیای دور، در واقع زنگ خطری بود که سلطهجویان را در همهی عالم به نگرانی و تامل بیشتر در این پدیدهی فراگیر وامیداشت.“
او در بخش دیگری از یادداشتاش آورده است: “سینما به بازتر شدن چشم، گوش و ذهن آدمیان کمک میکرد و آنها را به توجه در آنچه اطراف آنها میگذشت، فرا میخواند. مظالم سیاسی، تبلیغات اقتصادی، ناهنجاریهای اجتماعی و ضایعات فرهنگی که درواقع اصلیترین زمینههای آرمانگرایی انسان قرن بیستمی است، در کانون توجه فیلمسازان قرار میگرفت و همراه با حلاوت رویا و شیرینی زندگی، تحولاتی سریع در زبان و بیان سینمایی را موجب میشد. خارج شدن تصویر از نگاه ایستا، تنوع در قاببندی، ظهور هنر تدوین، به حرکت درآمدن دوربین، تنوع در عدسیها و الحاق فنون صدا و اپتیک به هنر سینما رشدی شتابگیر بود که طی چند دهه سینما را به عالمگیرترین ابزار ارتباط اجتماعی بدل کرد و فنآوری نور و صدا را فراتر از فنآوری هستهیی به مهمترین عرصهی رقابت قدرتهای جهانی تبدیل نمود. تاسیس کمپانیهای عظیم تولید و پخش فیلم پا گرفت و تهاجم فیلمهای هالیوودی به سراسر دنیا آغاز شد. تشدید سانسور در حکومتهای وابستهی جهان سومی و ایجاد فاصله بین هویت ملی و سینمای بومی و در مقابل، بیپروایی فیلمهای هالیوودی و غربی در پرداختن به همهی وجوه زندگی فردی و اجتماعی، زمینهی رقابتی نابرابر را در عرصهی سینمای جهانی سینما فراهم کرد..“
کارگردان “مصائب شیرین” افزوده است: “اگر روزگاری ملتهایی نظیر الجزایر، مصر، اردن، سوریه، ترکیه و عراق دلخوش بودند که سینما را همچون آیینهای میتوانند در برابر کامیابیها، نامرادیها و آرمانهای ملی خود داشته باشند، آنگاه باید میدیدند که حکومتهای وابسته و تنگنظرشان، چگونه بین زندگی و سینمای آنها فاصله میاندازند و با اعمال سانسور و جلوگیری از انعکاس حقایق جاری بر پردههای سینما، راه را برای ورود بی در و پیکر فیلمهای غربی باز میکنند و زمینهی ورشکستگی سینمای داخلی را فراهم میسازند. تبدیل شدن برهنگی و درندهخویی به کلیشههای اصلی فیلمهای غربی، سرمایهگذاریهای عظیم در امر تولیدات سینمایی، تقویت شبکهی پخش جهانی اینگونه فیلمها، ملزم کردن دولتهای وابسته به حمایت از جریان واردات و بالاخره سخت کردن هر روزهی تولید فیلمهای بومی و ملی، روندی بود که به انقراض تولید فیلم در شمال آفریقا و ملتهای عربی منجر شد و دامنهی تخریب آن به ترکیه و ایران نیز گسترش پیدا کرد.”
داودنژاد نوشته است: “سقوط آمار تولید فیلم در ایران از سالی 100 فیلم به 11 فیلم در سال 56، حکایت از پیروزی کمپانیهای جهانخوار در فتح آخرین خاکریز باقی ماندهی سینمای بومی در جهان زیر سلطهی مغرب زمین داشت. بیتردید اگر انقلاب اسلامی در ایران روی نمیداد و بساط سلطهی فیلم خارجی از سینمای ملی برچیده نمیشد، و با تاسیس بنیاد فارابی، کمبود نقدینگی و سختافزار در سینمای کشور جبران نمیگردید، اینک ایران ما نیز در لیست کشورهایی قرار داشت که قافیهی تولید فیلم را در مقابل تهاجم فرهنگی باخته و از تاک و تاکنشانانش اثری بر جا نمانده بود..“
این کارگردان اعتقادش را اینگونه مطرح میکند که: “از مرور تاریخ سینما و تامل در روشهایی که سلطهجویان جهانی برای به نابودی کشاندن سینماهای بومی به کار گرفتهاند، میتوان به نوعی شگردشناسی دست پیدا کرد تا نشانههای تحقق اهداف استعماری را در مدیریتهای دستنشانده و وابسته باز شناخت و با روند تخریب سینمای حرفهیی مقابله کرد. تبدیل شدن نهادهای مسئول سینما به جزایری دوردست و مرموز، عایقسازی اطلاعات، رفتارهای دیکتهیی، بیاعتنایی به اصول مدیریت نیروی انسانی در عرصهی هنر و فرهنگ، رفتارهای حق به جانب، ناامن کردن سرمایه در حوزهی تولید، عقب نگه داشتن سختافزاری، فقدان حمایتهای رسانهیی، هرج و مرج در بازار توزیع، ایجاد ساز و کارهای انحصاری در تقسیم ظرفیتهای نمایشی، زمینهسازی برای غلبهی کالاهای وارداتی و بالاخره رها کردن فیلمسازان و تهیهکنندگان سینمایی در بلا تکلیفی و ابهام، از جمله شگردهایی است که به تدریج تبعیض، تحقیر، توهین، نفی و انکار و طرد و انزوا را بر سینمای حرفهیی تحمیل میکند و به سستی در ابداع، رخوت در ابتکار و رکود در تولید فیلمهایی متفاوت و بالاخره ورشکستگی در سینمای حرفهیی میانجامد. .. متاسفانه آنچه در سالیان اخیر برای سینمای ایران روی داده است، از حسن ظنی که بنیانگذار انقلاب نسبت به تولید فیلم در ایران داشت فاصله گرفته و حکایت از نشانههای تاملبرانگیز و نگرانکننده دارد. هنگامی که بنیاد سینمایی فارابی توسط مدیران پس از انقلاب در ایران تاسیس شد، دیگران فرا رسیدن روزی را آرزو کردند که این بنیاد منحل شود. آنها میدانستند چنین بنیادهایی که امکانات و مسوولیتهای سینمای حرفهیی یک کشور را در اختیار میگیرند، به تیغی دو لبه میمانند. بنیادهایی که هم میتوانند با انگیزههای فرهنگی و وطندوستانه موجبات اعتلای سینما را فراهم کنند و هم میتوانند با انگیزههای انحصارطلبانه و سیاسی، در پی براندازی سینمای حرفهیی باشند. اما تامل در کارنامهی پانزده سال اخیر تا به امروز، ما را به چه ارزیابی و نتیجهای هدایت میکند؟”
او ادامه داده: “ایجاد سرگشتگی و فقدان قانون و بیانضباطی در سینمای کشور، سرخورده شدن نیروهای متخصص، خوشقریحه و خلاق، و نهایتا زمین خوردن سینمای حرفهیی در مقابل موج رسمی و قاچاق کالاهای وارداتی چه توجیهی در برابر برآوردن حاجات کمپانیهای جهانخوار دارد؟ برای سینمای ملی چه ضربهای بالاتر از این است که راه مقابلهی آن با تهاجمات ماهوارهیی، ویدیویی و تلویزیونی بسته شود و بازار داخلی او برای تسلیم به واردات در طبق اخلاص گذاشته شود؟ ”
علیرضا داودنژاد در پایان آورده است: “آیا هنرمندان ایرانی قادر به تامین مایحتاج مخاطبان هموطن خود نیستند؟ آیا راه سینمای ایران به بازار جهانی از موفقیت در بازار داخل نمیگذرد؟ آیا شگردهای دشمنان سینمای ایران برای ما آشکار و نخنما نشده است؟ مراقب و هوشیار باشیم. بیتردید آنها در پی شگردهایی تازهتر برای خسته کردن و از نفس انداختن سینمای ملی ما هستند. ”