ما هیچوقت با اندیشههای احمدینژاد موافق نبودیم. از آن روز که شهردار تهران شد از نظر نحوه مدیریت، سیاستورزی و برخورد با منتقدان با او اختلاف داشتیم. در همان دوره تا پیش از آنکه نامزد انتخابات ریاستجمهوری در سال ۸۴ شود بارها از نحوه مدیریتش در شهرداری تهران انتقاد کردیم.
از همان روزهای نخست مشخص بود که پایگاه سیاسی او با پایگاه سیاسی اصلاحطلبان هیچگاه نزدیک نمیشود و فاصلهای عظیم بینشان است. انتخابات سال ۸۴ که به مرحله دوم رسید و دو قطبی اکبر هاشمیرفسنجانی و محمود احمدینژاد شکل گرفت تمامی اصلاحطلبان به همراهی بخشی از تحولخواهان و روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان حامی هاشمیرفسنجانی شدند و اکثریت اصولگرایان هم پشت سر محمود احمدینژاد قرار گرفتند. مدافعان هاشمی به مدافعان اصولگرای احمدینژاد هشدار دادند که حمایت از او برایشان عاقبتی خوب نخواهد داشت. هشدار دادند که او وفادار به این جریان نخواهد بود، مدیریت اقتصادی و سیاسیاش به دلیل نداشتن تجربه کافی ضعیف خواهد بود و کشور را به لبه پرتگاه میبرد. همه تلاشمان را کردیم که انتخابات جور دیگری رقم بخورد، اما جریان اصولگرایی دیگر حاضر نبود عرصه را به رقیب حتی اگر هاشمیرفسنجانی باشد واگذار کند. چهار سال گذشت و بخشی از هشدارها واقعیت عینی به خود گرفت. سال ۸۸ باز هم ما بودیم و اصولگرایانی که نمیخواستند پنبه از گوشها خارج کنند. آن روزها تجربه چهار سال مدیریت احمدینژاد هم پشت سر بود، اقتصادی که رفته رفته داشت سقوط میکرد، روابط خارجی که افول کرده بود و مهمتر از همه اوضاع نابسامان فرهنگ بود. بسیاری از باسابقههای جنگ و انقلاب میدانستند اشتباه میکنند اما به دلیل حفظ منافع گروهی و سیاسی از احمدینژاد حمایت کردند و چشم روی خیلی از واقعیتها بستند. بسیاری متوجه سیاستهای اشتباه دولت وقت شده بودند و آرام آرام زبان به انتقاد باز کرده بودند اما باز هم حاضر نبودند به دلیل مخالفت با اصلاحطلبان دست از حمایت بردارند. چهار سال گذشت انتخابات ۹۲ از راه رسید. دوستان دیروز به تندترین منتقدان تبدیل شدند و فراموش کردند که چطور از رییس دولتهای نهم و دهم حمایت میکردند. مجلسی که حاضر نبود به صدای منتقدی گوش فرا دهد و همه را برای خدمت به رییسجمهوری بسیج کرده بود، جلوتر از همه تندترین رفتارها را با احمدینژاد کرد. دیگر نهادها و سازمانها نیز یک به یک شروع کردند و هرچه نزدیکتر به برگزاری انتخابات میشدند حملاتشان نیز تندتر شد. آنها حتی حمایت خود را از احمدینژاد منکر شدند و گفتند احمدینژاد خود از روز نخست گفت که اصولگرا نیست اما نگفتند که با این وجود از او حمایت کرده و همه را هزینه او کردند.
در واقع اصولگرایان در نقد احمدینژاد اخلاق دوستی و رفاقت را رعایت نکردند و بیمرامی کردند. تمام خرابیها را بر گردن او انداختند و حتی تا آنجا پیش رفتند که ادعای محمود احمدینژاد درباره دروغ بودن هولوکاست را مطلبی خلاف امنیت ملی خواندند. آنها اما نگفتند چرا همان زمان که احمدینژاد این ادعا را مطرح کرد و موج جهانی علیه ایران به وجود آمد اعتراض نکردند و اجازه دادند تا سمینارها برگزار شود و بودجه کشور خرج این داستان شود.
از این دست نمونهها زیاد است که در زمان خود با انتقاد و اعتراض اصولگرایان مواجه نشد و از شش ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری به ناگهان تبدیل به موضوع اصلی تمامی اظهاراتشان شد.
اما آنها غافل از این بودند که مردم گذشته را فراموش نمیکنند و میدانند چه کسانی حامی این سیاستها بودند و چه کسانی از روز اول نقد داشتند و هشدار میدادند. اما مهمتر از همه فراموشکاری اصولگرایان در مقابل محمود احمدینژاد است. این روزها شاهد ادبیاتی خارج از شأن رییسجمهوری با محمود احمدینژاد از سوی اصولگرایان هستیم. رسانههای وابسته به جریان اصولگرایی و حامی احمدینژاد که تا دیروز با منتقدان دولت با درشتی و عتاب برخورد میکردند امروز طور دیگری رفتار میکنند و سخن میگویند. نه فقط رسانهها که مجلس شورای اسلامی و فعالان سیاسی اصولگرا هم همین شیوه را در پیش گرفتهاند. این شیوه و رفتار مطمئنا در مقابل منتقدان غلط است چه برسد به اویی که زمانی دوست بود و رفیق گرمابه و گلستان.
چه خوب است که اصولگرایان به جای آنکه فقط یکنفر را مسئول تمام رخدادهای کشور بدانند و بخواهند به اویی که هنوز رییسجمهوری است حمله کنند، خود نیز مسئولیت بخشی از این اشتباهات را میپذیرفتند. چه خوب است اصولگرایان یکبار بهجای فرافکنی و فرار از مسئولیت در رسانههایشان اعلام کنند که ما هم همراه تمامی سیاستهای غلط این هشت سال بودیم و ما هم به اندازه احمدینژاد مقصریم و ما هم اشتباه کردهایم تا هم رسم رفاقت را بهجا آورده و بیش از این به حافظه تاریخی مردم بیاعتنایی نکنند. در آن زمان خیلی راحتتر میتوانند در کنار تمام اصلاحطلبان و اعتدالگرایانی که میخواند در کنار دولت جدید به سازندگی مشغول شوند قرار گیرند.
منبع: بهار