با نزدیک شدن به سالروز درگذشت آیتالله منتظری، مراسم یادبودی در پاریس با حضور حسن یوسفیاشکوری، از نواندیشان دینی، برگزار و طی آن فیلمهایی از سخنان و مراسم تشییع آیتالله منتظری پخش شد.
این مراسم با پخش منتخبی از سخنان آیتالله منتظری در ابتدای انقلاب، در سخنرانی معروف 13 رجب سال 76 – که منجر به حصر وی شد – و همچنین فیلمهایی از مراسم تشییع جنازه این مرجعتقلید شیعه آغاز شد.
بخش دیگر این مراسم به سخنرانی حسن یوسفیاشکوری اختصاص داشت که آمده بود تا با ذکر یادی از آیتالله منتظری، آنگونه که خود اعلام کرد، “درباره مساله مهمی طرح بحث” کند: رابطه روحانیت و جنبش سبز.
یوسفیاشکوری در قسمت اول سخنان خود، با اشاره به فوت آیتالله منتظری، گفت:“با فوت ایشان، اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان در اقصی نقاط جهان، در سطح مختلف از وی تجلیل کردند. نه تنها افراد مذهبی، بلکه افراد غیرمذهبی و حتی برخی از افراد ضد مذهبی نیز، به تجلیل از شخصیت وی پرداختند. چنین تجلیلی از یک فرد روحانی و یک مرجعتقلید، سی سال پس از انقلاب بسیار عجیب بود.”
وی با اشاره به برخی از خصایص آیتالله منتظری، همچون از عالمان دین بودن و سابقه انقلابی داشتن، چنین سوابقی را برای برجسته شدن شخصیت وی، کافی ندانست: “آیتالله منتظری، چند ویژگی خاص داشتند که نه تنها در میان مسوولان جمهوریاسلامی، که حتی در میان اپوزیسیون هم کمتر ظهور و بروز دارد. ایشان صداقت و صراحت داشتند. صراحت و صداقتی که با شجاعت هم همراه بود و باعث میشد ایشان در برخی موارد، به خطاهای گذشته نیز اعتراف کنند. به طور مثال میتوان از مساله گروگانگیری سفارت آمریکا در سال 58 نام برد. آیتالله منتظری ویژگیهای خاص انسانی داشتند که مقدم بر تفکر بود.”
اشکوری اضافه کرد: “نواندیشان دینی، معتقدند مسایلی چون اخلاق و عدالت مقدم بر دین است. دین برای انسان است و نه برعکس. ما باید بتوانیم ازدین عادلانه، عاقلانه و اخلاقی استفاده کنیم.”
وی افزود: “آیتالله منتظری، در مقام فقیه، یک فقیه سنتی بودند و احکام فقهی ایشان هم بسیار سنتی است. اما دینداری ایشان، مبتنی بر ویژگیهای انسانی بود. آیتالله منتظری جز معدود مراجع تقلیدی بودند که بحث دفاع از حقوق بهاییان را مطرح کردند. مسالهای که حتی در دوران اصلاحات هم در ایران از تابوها بود و مطرح کردن آن به معنی خودکشی سیاسی بود. ایشان شاید تنها مرجع تقلید، در میان مراجع تقلید شیعه و سنی بودند که برای نخستین بار در بحث ارتداد اعلام کردند که به صرف تغییر عقیده نمیتوان کسی را کشت.”
اشکوری همچنین با اشاره به گفتمان مذهبی آیتالله منتظری، گفت: “با توجه به گفتمان مذهبی ایشان، برخی حرکات وی بسیار جالب توجه است. به طور مثال، ایشان به بحث اعدامهای 67 اعتراض کردند و همین باعث شد که رهبری جمهوریاسلامی را از دست بدهند. وقتی از ایشان پرسیده شد که چرا چند ماهی سکوت نکردند تا به رهبری برسند و بعد رویه را تغییر دهند، گفتند شما چه تضمینی به من میدهید که تا رسیدن به رهبری زنده باشم؟ و اگر مُردم، چه جوابی برای خداوند دارم؟”
رابطه جنبش سبز و روحانیت
بخش دوم سخنان یوسفیاشکوری اما با طرح یک سئوال آغاز شد: “با علما و نهاد روحانیت چه باید کرد؟نقش روحانیون در جنبش سبزچیست و حضور آنها در این جنبش مثبت است یا منفی؟ و اساسا در صورت پیروزی جنبش، چه نقشی باید برای روحانیت، در نظر گرفت؟”
اشکوری این سئوال را با توجه به سوابق بیش از صد ساله ایرانیان برای رسیدن به دموکراسی، “مهم” توصیف کرد، زیرا هرگز این مشکل و معضل – حتی در زمان مشروطه - حل نشده
و پس از انقلاب سال 57، چه بسا بیشتر هم شده است: “اساس مدنیت براساس حقوق برابر انشانهاست. این حقوق برابر، چه نسبتی با علما و روحانیون دارد؟ این معضل از زمان مشروطه وجود داشته و هنوز هم وجوددارد. حتی در زمان مشروطه هم، بعد از اعتراض علما به اصل 8 قانون اساسی، این اصل به گونهای تغییر کرد که نابرابری میان مردم و علما را به رسمیت شناخت و برای روحانیون حقوق ویژه قایل شد. یعنی من معتقدم حتی اگر مشروطه هم به راه خود میرفت و حوادث بعدی رخ نمیداد، از همان ابتدا منحرف شده بود و شاید به جایی نمیرسید….اکثریت مردم ایران مذهبی هستند و وقتی دین وجود دارد، روحانیت هم هست. ممکن است نیروهای دموکراسیخواه ایرانی بگویند در ایران دموکراتیک با روحانیت کاری نداریم، اما مشکل دیگری وجود دارد.”
یوسفیاشکوری این مشکل را چنین توصیف کرد: “مشکل این است که روحانیت با دولت کار دارد. ممکن است قبول کنند که در دولت و حکومت نباشند، اما مدعی هستند. داعیهدار این هستند که مردم براساس فتواهای مذهبی آنان عمل میکنند و دولت هم باید قواعد شرعی را در قانونگذاری رعایت کند.”
این نواندیش دینی که پس از شرکت در کنفرانس برلین، خلع لباس شده، افزود: “اساس مدنیت پذیرفتن حقوق برابر میان انسانهاست. یعنی همان مضمون مواد اول و دوم اعلامیه جهانی حقوقبشر. اکنون سئوال این است که در آینده جنبش سبز، جنبش مدنی ایران، که پویا و فعال است، نهاد روحانیت، علما، مراجع چه نقشی باید داشته باشند که مطلوب باشد؟”
وی یک جواب مقدماتی را اینگونه توصیف کرد: “میتوان بحث اسلام منهای روحانیت را پیش کشید. این بحثی است که میتوان روی آن بحث تئریک کرد، اما مساله این است که ما درباره واقعیت موجود صحبت میکنیم، نه بحثهای نظری. گفته میشود در ایران حدود 150 هزار روحانی وجود دارد. این روحانیون گرچه اقتدار و نفوذ کلام خود را تا حد زیادی از دست دادهاند، اما هنوز در توازن قوا مهم هستند. این اشتباهی است که بسیاری میکنند و بحث از دست دادن اقتدار را با بحث حضور در توازن قوا خلط میکنند. روحانیت از ارکان توازن قوا است و در آینده هم نقش خواهد داشت.”
وی ادامه داد: “از سوی دیگر پذیرفتن روحانیت به همین شکلی که در حال حاضر وجود دارد نیز ممکن و منطقی به نظر نمیرسد. اگر جنبش سبز به جلو برود و پیروز شود، مطمئنا با روحانیت اصطکاک خواهد داشت. مطمئنا در راه رسیدن به ازادی، دموکراسی و ..و به دیوار ستبر علما و روحانیون برخورد خواهیم کرد.”
یوسفیاشکوری پاسخ خود به این سئوال را چنین تشریح کرد: “به نظر میرسد روحانیون در یک حکومت دموکراتیک باید از حقوق ویژه خود صرف نظر کنند. نخستین مساله صرفنظر کردن از هر حق ویژهای است که این به معنای انکار ولایت فقیه است. نکته دوم این است که برای نظارت نیز حق ویژهای نخواهند داشت. یعنی به طور مثال بحث نظارت فقیه که آیتالله منتظری مطرح میکردند هم از موضوعیت خواهد افتاد. مساله سوم این است که برای قضاوت نیز حق ویژه باید ملغی شود. زمانی بود که قضاوت براساس فقه و قوانین اسلامی بود، اما در حال حاضر با وجود دادگستری و قوهقضاییه و حقوق مدنی، حق ویژه قضاوت نیز بیمعناست. بحث دیگر این است که تفسیر دین نیز نباید به طور انحصاری در خدمت روحانیت باشد. یعنی آنها نمیتوانند به بهانه عدم تخصص، دیگران را از تفسیر دین برحذر دارند.”
اشکوری در پایان بار دیگر خواستار آن شد که همه حاضران به این نکته بیاندیشند که: “جنبش سبز با روحانیت چه کند؟”