استفراغ نویسندگان آثار سکسی و مبتذل غرب!
پرویز جاهد
این یادداشت کوتاه را به درخواست دوست عزیز رضا شکراللهی (صاحب خوابگرد) به مناسبت هفتهی کتابهای ممنوع نوشتم، هرچند این نوشته مستقیماً ربطی به کتابهای ممیزیشده ندارد و حکایت ممنوعیت نشریهای ادبی و هنری به نام “کلمه” در سالهای دههی هفتاد است.
روزگاری در سالهای اوایل دهه هفتاد، همراه با جمعی از اهل قلم در دفتر دانشنامهی ادب فارسی که با حمایت احمد مسجدجامعی و زیر نظر معلم نازنین ام حسن انوشه، مترجم متون تاریخی و پژوهشگر، منتشر میشد، کار میکردم.
آقای مسجدجامعی آن زمان معاون فرهنگی وزارت ارشاد بود و هنوز خود به مصدر وزارت گمارده نشده بود. مجلهای هم منتشر میکرد به نام “کلمه” که ویژهی ادبیات، فرهنگ و هنر بود و سردبیری آن را مرتضی رضوانفر به عهده داشت. آقای انوشه هم مرا برای همکاری به آقای مسجدجامعی معرفی کرد. “کلمه”، نشریه ای بسیار وزین و پرمحتوی بود و نویسندگان و محققان برجستهای چون کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی، ابراهیم اقلیدی و خیلیهای دیگر در آن قلم میزدند. اما “کلمه” با این که نشریهای دولتی و متعلق به وزارت ارشاد بود، جز ۱۰ شماره دوام نیاورد و جلو انتشار آن گرفته شد. علت آن هم به گفتهی آقای مسجد جامعی، مقالهای از من بود با نام “ادبیات فارسی و سینما” که در آن به مرور فشردهی اقتباسهای ادبی در سینمای ایران پرداخته بودم و با عکس بزرگِ سیاه و سفیدی از بهروز وثوقی در فیلم “خاک” مسعود کیمیایی که اقتباسی از داستان “آوسنه باباسبحان” محمود دولتآبادی بود، تزئین شده بود.
بعد از چاپ این مقاله بود که سیل اعتراضهای کتبی و شفاهی به دفتر مجلهی “کلمه” سرازیر شد و روزنامهها و نیروهایی که به اصطلاح خود را قیم فرهنگ و مطبوعات کشور و “پاسدار خون شهدا” و “ارزشهای نظام مقدس” میدانستند، شمشیرها را تیز کرده و به جان من و مجلهی کلمه افتادند.
روزنامهی جمهوری اسلامی در مطلبی با عنوان “تهاجم فرهنگی را جدی بگیرید” به قلم هـع در این باره نوشت: “نشریهی “کلمه” مبادرت به چاپ تصویر دو صفحهای از بهروز وثوقی در ذیل مقالهی (ادبیات فارسی و سینما) نوشتهی پرویز جاهد کرده است. نویسنده در این مقاله، به بهانهی فیلم “شب قوزی” از فرخ غفاری یاد میکند و فیلم او را درخور توجه میداند. همچنین نویسنده از هوشنگ گلشیری به خاطر کتاب “شازده احتجاب” تجلیل میکند. کاری به اصل مقاله که در ستون هنر مجله آمده است نداریم، اما میخواهم بپرسم چاپ عکس بهروز وثوقی یکی از بدنامترین چهرههای سینمایی دورهی طاغوت که هم اکنون فراری است چه معنا دارد و یا این که از فرخ غفاری که مدتی مسئول برگزاری جشن هنر شیراز و یا زمانی مسئول رادیو و تلویزیون دورهی طاغوت بود، چه پیامی دارد. کتاب “شازده احتجاب” نیز برخلاف تمجید و تحلیل نویسنده، یک اثر ضد اخلاقی است که چیزی جز استفراغ نویسندگان آثار سکسی و مبتذل غرب نیست.”
نشریهی یالثارات نیز در نوشتهای با عنوان تأملی در باب “کلمه”، با “ضد انقلاب” و “ضد اخلاق” خواندن بهروز وثوقی، فرخ غفاری و هوشنگ گلشیری، به انتقاد از احمد مسجدجامعی، به خاطر انتشار این مقاله پرداخت و نوشت: “کتاب شازده احتجاب (برخلاف تمجید و تحسین نویسندهی مقاله) به عنوان یک اثر ضد اخلاقی که در آن عشقبازیهای نامشروع و بی حد و حساب و اوباشگری ترویج میشود و چیزی به جز استفراغ نویسندگان آثار سکسی و مبتذل غرب نیست که نویسنده مجدد آن را نشخوار نموده است. قابل ذکر است که گلشیری هم اکنون در نشریات وابستهی داخلی، رمانهای ضد اخلاق مینویسد…”
نشریهی کیهان هوایی نیز در یادداشتی با عنوان “لیست سیاه ابتذال” به نشریهی کلمه حمله کرد و چنین نوشت:
“نشریهی کلمه که مدیر مسئول آن معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است در شمارهی ۹ و ۱۰ سال ۱۳۷۲ خود اقدام به درج مقالهای تحت عنوان “ادبیات فارسی و سینما” کرد… نویسندهی مقاله به کرات از افرادی که در ابتذال سینمای قبل از انقلاب سهم اساسی داشتهاند نام برده و بدون اشاره به درجهی ابتذال تعدادی از فیلمها به تعریف و تمجید برخی از آنها نیز پرداخته است… روشن است که پرداختن این قبیل افراد معلومالحال به ادبیات در سینما نه به خاطر بهرهگیری از عمق و محتوای فلسفی و عرفانی قصهها بلکه به دلیل استفادهی سوء از قالب عشقی آنها و همراه کردن آنها با رقص و پایکوبی و موسیقی کابارهای و سکس و… در نهایت ایجاد اثری انحرافی با عنوان پرطمطراق اقتباس ادبی است. آقای پرویز جاهد در ارزیابی چندخطی خود از فیلمهای سال ۱۳۵۷ به بعد فقط به یک فیلم آن هم به طور تلویحی اشاره میکنند و به این ترتیب میکوشد این نظریه را القاء کند که در سینمای بعد از انقلاب به ادبیات بیتوجهی شده است.”
روشن است که در جامعهی امروز ایران، کمترین مجازات برای نشریهای که متهم به درج مقالهای در تمجید از عناصر “معلومالحال”، “ضد اخلاق” و “ضد انقلاب” است، تعطیلی و توقیف آن نشریه برای همیشه است، هرچند آن نشریه متعلق به خود دولت باشد. و این بود سرنوشت مجلهای به نام “کلمه” که قربانی سانسور گروههای فشار شد و از صحنهی روزگار محو گردید.
- تیتر از خوابگرد است.