ره صد ساله

نویسنده

po_mehrangiz_kar_01.jpg

مهرانگیز کار

کمپین یک میلیون امضا یک ساله شد. به خبرهای این زندگی یک ساله که نگاه می کنیم باورمان نمی شود کمپین فقط یک سال عمر کرده و در یک سالگی پیر و با تجربه شده است.خبرها حکایت از آن دارد که کمپین، این کودک یک ساله ره صد ساله رفته است! اعضاء کمپین را زندانی، محاکمه و محکوم کرده اند. شگفتا در شرایط همین بگیرو ببندها، افراد “خودی” و کسانی از طیف مخالفان کمپین و شاید شاکیان آن، پیاپی دارند همان حرف ها را در برابر خبرنگاران بر زبان جاری می سازند، بی آنکه سخنان شان مصداق جرم قرار گیرد و آنها را مجازات کنند. در این ماجرای شگفت انگیز نیک پیداست که از نگاه امنیتی و قضایی در ایران “جرم” فاقد تعاریف کلی است. جرم متناسب با مناسباتی که متهم یا مجرم با مراکز و کانون های متعدد قدرت سیاسی دارد تعریف می شود. لذا نوشین احمدی خراسانی وقتی از رفع تبعیض قانونی از زنان سخن می گوید مرتکب جرم شناخته می شود، اما برخی زنان از طیف راست که پس از فعال شدن کمپین با هدف خنثی سازی اثرات اجتماعی کمپین از ضرورت اصلاح قوانین سخن گفته اند، مرتکب جرم شناخته نشده اند. بنابراین یک اصل مهم حقوقی در روابط شهروند و دولت مفقود است. ارتکاب عمل مجرمانه به خودی خود و صرفنظر از خط و ربط های مرتکب، قابل پیگرد نیست. بلکه عمل ارتکابی هنگامی جرم شناخته می شود که مرتکب با کانون های متعدد قدرت در ارتباط تنگاتنگ نباشد.

بگذریم، یک سال پیش تنی چند از فعالان حقوق زنان نشستند و برخاستند و تصمیم گرفتند یک کمپین برابری در ایران راه اندازی کنند. اسمش را هم بگذارند کمپین یک میلیون امضا. کمپین بدعت در جوامع اسلامی به شمار نمی آمد. آن را از کمپینی با همین نام و هدف که در یکی از کشورهای مسلمان فعال شده و به پیروزی رسیده بود، الگوبرداری کرده اند. زنان بنیانگذار کمپین نمی خواستند زیر پای بزرگان حکومتی را خالی کنند و نمی خواستند از حوزه کاری خود فراتر بروند و نمی خواستند طعمه بهانه جویی های امنیتی بشوند. زنان بنیانگذار کمپین از سیاره مریخ نیامده بودند و خوب می دانستند دنیا دست کیست و فرصت ها برای عدالت خواهی تا چه اندازه محدود و شکننده است. کمپین بر بستری از آگاهی متولد شد.

با همه عاقبت اندیشی ها، بودند زخم خورده هایی که از آنچه در حال وقوع بود ابراز نگرانی کردند وبه احتیاط بیشتر اندرز دادند. گاهی اندرزها به درستی فهمیده نشد و واکنش هایی برانگیخت نامتناسب با شخصیت و پیشینه اندرزدهندگان.

کمپین از همان آغاز مواجه شد با برخوردهای امنیتی کسانی که سالهاست مبتلا به بیماری پارانویای سیاسی شده اند. از آن وقت که مخالفان دهه اول انقلاب را نابود و تار و مار کردند، همواره دنبال رد پایی از دشمن فرضی گشته اند، حتی در جمع دوستان خود. زیربنای این نگرش امنیتی گونه ای پیش داوری است که فاقد مبانی عقلی است. پیش داوری این است:

مردم ایران در رفراندوم 12 فروردین 1358 با اکثریت نزدیک به اتفاق آرا به جمهوری اسلامی “آری” گفته اند. از نگاه مسئولین نابسامانی ها، مفهوم رأی آنها این بوده و هست که مردم ایران پذیرفته اند جمهوری اسلامی بعد از تأسیس هرکار دلش خواست بکند. مفهومش این است که مردم ایران با طیب خاطر پذیرفته اند از نهادهای جمهوری اسلامی کتک بخورند، ظلم و بی عدالتی نصیب شان بشود و لام از کام نجنبانند! این را می گویند پیش داوری که فاقد مبانی عقلی است.

در یک مقایسه رفتاری می شود این شکل از پیش داوری را به برخورد مردسالاران خشن در زندگی زناشویی تشبیه کرد. مردسالاران عاشق می دوند و می دوند تا با هزار ترفند و گاهی فریب “بله” را از عروس بگیرند. در قاموس آنها “بله” به مردسالار حق مطلق می دهد تا عروس را در تمام عمر زیر سلطه خشونت آمیز خود لت و کوب کند و در پاسخ به ناله ها و خواسته هایش برای رهایی و طلاق بگوید با لباس سپید عروسی پا به این خانه گذاشته ای، فقط با کفن از آن بیرون خواهی رفت.

ایرانیان به جمهوری اسلامی در سال 1358 “بله” داده اند. نهادهای امنیتی عقیده دارند این “بله” برای به دست آوردن زندگی بهتر، رفاه، امنیت، شادمانی، عدالت، برابری و مانند آن نبوده است. این بله اعلام موافقتی بوده برای تمکین و تحمل خشونت و تجاوز. مردم پیمان بسته اند تا به همه کاستی ها تن بسپارند. عهد کرده اند معترض نشوند. قول داده اند همواره برای قربانی شدن مهیا باشند.

بنابراین رفراندوم در جای “قرارداد اجتماعی” با هدف ایجاد یک دولت پاسخگو پذیرفته نشده و مسئولین نابسامانی ها قبول ندارند فیمابین مردم و دولت قراردادی امضا شده با هدف بهبود وضعیت مردم. آنها بکلی فراموش کرده اند که ملت ها با هدف زندگی بدتر، نکبت، فقر، بی عدالتی و نابرابری انقلاب نمی کنند.

اگر ملت ها با هدف بهره مندی از رفاه، عدالت، حقوق شهروندی، نظارت بر نهادهای حکومتی، کنترل فساد و برخورداری از آزادی بیان انقلاب نمی کردند، بعد از انقلاب فرانسه، زندان باستیل مثل زندان اوین بازسازی شده بود و برای مشقت بیشتر زندانیان سیاسی به کار می رفت. همچنین بسیار زندان های مخفی و غیر قانونی هم در سراسر خاک فرانسه تأسیس می شد که از کنترل و نظارت نهادهای مسئول دور می افتاد. یا مثلا در روسیه بعد از انقلاب هنوز استالین داشت به شیوه هایی که می دانیم مملکت داری می کرد. یا در انگلستان بعد از انقلاب هنوز شاه حکومت می کرد، نه سلطنت و در صورتی که می خواست تجدید فراش کند و کلیسا اجازه نمی داد سرهمسرش را که مزاحم بود گوش تا گوش می برید و بر زلف زن دیگر تاج می نهاد. یا در امریکا بعد از انقلاب هنوز برده داری مرسوم بود و فقط مردان صاحب املاک مزروعی وسیع حق رأ ی داشتند، نه زنان و بردگان.

دایره این بحث ها وسیع است و گوش تندروهای تصمیم گیرنده از این حرف ها پر است. بازگردیم به امکانات و فرصت های نسبی خود برای واگویی غصه ها و شکست ها:

زنان ایرانی پیش از انقلاب 1357 زندگی ایده آلی نداشتند. بسیاری از حقوق انسانی آنها بر پایه موادی از قانون مدنی در باب نکاح، طلاق، ارث، انحلال نکاح، حضانت، قیمومت و ولایت نادیده گرفته شده بود. پارلمان شان کاره ای نبود. نمایندگان مثل حالا از صافی های گزینشی می گذشتند. اما همین پارلمان های گزینشی و مردانه حق رأی زنان را تصویب کردند. حق ورود به پارلمان را برای زنان تصویب کردند. قانون حمایت خانواده را تصویب کردند. به زنان اجازه قاضی شدن دادند. زنان را در مقام وزیر در هیأت دولت پذیرفتند. زنان در هیأت های سیاسی وزارت امور خارجه حضور یافتند و به نمایندگی به دیگر کشورها اعزام شدند. همه این ها اتفاق افتاد. اما آزادی بیان نبود. اجازه تأسیس احزاب مستقل نبود. اجازه اعتراض در گردهمآیی های مسالمت آمیز نبود. با این وصف زنان داشتند در یک نظام غیر دموکراتیک رشد می کردند. این نظام غیر دموکراتیک کاری به کار نوع پوشش آنها نداشت. آزادی های اجتماعی مردم را ارج می نهاد. به حریم خصوصی کسانی که با حکومت به صورت علنی مخالفت نمی کردند، وارد نمی شد و برای مخالفان هم پرونده های زنا و لواط و قوادی و بی بند و باری درست نمی کرد.

در قانون مجازات عمومی پیش از انقلاب این همه مجازات های حبس و شلاق نداشتیم. از سنگسار، قطع دست و پا و انگشت هم خبری نبود. اعدام محدود به جرایم خاصی بود و مثلا شرب خمر و مانند آن را شامل نمی شد. مردم با جرایمی مانند محاربه با خدا، فساد روی زمین، مرتد، مهدورالدم و… آشنا نبودند.

پس از پایان حکومت رضا شاه، زنان حق و اختیار داشتند تا بی حجاب یا با حجاب در محافل عمومی رفت و آمد کنند. در سالهای پیش از انقلاب بسیار دیده ایم زنان را با حجاب کامل اسلامی، عینک ایوسن لوران، با دستکش که پشت فرمان اتومبیل ها می نشستند و با اعتماد به نفس، بی مانع و مزاحم رانندگی می کردند و جولان می دادند.

این نمونه های تصویری فقط 28 سال است از صفحه روزگار ایرانیان حذف شده است. شگفتا که امروز همین ها تبدیل شده است به یک تاریخ فراموش شده. جمهوری اسلامی با تبلیغات رسانه ای، خطبه های نماز جمعه، بودجه های کلان، کتاب های درسی، مربیان پرورشی روی همه آنها خاک سرد فراموشی ریخته و رسانه های غربی هم با آنکه تصاویر ایران پیش از انقلاب (دست کم در حوزه زندگی اجتماعی زنان) در آرشیوهایشان زنده است، آن تاریخ پر نقش و نگار را دفن کرده اند. آن را مرده پنداشته اند و هنگامی که می خواهند از دست آوردهای زنان ایرانی سخن بگویند فورا آنها را با زنان عربستان سعودی، کویت و… مقایسه می کنند و تیتر می زنند که در ایران زن ها بر خلاف عربستان سعودی رانندگی می کنند یا بر خلاف برخی کشورها ی مسلمان رأی می دهند و وارد مجلس می شوند و…

بر پایه تبلیغات رندانه همه یادشان رفته است که زنان ایرانی یک تاریخ پر حادثه و پر تلاش پشت سر دارند. این تاریخ از پیش از انقلاب مشروطه شروع شد. زنان درون اندرونی های قاجار به آن پیوستند. قره العین آن را غنا بخشید. قمرالملوک وزیری از پشت پرده حادثه آفرید. زنان از چندین دهه پیش از انقلاب وکیل دادگستری شده اند. زنان خوش صدا به فراوانی آواز خوانده اند و فضای کشور را تلطیف کرده اند. حالا ستارگان آواز نیم قرن اخیر ایران یکی یکی در سالخوردگی و به علت ابتلا به بیماری به ایران بازمی گردند تا در ایران بمیرند. اینها زنان هنرمندی بودند که انقلاب تومارشان را بر باد داد و راهی جز گریز از کشور پیش پایشان نگشود. در آن روزگار کسی را به جرم همجنس گرایی نمی کشتند، به جرم بد حجابی شلاق نمی زدند و به حبس نمی بردند. در آن جامعه که فقط خیالی از آن باقی مانده، زنان و مردان برهنه از خانه خارج نمی شدند. آمار فحشا رو به فزونی نبود. به آمار اعتیاد لحظه به لحظه افزوده نمی شد. آمار روابط جنسی نامشروع سیر صعودی نمی پیمود. آمار طلاق افزایش نمی یافت. زنان و مردان طی یک تاریخ صد ساله دستآوردهایی داشته اند (غیر از دموکراسی به مفهوم دقیق آن). جمهوری اسلامی با همه سرکوب ها نتوانسته بخش هایی از آن دستآوردها را بی اعتبار کند. اگر مقاومت مردم برای حفظ آنها نبود، بعد از 28 سال شلاق زدن و زندانی کردن زن بد حجاب وجود نداشت تا با باطوم و فحش های رکیک و حبس و تعزیر به جانش بیفتند. همه آنچه در ایران می گذرد نشان می دهد ایرانیان از پیشینه ای متفاوت با عربستان سعودی و کویت و…، برخوردارند و مقاومت برخاسته از این پیشینه است.

اینک کار بر زنان ایرانی سخت شده است. از طرفی باید به رسانه های غرب بباورانند تا آنها را با زنان عربستان سعودی و کویت و… مقایسه نکنند. از طرف دیگر باید به دولت متبوع خود بقبولانند قوانینی که به نام اسلام از تصویب گذرانده باعث شده تمام داشته های تاریخی آنها نابود بشود. به فرض که این قوانین اسلامی است، “عصری” نیست. کم نیستند مراجع، فقها و اسلام شناسان ایرانی که هم امروز می گویند قوانین کنونی ایران متناسب است با عصر نزول قرآن در شبه جزیره عربستان. این قوانین با تحولات اجتماعی امروز ایران و جهان، با پیشینه زنان ایرانی و با مصالح ملی تناسبی ندارد. دو راه حل پیش روی زمامداران ایران است. یا بر پایه نظرات فقهایی که اصلاح قوانین موجود را ممکن و لازم می دانند اقدام کنند یا خواست مردم را برای جدایی دین از حکومت بپذیرند.

کمپین یک میلیون امضا فقط می خواست و می خواهد ضمن یک حرکت مسالمت آمیز، مداوم، آهسته و پیوسته همین نکات را تذکر بدهد. می خواهد نظرسنجی کند و حاصل نظرسنجی را در اختیار نهادهای حکومتی بگذارد. می خواهد بگوید اگر مردم به کاستی های قوانین آگاه بشوند خود آن را نسخ می کنند و بهتر است حکومت پیش دستی کند.

افسوس کمپین در یک سالگی با انواع محکومیت ها که بازدارنده است مواجه شده. با مجازات های تعلیقی، با وثیقه های هنگفت، کفالت، ضمانت و در مجموع سرکوب، در مدتی کمتر از یک سال، ده ها رویداد با هدف سرکوب اتفاق افتاد. نهادهای امنیتی با تعدادی زن که چند ورق کاغذ و یک خودکار و یکی دو سایت فیلتر شده همه دارایی شان بود مثل لشکری که مسلحانه به جنگ شان آمده بود برخورد کردند. حال آنکه می توانستنند از کمپین برای کسب مشروعیت استفاده کنند. در بهترین حالت می توانستند نمایندگانی از کمپین را به مذاکره فراخوانند و مذاکرات مجلس را با مطالبات آنان جلا بدهند. افسوس به جای کار سیاسی، ضرب و شتم و فحش های رکیک، بازداشت و حبس و محکومیت انتخاب شد. افسوس که کمپین در یک سالگی زیر بار سنگین حمله ها و هجوم ها پیر شده است. امید که بتواند با اتکا به مراجع دینی، حوزه های روشنفکری سکولار، فقها و مقامات درون حکومتی و شخصیت های بین المللی که طی این یک سال کمپین رابه صورت صریح یا تلویحی حمایت و امضا کرده اند استوار راه را ادامه بدهد. هرچند راه رفتن در این مسیر ناهموار به پرش با مانع می ماند.