آمریکا، دشمنی که هویت می سازد

محمد رهبر
محمد رهبر

در میان هزاران نفری که در خیابان تخت جمشید از سفارت آمریکا حراست می کردند که مبادا دولت موقتِ بازرگان، آمریکاییها را به جای دیگری ببرد و یا کماندوهای آمریکایی بیایند و شهروندانشان را از دست دانشجویان انقلابی نجات دهند، اعضا و هواداران مجاهدین خلق و فداییان و گروههای مارکسیستی هم بودند.

 چپهای مسلمان و نامسلمان با اُورکت آمریکایی که از قضا پرچم مبارزان با امپریالیست بود، روبروی نشانِ عقاب طلایی سفارت ایستاده بودند و اعلامیه پخش می کردند و بازار بحث های انقلابی داغ بود با این حال در تمام ۴۴۴ روزی که آمریکایی ها اسیر دانشجویان خط امام بودند، هیچ گاه مجاهدین و فداییان و دیگر گروههای انقلابی راهی به سفارت پیدا نکردند و اعلام همبستگی شان از همان پشت نرده ها بود، انگار که سفارت آمریکا غنیمت انحصاری دانشجویان خط امام بود که مراتب وفاداریشان را موسوی خویینی ها به استحضار امام رسانده و سند سفارت به نام ایشان زده بودند.

 دانشجویان خط امام توانسته بودند، گروههای چپ را، چه آنها که به جامعه ی بی طبقه ی توحیدی اعتقاد داشتند و چه آنها که می خواستند پرولتاریا را به عرش برسانند ازصحنه خارج کنند و گویِ سیاست خارجی را از کراواتی های دولت موقت نیز بربایند.

 انقلاب اسلامی ایران نتیجه ی شورِ مذهبی میلیونها نفری بود که در پی خمینی افتادند و روشنفکران و گروههای مبارز چپ را جا گذاشتند؛ انقلابی که مکتبی بود و آبشخورش مسجد و منبر و هیات.

 تسخیر سفارت آمریکا به انقلابی مکتبی، ایدئولوژی داد و حالا رهبر روحانی انقلاب می توانست بر دوش همه ی گروههای چپ ماب دخیل در انقلاب که خود را بدیل روحانیت سیاسی و بچه مذهبی های امام محور می دانستند، بایستد و ابزار کار را از دستشان بگیرد.

 روحانیت سیاسی نیز می توانست دولت موقت بازرگان را که وصله ی ناجور عبای انقلاب بود به کناری بیندازد و خشت اولِ فقیه سالاری را که از سال ۶۰ به بعد شیوه حکومت ایران شد در حیاط سفارت آمریکا بنا نهد.

 

سیاست خارجی مستانه

سیاست خارجی ایران در دوران معاصر یعنی پس از جنگ های ایران و روس همواره بر اساس ضعفِ ملی تنظیم شده بود. قاجاریه که نه می خواست اصلاحات ساختاری در حکومت ایجاد کند و نه می توانست برپایه ی عشایر و قبایل بر قدرتهای مدرن جهانی غلبه کند، سیاستِ موازنه ی مثبت پیش گرفت و حاصل این شد که شاهان قاجار سعی می کردند میان منافع روس و انگلیس جای نفس کشیدنی برای حکومت مرکزی باز کنند. قاجارها گاهی هم می خواستند تا پای بیگانه ی دیگری را به صحنه ی سیاسی ایران باز کنند تا بلکه از فشار روس و انگلیس کاسته شود، فرانسه ی ناپلئونی برای مدت کوتاهی چنین نقشی بازی کرد و بی ثمر. ینگه دنیا و ایالات متحده تازه تاسیس آمریکا که در اوایلِ تشکیل سر در لاک خود داشت و کاری به رقابت های استعماری دولتهای اروپایی نمی داشت، آنقدر دور و آنچنان بی انگیزه بود که قاجارها تنها به مناسبات دوستی و تبادل سفیر بسنده کردند. این اولین رابطه ی ایران و آمریکا به دوران “فرانکلین پیرس” چهاردهمین رییس جمهور آمریکا باز می گردد که از سال ۱۸۵۳ تا ۱۸۵۷ رییس جمهور آمریکا بود.

 عهد دوستی با آمریکا در کمال احترام متقابل بسته شد و آمریکایی ها قول دادند تا به سبک روس و انگلیس عمل نکنند و با اهدای مصونیت سیاسی و زیر پرچم در آوردن اتباع ایران در خاک ایران، اسباب تزلزل حکومت نشوند.

 تا دوره پهلوی اول نقش آمریکایی ها در ایران آنقدری قابل ذکر نبود و حضور میلسپوی آمریکایی در ایران که به رتق و فتق امور مالی دولت می پرداخت نیز نشانه ای از اهداف استعماری نداشت و عذرش به واسطه ی مخالفتی که با بودجه هنگفتِ ارتش رضا خانی کرد، خواسته شد. پس از جنگ جهانی دوم و با افول قدرت بریتانیا، عرصه تحرک دیپلماسی آمریکا فراخ شد. مصدق، نخست وزیر ملی گرای ایران، آمریکا را در دعوایش با انگلیس وارد کرده بود تا بلکه گشایشی در کار نفت باشد که با سرسختی که نخست وزیر ایران نشان داد، عاقبت آمریکا و انگلیس به همیاری دربار ایران، دولتش سرنگون کردند و از این پس نقش آمریکا در ایران چشمگیر بود، آنچنان که گاه سیاست های داخلی ایران به تبع تحول قدرت در آمریکا دگرگون می شد، تنها دوران کندی و کارتر و نقشی که دموکرات های آمریکا بر نوع حکمرانی شاه داشتند، یک کار تحقیقی و مفصل می طلبد، اما خلاصه اینکه شاه ایران بزرگترین خریدار اسلحه ی آمریکا در منطقه بود و هزاران مستشار نظامی در صنایع نظامی ایران فعالیت می کردند و متحد بزرگ آمریکا در خاورمیانه و سد سترگ در خط مقدم مبارزه باکمونیسم، ایران بود.

 با این حال و روز و آن واقعه ی کودتای 28 مرداد که در ذهن روشنفکران ایرانی حک شد، عجیب نیست که آمریکا ستیزی شغل رایج روشنفکران و مخالفان با شاه شد و هر گروه چریکی در اوانِ فعالیت سعی می کرد تا به یکی ازمنافع آمریکا حمله و اعلام موجودیت کند، هر چند که در جامعه ی ایران این ستیز با آمریکا چندان طرفداری نداشت و چهره ی رحمانی آمریکا که از هالیوود می آمد و فیلم های وسترن و شلوار جین و سبک راک، دلبری ها می کرد و رفتن به آمریکا در ذهن عامه ی ایرانیان غیر سیاسی یک آرزو بود و خیلی ها مثل “ممل آمریکایی”- فیلم سینمایی ساخته ی شاپور غریب و بازی بهروز وثوقی_ عشق آمریکا بودند و داشتن یک پمپ بنزین در کالیفرنیا رویایشان.

انقلاب سال 57 هیستریکی جمعی بود، همان طور که چند ماهی قاطبه ی ایرانیان، سفت و سخت مذهبی شدند و میخانه ها آتش زدند و به مسجد رفتند و به جای صدای خوانندگان طاغوتی، “خمینی ای امام” گوش دادند، دشمنی با آمریکا هم به یکباره حادث شد و مدتی بعد بیشتر مردم ایران این کینه را فراموش کرده و به دنبال کار و زندگی خود رفتند اما جمهوری اسلامی از آن سرمایه ای ساخت تا هویتِ طبقه ی حامی اش را بسازد و ایدئولوژی حکومت را پروار سازد.

 دشمنی با آمریکا در جمهوری اسلامی نه پیرو سیاست موازنه منفی بود و نه مثبت، بلکه مصرف داخلی داشت و ویترین خارجی. صدور انقلاب به کشورهای منطقه و پیدا کردن جای پایی در جنبش های چپ گرای سرزمین های عربی در بُعد خارجی و حذف کامل همراهان انقلاب که خط امام را نمی خواندند در داخل کشور.این طرز سلوک با آمریکا نیزبه شکل مستانه ای آغاز شد و از سوی دانشجویان بی نام نشانی که از دیواری بالا رفتند و نام و مقامی یافتند و همگی در جمهوری اسلامی به جایی رسیدند.

 

دشمنی که هویت می دهد 

و اما امروز و هنوز هم دشمنی با آمریکا هویت بخش است، آیت الله خمینی جنگ را نعمت می دانست و سکوت در مملکت را ازبرکتِ غرش توپ و تانک می دانست، آیت الله خامنه ای نیز انسجام اقلیت مخلص و وفادارش را در این می بیند که این دشمنی هویت بخش همچنان پایدار بماند.

 می توان با آمریکا مبادلات اقتصادی داشت و گفتگوهای با احتیاطی کرد بی اینکه لبخندی بر لب آورد و تحریم ها را با خاموش کردن سانتریفیوژها ختم به خیر، اما نمی توان با آمریکا رابطه ی عادی داشت و از رییس جمهور آمریکا دعوت کرد تا به ایران و به بیت رهبری بیاید.

 درست مثل دوران جنگ که رابطه با آمریکا تا جایی پذیرفته می شد که قطعات هواپیما برسد و موشک. طبقه ی حامی آیت الله خامنه ای در صورت ارتباط با آمریکا می بایست تا تغییر ماهوی را از سر بگذراند و به عبارتی از نظامیان به سیاستمداران اصلاح طلب نقل مکان کند، رابطه ی عادی با آمریکا، چه بپذیریم و چه نه، در سیاست داخلی ایران تاثیر گذار است و در عرصه ی منطقه ای و جهانی نیز ایران را به یک کشور عادی تبدیل می کند و این حس دردناکی است برای رهبر جمهوری اسلامی که همچنان داعیه ی رهبری جهان اسلام را دارد و به سر تا پای تمدن غربی ناسزا می گوید.

آیت الله خامنه ای تا زنده است زیر بار رابطه با آمریکا نخواهد رفت و نرمش قهرمانانه نیز تنها در باشگاه هسته ای است واز بابتِ شکستن تحریم ها؛دشمنی با آمریکا هویت ساز است و آیت الله خامنه ای از این نیز می ترسد که رابطه ی عادی با آمریکا جناح اصلاح طلب راکه به زعم رهبری همواره مورد حمایت آمریکا بوده، نیرومند سازد.