این روزها به فرار از زندان زیاد فکر می کردم و اینکه واقعا در هر کشوری راه مناسب و خوب برای فرار از زندان چیست و فرار از زندان موجب چه چیزی احتمالا خواهد شد.
آمریکا: فرار از زندان فقط زمانی ممکن است که مشغول بازی در فیلمی با همین موضوع باشد، در غیر این صورت کسی از زندان آمریکا نمی تواند فرار کند.
روسیه: قول می دهید با مافیا همکاری کنید، بعد از زندان بیرون می آیید و دور بعد وزیر می شوید، ممکن است دور بعد بدشانسی بزرگتری بیاورید و گوشه خیابان کشته شوید.
فرانسه: اگر سیاه یا عرب باشید از زندان فرار می کنید، اگر پیداتان کردند که احتمالا خودشان در قبرستان دفن تان می کنند، اگر هم پیدا نکردند که به کارتان با داعش ادامه می دهید.
سوئیس: از زندان فرار نمی کنید، چون در زندان سوئیس احتمالا به شما بیشتر خوش می گذرد.
ازبکستان: تنها یک راه برای فرار از زندان در ازبکستان وجود دارد، بخار می شوید، ولی به شهر برنمی گردید، بلکه برای همیشه به آسمان می روید.
ترکیه: رشوه می دهید و از زندان آزاد می شوید. اگر معتقد به رشوه نباشید، پس حتما یا خیلی مسلمان هستید که در این صورت دولت شما را خودش آزاد می کند، یا خیلی با دولت مخالفید که رشوه هم فایده ندارد.
جمهوری آذربایجان:مثل ترکیه است، رشوه می دهید و از زندان آزاد می شوید، ولی تا شش ماه بعد باید حتما توی تشت آب گرم ضدعفونی کنید تا دردهایتان کمتر شود.
کره شمالی: به زندان بزرگتر خوش آمدید.
کلمبیا: از زندان فرار نمی کنید، چون درآمدتان و مشتریان تان را از دست می دهید و باید دنبال یک شغل بگردید که از کارتان در زندان درآمدش بیشتر باشد، که چنین چیزی تقریبا غیرممکن است.
کوبا: از زندان فرار می کنید و به شهر می روید، می بینید همه پیر شدند و دیگر کسی شما را به یاد ندارد.
ایران: به کلیه جرائم تان اعتراف می کنید و آزاد می شوید. اگر ادعای بیگناهی کنید، حتما تا آخر عمر زندانی می مانید. یک مشکل هم وجود ممکن است داشته باشد، اینکه زندانبان یادش نباشد که شما به چه دلیلی زندانی شدید، در این حالت ممکن است هیچ وقت آزاد نشوید، چون نمی دانید به چه چیزی باید اعتراف کنید تا آزاد شوید.
اصول امام
بعضی اوقات این مسئولان سیاسی کشور یک جوری حرف می زنند، که با وجود اینکه به نظر می رسد دارند فارسی حرف می زنند، ولی وقتی دقت بکنی می بینی ندارند فارسی حرف می زنند، و فقط از کلمات فارسی استفاده می کنند. یعنی این زبانی که به آن حرف می زنند، یک چیزی است شبیه زبان هیروگلیف یا زبان میخی، به این سادگی نمی توانیم بفهمیم منظور طرف چیست. مثلا سردار صفوی دو سه روز قبل گفته “نگاه به کدخدا سبب انحراف از اصول امام می شود.”
این جمله را اگر یک سال قبل می شنیدیم، یا سه سال بعد کسی بخواند، مطمئنا نمی فهمد که ما جرا چیست. فکر می کند مثلا در روستای محمود آباد یا اسفندقه، یا جرقویه یا نوق یا دارزین مش قربان کدخدای ده است، و اگر کسی به او نگاه کند، از او تشعشعاتی ساطع می شود که باعث انحراف مردم از اصول امام می شود. بعد می پرسی: اصول امام چیست؟ معلوم نیست. از دید هر کسی اصول امام یک چیزی است.
از نظر آیت الله خامنه ای اصول امام همان چیزهایی است که خامنه ای فکر می کند. از نظر هاشمی هم اصول امام همان خاطراتی است که دائم به یادش می آید. از نظر مصباح یزدی اصول امام هر چیزی است که هاشمی با آن مخالف است. از نظر احمد خاتمی اصول امام همان چیزهایی است که حدس می زند که خامنه ای به آن معتقد است. از نظر خاتمی اصول امام مجموعه ای از حرف های محبت آمیزی است که امام گاهی که نوه هایش را می دید، از دهانش در می رفت. از نظر احمدی نژاد اصول امام همان حرف هایی است که اگر احمدی نژاد جای خمینی بود می زد.
مشکل اصلی: جدی ترین مشکل در مورد اصول امام این است که اگر ده سال سخنان خمینی را مرور کنی ده تا چیز را پیدا نمی کنی که شبیه هم باشد که بتوان به آنها اصول گفت. حالا یکی این توانایی را دارد که می تواند از چیزهایی که وجود نداشته یک چیزی درست کند، که انگار فقط همین یکی وجود داشته، این دیگر حاصل نبوغ خود اوست.
تفسیر هیروگلیفی سردار صفوی: سردار صفوی گفته “نگاه به کدخدا سبب انحراف از اصول امام می شود.” یعنی چی؟ یعنی “تمرکز نظر در عرصه سیاست خارجی روی آمریکا، موجب انحراف از اصول امام می شود.” البته من معتقدم حرف سردار صفوی خیلی حرف نامربوطی هم نیست، چون خمینی بطور کلی از آمریکا خوشش نمی آمد، ولی برای خمینی، آمریکا و انگلیس و روسیه و مصر و عربستان و کویت و زنگبار همه بدتر بودند. این که می گویم شوخی نیست، شاید یکی از مهم ترین جنبه های تفکر خمینی این بود که خیلی چیزها برای او از همه چیز بدتر بود، ولی هیچ چیزی خوب تر نبود. حالا اینکه سردار صفوی می خواهد فکر کند فلان نظر جزو اصول امام بود یا نبود، مشکل سردار صفوی است، امام خمینی اصولا در مرحله اصول و این چیزها نبود. یک سوء تفاهمی بود که هنوز هم سالها طول می کشد تا رفع شود.
عبور از پرونده هسته ای
این خامنه ای هم خیلی کلک است. یک جوری همه را منتر خودش کرده که مثل همان فیل مولوی در تاریکی هر کسی به هر جایش دست می زند، فکر می کند به یک چیزی دارد دست می زند که در واقع به یک چیز دیگری دارد دست می زند. آدم نمی تواند بفهمد این برجام خوب است، بد است، مباح است، مکروه است، عشق است، نفرت است، همه چیز هست و اتفاقا براساس نظر آیت الله خامنه ای هم همه چیز هست.
مثلا این آقای خامنه ای یک نامه نوشت که در آن نامه برجام را تائید کرده بود، اما در باره یک چیزهای دیگری حرف زده بود که آدم نمی داند اصلا برای چی در آنجا برای این موارد حرف زده. به همین دلیل حسین شریعتمداری که طبیعتا مخالف نامه خامنه ای است و آن نامه مشت محکمی به دهان اوست، گفته است: “یکی از ابتکارات رهبر قراردادن طرف بر سر دوراهی بود.” البته شریعتمداری نگفته که طرف کیست که بر سر دوراهی قرار گرفته، چون جان کری که بعد از نامه خامنه ای تائید کرده که “ایران در اجرای برجام جدی است.” پس جان کری بر سر دوراهی نیست، روحانی هم که در پاسخ به نامه رهبری گفته: “مهد تائید جنابعالی بر ثمره تلاش دولت همواره مورد توجه ویژه اینجانب خواهد بود.” پس حسن روحانی هم بر سر دوراهی نیست. احمد خاتمی هم که از زمانی که به دنیا آمده بود تا همین هفت ثانیه قبل همیشه بر سر دوراهی بود، گفته: “نامه رهبری پرونده برجام را بست، برجام حالا یک قانون است و همه باید از این فرصت استفاده کنیم تا به نفع نظام اسلامی سامان یابد.” یعنی اصولگراهای چهارمیخه سیم سرب شده منگوله دار هم فهمیدند که نامه خامنه ای برجام را مثل جام زهر بالا برده و تا آخرین قطره اش را خورده، پس ظاهرا تنها کسی که سر دوراهی مانده خود شریعتمداری است.
البته به نظر من افرادی که واقعا منافع مهمی را در تصویب برجام از دست دادند، همچنان اما و اگر را خواهند آورد، ولی انجمن خوشحال های خندان لب رهبر دوست، مشکل شان با این نامه تمام شد، محمد نبی حبیبی گفته: “رهبر بهترین مدیریت را در مذاکرات به کار گرفت.” علم الهدی هم تا دسته ارادتش را نشان داده که: “هر چه رهبری بگوید تائید امام زمان دارد.” علوی، وزیر اطلاعات و بی اطلاع ترین آدم در عرصه سیاسی ایران هم درباره برجام گفته “توافق برجام نشان از مظلومیت ملت ایران است.” البته در این جمله به جای توافق برجام، علوی می توانست از کلماتی مانند “جنگ با عراق”، “بمباران تهران”، یا “زلزله طبس”، یا “کنسرت پالت در واشنگتن”، یا هر چیز دیگری استفاده کند و طبیعی است که ایشان کلا یک جمله ای را گفته که بالاخره معلوم شود که وجود دارد. ولی نکته جالب اینکه جماعت سارقان و جیب برهای تحریم و پورشه سوارهای تحریم، که بطور جدی پرونده های خلاف مالی شان روی میز است، شوخی شوخی علی لاریجانی را هم کنار هاشمی و روحانی و خاتمی و موسوی و بقیه گذاشتند و در مراسم عاشورا علیه او شعار دادند که “خواص بی بصیرت، مایه ننگ ملت”، “امان نامه برجام، تلاش بی سرانجام.“، “مرگ بر منافق”.