سخنی با رضا براهنی؛
زمانه ما و دودوزه بازی احمد شاملو
داریوش معمار
اشاره
چندی پیش رضا براهنی، پای ادعایی تازه را به محافل ادبی ایران باز کرد، مبنی بر همکاری “ احمد شاملو ” با رژیم پهلوی، آن هم در کشاکش مبارزات مردمی ایران هم آنچه آقای براهنی در گفته ها ونوشته هایش با تعبیر “ دودوزه بازی ” از آن یاد کرده. دیگر از این، موضع گیری این شاعر و نویسنده ی ساکن کانادا باب سیاوش کسرایی و دیگر شاعران مردمی مانده ی ایران باعث شده تا “ داریوش معمار ” با نگارش نامه ای سر گشاده در صدد پاسخگویی به ادعاهای مطرح شده توسط او بر آید.
این روزها نظرات رضا براهنی در مجلات تجربه و اندیشه پویا در مورد بعضی چهرههای فرهنگی محل گفتگوهای انتقادی در محافل مختلف شده، بخشی از این نظرات که اتفاقاً بازتاب زیادی داشت، پیرامون رفتاری از احمد شاملو در سالهای پیش از انقلاب بوده(دریافت پول از دستگاه فرهنگی پهلوی) که در تناسب آن به وی نسبت دودوزه باز داده شده است.
در این یادداشت مختصر میخواهم به این موضوع بپردازم که چه نوع رفتاری در این زمانه دو دوزه بازی و دغل کاری است؟!
اگر ادعای رضا براهنی درست باشد و احمد شاملو در اوج مبارزات اجتماعی و انقلابی روشنفکران با دستگاه فرهنگی پهلوی؛ مبالغی را با هر بهانه و عنوان از ایشان دریافت کرده باشد، به نظر نگارنده میتوان در خصوص آن رفتار نامتناسب با شخصیت فرهنگی و شعری شاملو نسبت دودوزه بازی را در نظر گرفت، زیرا صرف اینکه طی یکصد سال اخیر شاملو شاعری مهم در جریان تحولات شعر فارسی محسوب میشود، یا اینکه او یکی از شاخصترین روشنفکران ادبی این سالها به حساب می آید، بهانهای برای نادیده گرفتن چنان رفتاری نیست.
آشکار سازی رفتارهای از این دست و فراهم کردن زمینهای برای نقادی آن به خصوص اگر منسوب به کسی مانند شاملو باشد، قطعاً میتواند راهگشا برای ریشهکن کردن روحیه دغلبازی و فریبکاری در جامعهای باشد که بیش از هرچیز اهم از انقلاب و تغییر نظامهای سیاسی و ایدئولوژیک نیاز به تغییر در بافتارها و ساختمان فرهنگی دارد که اجازه میدهد با نظامهای مستبد سیاسی با هر عنوان زد و بند کرد و در عین حال مدعی تلاش برای تغییر رویکرد آن ها شد.
اما در کنار این مسئله که از اهمیت بسیار برخوردار است و هر نوع روشنگری در قبال آن پسندیده میباشد، نکتهای دیگر مطرح است که ظاهراً براهنی توجهای به آن ندارد. فریبکاری و دغل بازی تحت عنوان مصلحتجویی، دروغبافی سازمان یافته به صورت گونه شناخته شده از رفتار که بهترین راه برای حفظ منافع افراد و تامین امنیت ایشان(پنهان کردن حقیقت حضور و رفتارها) در جامعه استبداد زده است، میتواند در اشکال مختلفی خود را بروز دهد. گاه هر نوع آشکارسازی و روشنگری اگر با هدف مشخص و در بستر اصلی خود و مبتنی بر آشکار کردن همه حقیقت نباشد به عنوان بخشی از سازوکارهای نظام اخلاقی فاسدی عمل میکند که قرار بوده افشا شود.
طرح موضوع دودوزه باز بودن احمد شاملو، دادن نسبت غلط کردم به خود در قبال تجزیه طلب بودن، به جای روشن شدن ریشه های چنین خواهشی نزد اقلیت های قومی در ایران، توسط رضا براهنی آن چیزی نیست که از نویسنده و روشنفکری چون او به عنوان طراح گفتمانی برای ایجاد تغییر در جامعه درگیر استبداد انتظار برود.
اگر براهنی در یک نقادی مفصل با برشمردن ریشههای فساد فکری و رفتاری در زمان ما به بساط بیمایه ادبی میپرداخت که تحت عنوان جشنوارهها و انواع نهادهای ارشادی، حوزهای و رسانهای اقدام به پرورش شاعران سکه بگیر و سفارشینویس با روحیه فرهنگی سخیف و بیمایه کرده است، تا آنجا که دیگر نتوان مرزهای روشن صداقت ادبی و فریبکاری را زیر فشار جامعه برای پنهان کاری، روشن کرد، آن وقت میشد به رفتارهای شاملو در دورهای خاص خرده گرفت. اما سئوال اینجاست که چرا براهنی بدون در نظر گرفتن این موضوع و نقادی صریح و روشن فساد اخلاقی بخش اعظم شعر امروز ایران، زیر تاثیر بده بستان با نظام فرهنگی فاسد، تنها به نقادی بخشی از رفتارهای احمد شاملو میپردازد؟
به چه دلیل رضا براهنی شاعری مانند سیاووش کسرایی را متهم به پان ایرانیست بودن، دغل کاری و فریب کاری و بیمایگی میکند، اما بر علیه انبوه بیمایهنویسان و جیره خواران فرهنگی که برایشان هر روز با عنوان شاعر و ادیب بزرگ مقبره و جشنواره ها برنامه ریزی میشود و ریشه بسیاری از محدودیت ها، اعدام ها و تبعید نویسندگان روشنفکر را بدون شناخت زمینه رفتاری ایشان نمی توان روشن کرد، چیزی نمیگوید، چرا رضا براهنی فساد سازمان یافته ای که تحت عنوان جشنواره شعر فجر و انواع دیگر کذایی این جشنواره ها را که بسیار مهم تر از پول گرفتن احمد شاملو پنجاه سال پیش از این است را برملا نمی سازد، و یا در مورد جریان های ادبی جعلی و چهرهای بدلی آن سکوت کرده، سکوت براهنی در این خصوص بعید است نتیجه عدم اطلاع او از این وضع با توجه به شبکه های بزرگ اطلاع رسانی باشد،مگر آنکه مصلحت رسانه های منتشر کننده سخنان او در سانسور و کتمان این بخش از حقیقت باشد که در آن صورت مشخص نیست چه نسبتی را باید میان تلاش شاملو برای آشکار سازی و روشنگری با این کتمان و پنهانکاری برقرار کرد، این نوع از اظهار نظرها از نظر نگارنده خود مقدمه ای بر فریب فرهنگی دیگری است که از انظار نخبگان و روشنفکران پنهان نمیماند.
در این زمان مهمترین انتقادی که به براهنی و نظرات خیرش می توان وارد کرد این است که او به جای صحبت در مورد همه حقیقت، تنها بخشی از حقیقت که با مصلحت وی و رسانههای انعکاس دهنده نظراتش جور در می آید را آشکار میکند و اینروشنگری نه تنها هیچ نتیجه مشخصی برای اصلاح خلق و خوی فریبکاری که مانند خوره روح افسرده نویسنده ایرانی را میخورد به بار نمی آورد، که شاید خود تسریع کنندهای جهت نابودی هرچه سریعتر این تن نیمه جان و عریان است.