شرایط اینطور ایجاب می کند…
محسن حسن زاده
تالار چهارسوی مجموعه تئاترشهر این شبها با نمایش “مومیا” به کارگردانی هادی مرزبان میزبان مخاطبان است. نمایشی که کارگردان آن را بیشتر با اجرای آثار زندهیاد رادی میشناسیم، اما مرزبان در آخرین نمایش خود “ایوب آقاخانی”را به عنوان نویسنده در کنار دارد.
“مومیا” سه داستان را در قالب سه اپیزود بازگو میکند که هر کدام از این داستانها اگرچه استقلال دارند، ولی در انتهای نمایش به هم مربوط میشوند… شرح این گفت و گو را در ادامه از پی بگیرید…
شما سالها نمایشنامههای زندهیاد رادی را به صحنه بردید. نمایشهای ایشان عموماً دارای ساختاری منسجم است که همین امر سبب شده آثارشان ابهامی هنرمندانه داشته باشد. اولین نکتهای که در مورد نمایشنامه “مومیا” قابل بحث است همین نقاط خالی متن و ابهامهای غیرهنرمندانه است. شما چقدر بر سر خلاءهای موجود در متن با نویسنده گفتوگو کردید؟
من 11 اثر را از زنده یاد رادی به صحنه آوردم که همین سلیقه من را بالا برد. به قول مرحوم رادی در این ربع قرن که ما با هم کار می کردیم چه از نظر دیالوگ نویسی و درام خلق یک اثر درامایتک با تعلیقهایی که در کار می آورد کمتر نویسندهای داریم. من ایران نبودم و به وسیله یکی از دوستان به من تکلیف شد که در جشنواره فجر باشم. من دو اثر از آقای آقاخانی خوانده بودم و با توجه به ارادت خاصی که ایوب آقاخانی به شخص مرحوم رادی و کارهای او دارد که البته من این حس را دوست دارم از همان خارج از کشور تقاضا کردم نمایشنامه “مومیا” را به دفتر جشنواره بدهند. در این نمایش ما با یک اثر صد در صد رئالیستی روبه رو نیستیم. نمیخواهم اسم و برچسب روی آن بگذارم، ولی “مومیا” را با “مومیا” باید مقایسه کرد و دید. در این نمایش همه چیز به سرعت اتفاق میافتد. اصلاً متون آقای رادی با این متن قابل مقایسه نیستند، اما اگر در کارهای رادی ما قرار بود در صفحه بیستم به یک حقیقتی برسیم، در صفحه پنجم زمینه آن ایجاد میشد. برخلاف این نمایش که میبینیم خیلی از اتفاقات در لحظه رخ میدهد. شاید در تمرینات اول و زمانی که من متن را برای خودم میخواندم مقداری این ابهام ها برای من هم سوال برانگیز بود، ولی کم کم ماجرا را به این صورت که من با یک متن جدید و با یک نویسنده جدیدی روبه رو هستم حل کردم و به این نتیجه رسیدم این اثر را با معیارهای خودش باید مقایسه کنم. همین باعث شد من به قالب این نمایشنامه وارد شوم. اتفاقاً فرصتی نشد که من آقای آقاخانی را ببینم، چون خودشان هم در تالار سایه مشغول نمایشنامه دیگری بودند. بعد از این من خودم خیلی از مسائل را برای گروه به خصوص بازیگران شکافتم و تحلیل کردم چون اینها به سرعت اتفاق میافتد حتی در بازی ها هم ممکن است در لحظه شما بازیهای متفاوت ببینید. من سعی کردم این نقاط را برای خودم و بازیگرانم حل کنم، اما شما که این نگاه را دارید اگر اشاره کنید من بهتر میتوانم پاسخگو باشم.
قبل از آن باید اشاره کنم که شما سطح سلیقه مخاطب خود را با انتخاب آثار رادی بالا بردهاید. اگرچه اشاره میکنید این انتخاب قابل مقایسه نیست، ولی میتواند در نگاه مخاطب شما اثرگذار باشد .
ببینید با تاکید بر اینکه باز هم اینها قابل مقایسه نیستند، ولی ممکن است من یک نمایش از “بکت” کار کنم و بعد بروم اثری از “شکسپیر” به صحنه بیاورم که در اینجا این انتخاب من بوده است. مسلماً تماشاگر من بکت را با شکسپیر مقایسه نخواهد کرد. در اینجا او به من توجه میکند که ببیند من توانستهام شکسپیر را هم درست کار کنم یا نه بهتر است همان نمایشهای بکت را کار کنم. البته من تیرماه نمایشی از مرحوم رادی را به نام “تانگوی تخم مرغ داغ” کار خواهم کرد، ولی ممکن است تماشاگرانی که بر روی اسم، فایلی را باز میکنند چنین حسی را داشته باشند، ولی تماشاگر آگاه و دانشجویان چنین حسی ندارند.
شما اشاره کردید که متن نمایش رئالیستی نیست …
صد در صد.
و لی اپیزودهای نمایش مسلماً تابع یک منطق رئالیستی است.
بله اما در لحظه ما میبینیم که فراتر از رئالیست میرود و خود متن این کدها را به ما میدهد. شما این تصاویری که در نمایش میبینید، نوع بازیها و در لحظه اتفاق افتادن را خود متن به من میدهد. اسم خاصی روی آن نمیخواهم بگذارم، ولی صرفاً به عنوان یک نمایش رئالیستی نمیتوانیم به آن نگاه کنیم.
صحبت من هم همین تغییرات لحظهای و ناگهانی است که در نمایش زیاد دیده میشود. به عنوان مثال شخصیت “دکتر مستوفی” با توجه به اختلافی که با “سوادکوهی” دارد، چرا باید به ناگاه به او اطمینان کند و پیشنهادی که به او میدهد را قبول کند؟
ما در جاهای مختلف میبینیم که دوستی این دو خیلی قدمت دارد. این دو یک عشق مشترک داشتند که تنها مسئله آنها هم این عشق مشترک است، اما “مستوفی” مرتب میگوید که این ماجرا برای من تمام شده و الان که بعد از 33 سال برگشته می گوید من آمدهام چون حس کردم تو به کمک و دوستی من نیاز داری. البته این زرنگی مستوفی است و دروغ میگوید. او با نقشه قبلی آمده ولی این آدم در اینجا برخلاف این گفته که میگوید: “شک اولین درس ما در مسائل سیاسی است” با وجود این گفته شکش را نسبت به مستوفی از بین میبرد و به او اطمینان میکند. این تنها کسی است که به او اعتماد میکند. مستوفی به او میگوید که تنها به اینجا آمده تا با او بازی کند اما ما نمیدانیم که آمده با او تخته بازی کند، یا با زندگی او بازیکند. در واقع برای انتقام آمده و برای اولین بار “سوادکوهی” از “مستوفی” رودست میخورد و جواب کار 40 سال پیش خود را میگیرد.
در این نمایشنامه نگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی کمی سردرگم است. شفافیتی که لازمه این نوع کارهاست وجود ندارد و بیشتر حدس و گمان مخاطب را میطلبد. جاذبههای این نمایشنامه برای شما به عنوان کارگردان در همین مسائل بوده است؟
بله خود متن و فکر نمایش. اینکه شما میگویید کمی گم است هم من، هم شما و هم مخاطب ما میداند که به هر حال شرایط ایجاب میکند که این نوع نمایشنامه وقتی قرار است اجرا شود باید با همین ابهامات به صحنه برود. نمایش ما دچار یکسری ممیزی شد که ما یا باید تن به این ممیزی میدادیم یا باید اجرا نمیکردیم. من یکسری مسائل را تا آنجایی که به متن ضربه نمیخورد پذیرفتم، ولی یکسری مسائل که به متن ضربه میزد را نتوانستم بپذیرم.
دکور نمایش از یک فکر و ایده منسجم و کاربردی بهره گرفته است. ایدههایی که شما در مورد طراحی حرکات موزون نمایش داشتید چقدر به رسیدن به ایده این دکور کمک کرد؟ یا اساساً دکور از یک فکر مستقلی آمد که شما از امکانات آن بهره گرفتید؟
شما میدانید من در انتخاب طراحانم این ایده را دارم که اجازه خلاقیت را به هنرمند میدهم. درست است که همه در خدمت یک نفر هستیم و آن یک نفر هم در خدمت نمایشنامه، اما من امکان خلاقیت را از همکارانم نمیگیرم. در مورد دکور هم آقای لاری طرحهای خود را آورد و من استقبال کردم. من فقط به ایشان گفتم که این میانه دکور برای صحنه آخر باز شود که ما آن سایه بازی را بتوانیم اجرا کنیم که ایشان قبول نکردند و در نهایت مجبور شدیم دو طرف صحنه را برای تکنیک سایه بازی انتخاب کنیم که تقریباً به آن چیزی که میخواستیم دست پیدا کردیم. البته اشاره کنم که آنچه شما میبینید حرکات موزون نیست. یک حرکت نمادین و اسلوموشن است.
شما در بیشتر نمایشهایتان از حرکت موزون استفاده میکنید. آیا نوعی شاعرانگی در این انتخاب میبینید که فضای نمایش شما را تلطیف کند؟
نه من در جایی که لزوم آن را میبینم از حرکت موزون استفاده میکنم. برخی میگویند چون فرزانه کابلی در کنار من است، دلیل استفاده من از حرکت موزون میشود.
خب این هم دلیلی است که خیلی ها میگویند.
نه اینگونه نیست. مثال میزنم در نمایش “شب روی سنگ فرش خیس” اتفاقی که رخ دارد را توجه کنید. در این نمایشنامه در صحنه خودکشی دو شخصیت نشستهاند و قهوه میخورند و بعد استاد رادی توضیح میدهد که آن تجاوز رخ میدهد. حتی شورای نظارت و ارزشیابی در آن وقت به من میگفتند چرا باید این اتفاق رخ دهد؟ من حتی بازیگرانی که برای این نقش میآوردم تستهایی مربوط به آن صحنه را از آنها میگرفتم. در نهایت تصمیم گرفتم آن صحنه را با حرکت نشان دهم وقتی این کار را کردم یکی از صحبتهای مرحوم رادی برای من خیلی زیبا بود. ایشان گفتند اگر من 20 صفحه دیگر مینوشتم نمیتوانستم این منظور را به این زیبایی بیان کنم. شما در صحنه آخر نمایش “مومیا” هم این خیر و شر را از نظر خود نمایشنامه دارید. پدری که دختر را میزند و دختر که کار خود را انجام میدهد. ما با هیچ حربه دیگری نمیتوانستیم ادامه این مسئله را نشان دهیم.
حرکت موزون در اپیزود سوم موضوع اصلی داستان هم میشود. استقلال این اپیزود نسبت به دو اپیزود قبلی هم بدین وسیله توجیه میشود که داستان نویسنده اپیزود دوم همان قصهای است که در صحنه سوم میبینیم و قرار است سرخوردگی یک هنر ذاتی را نشان دهد.
دقیقاً. شما اگر نگاه کنید در قسمت آخر همه سه اپیزود به هم وصل میشود. شما اگر توجه کرده باشید شخصیت “نوا صولتی” می گوید من قصهای را مینویسم و حتی قسمتی از آن را هم میخواند و این قطع میشود تا در صحنه سوم ما داستان این خانواده را که “ندا صولتی” نوشته، میبینیم.
این فکر نویسنده بود که در بین هنرها این سرخوردگی را در یک کودک و به شکل حرکت موزون نشان دهد، یا پیشنهادی از سوی شما بود؟
نه این سلیقه نویسنده بود. ولی این تصاویر در متن نبود. اینها انتخاب من بود که ما با سایه بازی ادامه داستان نمایشنامه را نشان دادیم. در خود متن این مسئله و معضل که خانوادهای خرافی این درگیری را با فرزندان خود و مردمان آن منطقه دارند، بازگفته میشود.
شما به اجرای “تانگوی تخم مرغ داغ” اشاره کردید و این از آخرین نمایشنامههای مرحوم رادی است که شما میتوانید به صحنه ببرید. با توجه به اینکه نویسنده در قید حیات نیست و شما هم به عنوان کارگردانی شناخته شدهاید که توانستهاید با یک نمایشنامهنویس بزرگ تعامل داشته باشید فکر میکنید امکان برقراری این تفاهم بین شما و نمایشنامه نویس دیگری وجود دارد؟
نه من فکر نمیکنم کس دیگری برای من مانند رادی پیدا شود. من الان نمیتوانم به این سوال پاسخ دهم، اما هنوز هم آنقدر در فضای نمایشنامههای مرحوم رادی غرق هستم که یکی از آرزوهایم این است که بتوانم به مدت یک سال یا شش ماه رپرتواری از آثار زندهیاد رادی را اجرا کنم. الان زمان آن رسیده و صحبتهایی هم در این مورد داشتهام. مرحوم رادی سطح سلیقه من را بالا برده است. من هنوز هم وقتی کاری را میبینم یا کتابی را میخوانم بعد از آن به سراغ یکی از آثار رادی میروم و لذت میبرم. درست مانند آن احساسی که به ما بعد از خواندن شعر حافظ دست میدهد. من با زنده یاد رادی چنین ارتباطی داشتم و فکر نمی کنم چنین موقعیتی بار دیگر برای من ایجاد شود.
منبع:ایران تئاتر؛ عنوان: هنر روز