انیسه مهدی
پس از اینکه دندانپزشکم با مهارت دندان هایم را جرم گیری کرد و با نخ و لاک دندان جلا داد، به او درباره سفر اخیرم به ایران گفتم. او در میان صحبت هایم درباره چادر و سکولاریسم، صف های بنزین و جوجه کباب های محشر، از من پرسید،” دندان هایشان چطور است؟” من تا بحال چهار بار به ایران سفر کرده ام و پیش از این هیچکس درباره دندان های ایرانیان از من سؤال نکرده بود. خوب البته او دندانپزشک من است. لحظه ای فکر کردم و گفتم،” کلا ً دندان های خوبی دارند.” او هم بدون مکث گفت:“علتش رژیم غذایی است. شکر ناخالص.”
من درست پس از عید شکرگذاری برای شرکت در همایشی با عنوان “مذهب ابزار زنان بانی صلح” به ایران رفتم. گروهی متشکل از 20 زن که نیمی از آنها ایرانی و نیم دیگر اهل سنگال، سوئد، سوئیس، یونان، ایتالیا، پاکستان و آمریکا بودند، در این همایش شرکت کردند. میزبان این کنفرانس مؤسسه گفتگوی مذاهب تهران و شورای جهانی کلیساها مستقر در ژنو بود.
شش سال از آخرین سفرم به ایران گذشته بود و دیدن دوستان قدیمی و پیدا کردن دوستان جدید برایم لذت بخش بود. اما مهمتر از همه این بود که به احتمالات فکر می کردم: آیا گزارش آمریکا (نای) درباره ایران موثق است؟ آیا دیدگاه دولت آمریکا معتبر است؟ ایرانیان، در خفا و به طور علنی، چه تصوری درباره روابط آتی کشورشان با آمریکا دارند؟
من که خجالت نمی کشیدم بگویم اهل کجا هستم، خودم را به راننده های تاکسی، شخصیت های دانشگاهی، شرکت کنندگان مجالس، مغازه داران، مقامات کنونی و اسبق دولت و مقامات مذهبی ایران بعنوان یک آمریکایی معرفی می کردم. در ملاقات با نیمی از این افراد، یک لحظه برق تعجب در چشمانشان حلقه می زد. سپس به ناچار می گفتند:“خوش آمدید! از آمدن شما به اینجا خیلی خوشحالیم.” نیم دیگر این افراد یا به آمریکا سفر و یا در این کشور زندگی کرده بودند و شروع به تعریف کردن خاطراتشان می کردند.
وقتی وارد بحث های جدی تر می شدیم، هیچ یک از ما از اینکه امیدوار بودیم تغییر رژیم هر دو کشور باعث کاهش تنش ها شود، تعجب نمی کردیم. بنظر من ایرانیان کلا ً برای جسارت، توان و موفقیت انقلاب ایران ارزش قائلند. آنها از اینکه از یوغ حکومت دیکتاتوری محمدرضا شاه پهلوی بیرون آمده اند، خوشحالند. آنها با علم به اینکه ایران یک کشور دست نشانده نیست، به فرهنگ و تاریخ این کشور بیشتر افتخار می کنند. من افرادی را می شناسم که به ویژه در اوایل دهه 1980 از آمریکا به ایران برگشتند تا بخشی از روزهای سرنوشت ساز تاریخ ملی کشورشان را رقم بزنند.
در عین حال بسیاری از ایرانیان نیز از سیاست های فعلی کشورشان ناراضی هستند. آنها درباره صحبت های رئیس جمهور احمدی نژاد ابراز نگرانی می کنند. حتی اگر غنی سازی اورانیوم در جهت مقاصد صلح آمیز حق ایران باشد، چرا سران ایران و آمریکا با صحبت های تسلیحات اتمی کفر یکدیگر را درمی آورند؟ آیا آیت الله علی خامنه ای از بکارگیری تسلیحات اتمی بعنوان اقدامی مغایر با آموزه های دین اسلام انتقاد نکرده است؟ چرا این صحبت به این بازی خاتمه نمی دهد؟ چرا دو طرف عجالتا ً شرایط تعیین شده توسط سازمان ملل را نمی پذیرند و به تنش ها خاتمه نمی دهند؟ این واقعیت که آمریکا در حال حاضر همسایگان ایران را در شرق و غرب بمباران می کند، این بازی را پرمخاطره کرده است.
موضوع نگران کننده دیگر برای افرادی که با آنها ملاقات کردم، این است که اقتصاد ایران در وضعیت بحرانی قرار دارد. تعداد فارغ التحصیلان دانشگاهها بالاست و فرصت های شغلی آنها محدود است. جوانان بخاطر نگرانی از تأمین خانواده، امر ازدواج و بچه دار شدن را به تأخیر می اندازند. سرکوب اندیشه ها، مهار مخالفت های سیاسی، بستن روزنامه ها و زندانی کردن نویسندگان نیز بخشی از این نگرانی هاست.
اما سفر اخیرم به ایران این درس را به من داد که صبر و حوصله بهترین راه آشتی هم در داخل ایران و هم میان همسایگان این کشور است. عرض اندام کردن، بلوف زدن، قلدری کردن و به قدرت رسیدن به هر قیمتی بسیار راحت تر از برقراری ارتباط مستقیم و سنجیده است. سوسوی روی کار آمدن دولت های جدید ایران و آمریکا در سال 2009 دیده می شود و تنها من نیستم که امیدوارم هر دو دولت از مزایای گفتگو بهره مند شوند.
دندان فقط یک نشانه ظرفیت صبر و تحمل و درایت انسان است. اما در صورت همراه شدن این عضو با اعضای دیگر می توان اطلاعات موثق درباره حقایق ارائه داد.
منبع: دیلی استار، 29 ژانویه