مقدمه
۱۵ سال از کاردآجین شدن پروانه و داریوش فروهر میگذرد. برای نسل جوان، نام فروهرها بیشتر با پروندهای بهنام “قتلهای زنجیرهای” گره خورده، که متاسفانه به پایانی شایسته، نرسیده است. فروهر اما تنها نام یک فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، و البته قربانی شده در آن، نیست. او نماد باارزشی از وطندوستی و تلاش خستگی ناپذیر برای آزادی و دموکراسی است. مبارزهای مستمر، که سالها حبس (حدود ۱۵ سال از عمر ۷۰ سالهی فروهر) به همراه داشت، و دههها زندگی در ناامنی و تهدید.
رهرو و همراه کوشای دکتر محمد مصدق، از ابتدای دههی ۳۰ فعالیت جدی سیاسی را آغاز کرد. کوششهای فروهر در نهضت ملی، بعدتر (پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲) به حضورش در نهضت مقاومت ملی گره خورد، و آنگاه در تکوین و تداوم “جبهه ملی”، و در همراهی با انقلاب ۵۷، ادام ه یافت. پس از استعفای دولت موقت، وزیر کار دولت مهندس بازرگان در مقام دبیر و فرد اول “حزب ملت ایران”، در موقعیت انتقادی نسبت به اقتدارگرایی و استبداد دینی ایستاد؛ رویکردی پرهزینه، که سرانجام به کاردآجین شدن وی و همگام و همفکر و شریک زندگیاش (پروانه فروهر) منتهی شد.
این مکتوب، مستقل از آنکه میکوشد یادکردی باشد و ادای دینی به یکی از کوشندگان بزرگ آزادی و حاکمیت ملی، تلاش میکند به بعدی از زندگی فروهر بپردازد که چندان مورد توجه قرار نگرفته است: زندگی فروهر واجد دو بعد بود؛ در عرصهی اجتماعی، توأم با اعتقاد به ضرورت تفکیک نهاد دین از نهاد دولت، و در حوزهی شخصی، ایمانی متعهد به اخلاق و باورمند به انسان، و با کرداری برآمده از ارزشهای مذهبی.
مسلمانی مخالف حکومت دینی
فروهر، فعال سیاسی ایراندوست و مسلمانی بود با اعتقادی عمیق به لزوم جدایی نهاد دین از نهاد دولت. او با وجود اعتقادات شخصیاش، اعتقاد داشت: “درآمیختن دین و دولت، موجب بدترین قانونهاست و نارساترین قانونها را پدید میآورد.”
وی ـ که منتقد جدی قانون اساسی جمهوری اسلامی بود ـ تاکید میکرد: “باید قانون اساسی دیگری را طلب کرد ــ قانون اساسیای که دربرگیرندهی حقوق ملت باشد؛ قانون اساسیای که حیثیت ذاتی بشر را آنچنان که در جهان شناخته شده است پاس بدارد.” فروهر تدقیق میکرد: “قانون اساسی تازه ایران باید بر پایه جدایی دین از دولت باشد.”
او در مصاحبهای تصریح میکند: “ما اعتقاد به حذف نیروهای مذهبی از صحنهی سیاسی کشور نداریم. من اگر صحبت از جدایی دین و دولت از یکدیگر میکنم، نظرم این نیست که روحانیون و نیروهای مذهبی حذف بشوند، بلکه آنها هم میتوانند بدون داشتن امتیازی نسبت به سایر نیروها در پیکار سلطهستیزانه و آزادیخواهانه مردم ایران سهم خودشان را داشته باشند… ما از اصول مردمسالاری پیروی میکنیم.”
با وجود چنین نگاهی به حکومت (باور به لزوم تفکیک نهاد دین از نهاد دولت)، فروهر اما به لحاظ فلسفی و معرفت شناختی، خداباور بود و متدین و اخلاقگرا. وی مسلمانی اخلاقگرا و انساندوست و مقید به رعایت لوازم دیانت و تعهدات مذهبیاش بود. مهندس لطفالله میثمی از دوران حبس فروهر در زندان شاه، چنین حکایت میکند: “عبادات و پایبندیهای دینی و مذهبی داریوش چشمگیر و مشهود بود بهطوریکه مارکسیستهای زندان هم از این اخلاق او صحبت میکردند. آنها تعجب میکردند چطور فردی که دغدغههای ملی دارد تا این حد مذهبی است و اهل عبادت.”
روایت مشهوری است که یکی از دلایل علاقمندی زیاد رهبر فقید جمهوری اسلامی به وی، گزارش مصطفی خمینی، پسر ارشدش، از دوران حبس مشترک با فروهر، و بجا آوردن آداب و مناسک شرعی توسط وی، افزون بر دیگر ویژگیهایش (چون شجاعت و پاکی و صبوری و استواری و صداقت) بود.
او که یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری اول در جمهوری اسلامی بود، همان هنگام (۱۳۵۸) خود را چنین معرفی کرده بود: “من داریوش فروهرم. دست کم سی سال بیامان جنگیدهام. گهگاه خسته و بسیار خسته، اما همیشه سرشار از امید و ایمان… سیاست را چیزی ندانستهام بجز در خدمت دیگران بودن… ایرانیام، نه ایرانی نادلبستهای که بتواند بگوید: حبّ وطن تا آنجا حدیث شریفی است که مایهی درد و رنج نباشد… مسلمانم، نه مسلمانی که تظاهر به دینداری را با نفس دینداری و ایمان یکی بداند…”
فروهر ـ که بهگونهای غریب، دکتر محمد مصدق را برای مخاطب، بازخوانی و یادآوری میکرد ـ چنان بود که پیشوای نهضت ملی؛ مصدق نیز به جهت شخصی، مسلمانی متعهد و مقید به مناسک و لوازم دیانت بود، اما باوری به حکومت دینی نداشت. فروهر نماز میگذارد و روزه میگرفت، اما بر اهمیت تفکیک نهاد دین از نهاد دولت، تاکید داشت. بیگمان، یک دلیل این اصرار مرد متدین و آزاده، تجربهی استبداد زیر پردهی دین در جمهوری اسلامی بود.
زیست سیاسی زیر سایهی پرتهدید و خشونت اقتدارگرایی بهنام دین، فروهر را به تعاملی عملگرایانه با وضع مستقر نیز سوق داده بود. چنانکه در مقطعی به جوانترها توصیه میکرد دیدگاههای روشنفکران دینی و برداشت نوگرایانهی آنان را ـ در برابر قرائت غیردموکراتیک و خشونتگرایانهی از اسلام ـ مورد مطالعه و تأمل جدی قرار دهند.
کوششهای او برای تحقق آزادی و حاکمیت ملی در ایران، به فرجامی درخور دههها تلاش او، منتهی نشد، اما ماندگار ماند.
فروهر و همسرش در نخستین روز آذر ۷۷ کاردآجین شدند؛ داریوش فروهر با تنی بس فرسوده، برآمده از جراحی و رنج زندانهای طولانی، و پروانه فروهر با تنی بیمار و تبآلود. هر دو قربانی طرح غیرانسانی ترور مخالفان سیاسی. عاملان، مجریان پروژهی کلان معتقدان به استبداد دینی بودند. پروانه فروهر پیشتر سروده بود:
”در سَرِ قاتلانِ سبزه و گُل
هوس قتلِ عامِ جنگلهاست
غُرّش موجها سراسیمه
بوی طوفانی خطر پیداست.
آی دریادلان! کجا هستید؟
تبرِ کینه غرقه در خون است.
اسب سُم میزند به بوی خطر
جاده از خونِ عشق گلگون است…”
فروهرها کاردآجین شدند… تا روز “دادخواهی”، صدای پروانه فروهر در ایران و گوش آزادگان میپیچد:
“فانوسی بیفروز
راه تیره و تار است
در این تاریکی و تنهایی
که نه خدا و نه آتش
هیچیک نومیدی ما را احساس نمیکنند
برخیز!
فانوسی بیفروز
من در دلم آتشکده ای زبانه می کشد
بیا تا راه را
از جان مایه گذاریم و بسپریم
خورشید شعله خواهد کشید از خاوران عشق
و سپیده نقره ای صبح کنار دروازه به انتظار ما خواهد بود
راهی شو
ای همراه به غم نشسته”.