در شرایطی که اکثریت قریب به اتفاق اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران، به ویژه طرفداران جمهوریت و دموکراسی و حقوق بشر، بارها و بارها مواضع خود را در برابر مواضع سلطه طلبانه ی جناح های مختلف حاکم بر آمریکا و بخصوص سیاست های تجاوزگرانه و جنگ طلبانه ی دولت بوش و محافظه کاران جدید بیان داشته اند، اقتدارگرایان و تمامیت خواهان ایران با پیروی از سیاست نعل وارونه زدن کماکان تلاش دارند این حقایق را کتمان کرده و یا رنگ دیگری به بوم اتهام های خود بزنند.
شروع کارزار انتخابات مجلس هشتم و بحث ضرورت نظارت بین المللی بر روندی غیردموکراتیک و سئوال برانگیز، که در آن رقبای انتخاباتی به بهانه های مختلف رد صلاحیت شده یا نامشان به ترفندهای گوناگون از صندوق بیرون نمی آید، حاکمیت ایران را بر آن داشته است که علاوه بر تشدید حملات گسترده و متنوع به اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران ، بار دیگر به سیاست نخ نمای متهم کردن رقبای سیاسی به طرفداری از آمریکا تمسک جوید و در این زمینه در سطوح مختلف به بوق های تبلیغاتی خود بدمد؛ یک روز در سفر سیاسی- سیاحتی یزد، روزهای دیگر در تریبون های سیاسی- عبادی نماز جمعه، یک بار در روزنامه ی پرونده ساز و مدیر تواب ساز آن، و بارها و بارها در رسانه های زیر نفوذ و تحت اختیار.
این جریان که سیاست ورزی قدرتمدارانه را به آن حد از فضاحت رسانده که دست توصیه های ماکیاولی را از پشت بسته است، چون به نوع خاصی از “دین و آئین” و “اسلام و شیعه” باور دارد که دست یازدیدن به هر روش و هر چیز در جهت “حفظ بیضه ی نظام” در آن مباح است، به راحتی “راستی و راستگویی” و “صداقت و امانت” را کنار می گذارد و برای از میدان خارج کردن “رقیب”، و از نگاه خود “دشمن”، به هر وسیله و ابزاری دست می یازد. به این دلیل است که بسیاری از رهبران و دست اندرکاران این جریان، از صدر تا ذیل آن، که دستش در بازی حکومت مداری آلوده شده است به خود حق می دهند که برای جلب نظر مردم و فریب خلق هرچه می خواهند به هم ببافند و هر چه که می خواهند بگویند و بنویسند؛ تفاوت نمی کند از حمله ی آیت الله خامنه ای به جریان های سیاسی- مذهبی شناخته شده چون نهضت آزادی باشد، یا به افراد و گروهایی که در جریان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی استخوان خرد کرده، اما نظام دیکتاتوری را با هر نام و هر شکل برنتابند و نظام مبتنی بر”جمهوریت” را به حاکمیت استوار بر “ولایت مطلقه” نفروشند، یا حمله ی افرادی شناخته شده چون شریعتمداری به زبانی وقیحانه و در سطوحی گسترده تر.
همزمان شدن سفر تبلیغاتی جرج بوش به منطقه ی خاورمیانه، در جهت سرپوش گذاردن بر شکست سیاست های سلطه جویانه و جنگ طلبانه ی آمریکا به بهانه ی استقرار دموکراسی در منطقه و به اصطلاح حمایت از اصلاح طلبان، و همچنین سرپوش گذاردن بر افتضاح ورود نظامی به خاک کشورهای همسایه ایران و عدم امکان خارج کردن نیروهای نظامی خود از عراق با گیرودار گرم شدن کارزار انتخاباتی ایران، بار دیگر حربه ی تبلیغاتی مناسبی در اختیار جریان اقتدارگرا قرار داده است تا با زدن تهمت ها و افتراهای رنگارنگ و گوناگون، از جمله پیروی اصلاح طلبان از آمریکا، فشار سیاسی - روانی بیشتری به رقبای سیاسی خود وارد آورند و احیانا برای اثر گذاری بر نتیجه ی آرای مردم، دامنه ی اختتاق حاکم را بگسترانند و فشار بر روزنامه نگاران و مطبوعات را با هدف اعمال هر چه بیشتر سانسور و خودسانسوری شدت بخشند.
به این دلیل است که در بازی ای یک طرفه، جریان رسانه ای تمامیت خواهان به پیروی از سخنان رهبر کشور - فارغ از شاهد بودن خداوند بر رفتار و کردار انسان ها و وجود روز رستاخیز و عقوبت یافتن دروغگویان و نابکاران- هر آنچه که می خواهد می گوید و می نویسد و اخبار را هر آن طور که صلاح می داند شقه شقه کرده و مثله می سازد تا شاید از آب گل آلود سیاست ماهی درشت تری صید کند.
چند روز پیش بخش فارسی رادیو فرانسه مصاحبه ای با صاحب این قلم انجام داد در مورد حملات شدید آیت الله خامنه ای به طیف گسترده اصلاح طلبان پیگیر و پیشرو، از جمله مطرح کنندگان بحث ضرورت درخواست برای نظارت بین المللی بر انتخابات ایران، در شرایط تداوم سیاست های گذشته شورای نگهبان در رد صلاحیت شخصیت های شناخته شده و نامزدهای احزاب پرسابقه و همچنین نمایندگان تحصن کننده در مجلس ششم و حامیانشان در جهت صیانت از آرای مردم. در آنجا اشاره ای هم بود به آن بخش از سخنرانی اخیر جرج بوش رئیس جمهور آمریکا، که ادعا کرده بود یکی از اهداف اصلی سفرش به منطقه، اعلام حمایت از دموکرات ها و اصلاح طلبان است.
محور پاسخ من در این مصاحبه ی رادیویی این بود که آمریکایی ها در عمل هیچگاه طرفدار نیروهای دموکرات، جمهوریخواه و اصلاح طلب ایران نبوده اند، و هرچه می گویند تبلیغات و دروغی بیش در جهت منافع ملی خود نیست و نبوده است. به این دلیل است که آنان با وجود این ادعاها کماکان حامی مالی و سیاسی “سلطنت طلبان” هستند. از این رو، چه تصویب و هزینه کردن بودجه ی کمک های مالی کنگره و محافظه کاران جدید آمریکا، و چه این گونه سخن های تبلیغاتی بی پایه ی بوش، نتیجه و پیامدی جز دادن گزک به دست جریان های اقتدارگرا برای پرونده سازی و سرکوب آزایخواهان و جریان های ضد استبداد ایران نداشته و ندارد؛ مواضعی که در این سال ها بارها و بارها از جانب جریان های مختلف مسالمت جو و اصلاح طلب در داخل و خارج کشور، چه در زمان تصویب بودجه ی کنگره و چه در جریان اقدام های عملی و تبلیغاتی کاخ سفید تکرار شده ، اما زیر تیغ سانسور رسانه های حکومتی ایران کمتر به گوش ملت رسیده است- هر چند که آنان با عقل و بصیرت، با وجود تبلیغات حکومتی، از کنه آن آگاه شده اند.
این پرسش و پاسخ ابتدا دستمایه ی خبری خبرگزاری رسمی ایران شد که یک باره سیاست بایکوت خبری من را کنار گذاشته و بخش هایی دستکاری شده از این مصاحبه را بر روی تلکس غیرمحرمانه و مطبوعاتی خود منتشر کند. خبری ابتر که به هر حال وظیفه ی آنانی است که “مامورند و معذور”، و شاخ و برگ دادن به آن ماموریتی است برای جریان هایی که ”قلم به مزدند و قلم فروش”.
کیهانیان و رئیس شان که کوس رسوایی را در عالم زده اند و سوابق آن چنانی شان، از جمله همکاری گسترده و برنامه ریزی شده با باند سعید امامی روشن و آشکار است، روز یکشنیه سردمدار در بوق دمیدن این ماجرا شدند و نعل وارونه زدن در جهت اثبات آمریکایی بودن اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران؛ در “خبری ویژه” با عنوان “کی بود کی بود، ما نبودیم!” و در “یادداشت روز” به قلم نماینده ی ولی فقیه، با عنوان درشت” چرا (آمریکا) حمایت نکند ؟!”
پیش از اینکه بر روی نمونه هایی از شیوه ی”جعل واقعیات” و “دروغ پراکنی” توسط کیهانیان و شریعتمداری انگشت بگذارم، لازم است چند نکته را با آوردن شواهدی روشن کنم. اول اینکه با تمام پرونده سازی ها و اتهام های ریز و درشتی که علیه اصلاح طلبان و تحولخواهان ایران زده می شد، سابقه ی گفتاری و رفتاری آنان در انقلاب و جنگ روشن تر و شفاف تر از میراث خواران انقلاب و مدعیان مبارزه با آمریکا بوده است. دوم اینکه این اقتدارگرایان شناخته شده هستند که نه تنها پیشینه ی محکمی در مبارزه با آمریکا ندارند، بلکه اگر فرصت دست دهد و شرایط فراهم شود حاضرند در این جهت اصول انقلاب را زیرپا گذارند و حتی منافع ملی را فدای مصالح شخصی و جناحی نمایند. چرا چنین می گویم؟ مستندات و دلایلش روشن است:
1- روزی، چند روز پیش از آن که اراده ی آیت الله خامنه ای در اوایل دوران اصلاحات بر تعطیل کردن فله ای مطبوعات جلوه گر شود و فاش گردد، عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد وقت، مدیران و دست اندرکاران روزنامه های کثیر الانتشار کشور را در دفترش واقع در ضلع شمال شرقی میدان بهارستان جمع کرد که گلایه ی “مقام رهبری از مطبوعات” را به آنان ابلاغ کند. نشستی که پیامدش اعلام رسمی و علنی “گلایه مدیران مطبوعات” از برخوردهای نظام از جمله “پایگاه دشمن” خواندن مطبوعات و ”آمریکایی” نامیدن روزنامه نگاران اصلاح طلب و مستقل نیز بود. در آن نشست که جناب شریعتمداری هم به عنوان نماینده ی رهبری در کیهان حضور داشت از جمله بیان شد که “ کسانی که انگشت اتهام به سویشان نشانه رفته است و نشریاتشان در معرض تعطیل قرار دارد حاضرند مدارک و سوابق خود را در پیروزی انقلاب، حضور در جبهه های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به تحریک آمریکا، وضعیت رزمندگی و تعلقشان به خانواده ی شهدا را در یک کفه ی ترازو بگذارند، به شرط اقدام مشابه اتهام زنندگان و قرار دادن مدارک حقانیت شان در کفه ی دیگر ترازو، تا روشن شود که وزنه ی کدام طرف سنگین تر است”. آقای شریعتمداری در آن نشست نه تنها حاضر نشد از این پیشنهاد استقبال و حمایت کند، بلکه در این سال ها نیزهمواره چشم خود را بر این موضوع بسته است که مقایسه ای صورت گیرد بین مواضع و عملکرد دست اندرکاران و حامیان تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا با “خاموشان ناشناس” و ”مخالفان سرشناس” این ماجرا.
2- در جریان تسخیر سفارت آمریکا که از جانب آیت الله خمینی “انقلاب دوم” لقب گرفت، کسانی چون دوستان نزدیک امروز جناب شریعتمداری، چون احمدی نژاد، جایگاهی نداشتند جز قرار گرفتن در مقام “فراریان ورود به ماجرا” و “طرفداران تسخیر سفارت شوروی”. افرادی که امروز وقیحانه چشم بر رفتار و گفتار دیروز خود بسته و داعیه دار و سردمدار مبارزه با آمریکا شده اند. کسانی که از یک سو به دولت یلتسین “باج” می دهند و از سوی دیگر با دولت “بوش” لاس می زنند. کسانی که فراموش کرده اند یا خود را به فراموشی زده اند که اصلی ترین شعار سیاست خارجی انقلاب، روزی “نه شرقی، نه غربی” بوده است، شعاری که اکنون اصرار بر تداوم برنامه ی بی منطق و حساب نشده ی انرژی هسته ای به هر بهایی موجب شده است که در عمل روز به روز ایران را بیشتر به سمت وابستگی و حتی باج دادن به باندهای امنیتی- مافیایی روسیه سوق دهند. در این میان کسی نیست که جسارت به خرج دهد و سئوال کند که اگر تنها بخشی از این چند صد میلیارد ریال و هزاران میلیون دلار و ارزهای معتبر که بی حاصل صرف تکمیل و راه اندازی نیروگاه بوشهر شده است، در بخش گاز- اعم از مصارف خانگی، صنعتی و نیروگاهی و حتی صادرات تبلیغاتی- سرمایه گذاری و هزینه می شد، امروز بازده اش در بخش تولید برق و سوخت چه میزان بود؟ راهی و روشی منطقی که اگر با صداقت و کیاست دنبال می شد مسلما ملت ایران امروز، با چنین زمستان سرد و کشنده ای دست به گریبان نبود.
3- در بیان این نکات که در مورد زمان مناسب “پایان دادن جنگ” اجماعی ملی در میان ایرانیان وجود نداشته است و ندارد، و همچنین اگر سیاست هایی دیگر برگزیده می شد نیازی به “نوشیدن جام زهر” نبود، امروز جای مباحثه نیست، اما مسلما جای طرح این بحث هنوز باز است که در دوران جنگ تحمیلی چه جریان ها و چه افرادی در مبارزه با رژیم بعث عراق و اربابان آمریکایی صدام حسین فعال و پیشگام بودند؟ آقای شریعتمداری، جنابعالی و یار غار امروز شما جناب احمدی نژاد حاضرند کارنامه ی خود را در این زمینه رو کنند و در کفه ی دیگر ترازو، در مقابل اصلاح طلبان بگذارند. خود آگاهید که در سال های پایانی جنگ تحمیلی، آمریکائی ها در عملیات نظامی علیه جزایر و سکوهای نفتی ایران نقش مستقیم و غیرمستقیم داشتند- منظورم تنها مشارکت نظامی، خبری و تبلیغاتی عملیات نظامی در جبهه های غرب و جنوب نیست- نقش شما و دوستان عزیزتان در آن بخش از ماجرا چه بود؟
4- در ماجرایی دیگر، در اتهامی دیگر نیز می توان این مقایسه را انجام داد. آیا حاضرید آشکارا و شفاف به افکار عمومی اعلام شود که در این سال ها، از لحاظ کمی و کیفی، چه تعداد از اصلاح طلبان و تحول خواهان و چه تعداد از اقتدارگرایان و محافظه کاران از کشورهای غربی و بخصوص آمریکا ویزای پناهندگی گرفته یا مشمول شرایط ویژه شده اند؟ و به ما به ازای آن چه میزان اطلاعات محرمانه، سری و فوق سری در اختیار دشمن قرار گرفته است؟ چنین اطلاع رسانی روشن و شفاف به افکار عمومی شاید بتواند یک بار برای همیشه پرونده ی سفرهای دانشگاهی و کاری افراد انگشت شماری که حتی بسیاری از آنان برای ورود مجدد خود یا سفر خانواده شان به آمریکا با مشکل عدیده مواجهند، مختومه اعلام کند؟
5- اقتدارگرایان برای کسب و انتشار مستندات وابستگی اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران، به صورت شبانه روزی پرونده های آنان را زیر و رو کرده و شخم زده اند. آنان اگر تا کنون شواهد و مدارکی جز این اتهام های واهی و ساختگی تبلیغاتی که کیهانیان و شخص شریعتمداری و توابان دست پرورده ی او به هم می بافند در اختیار می داشتند، مسلما تاکنون دمار از روزگار پدر جد این گروه از اصلاح طلبان نیز درمی آوردند. مگر نه این است که آنان حاضر شدند برای کشف مدرک وابستگی فردی به آمریکا حدود پنج سال خبرهای ارسالی او و افراد تحت مدیریتش را یک به یک کالبدشکافی کنند، و عاقبت دست خالی بازگردند؛ اقدامی ناصواب که حتی مسئول پروژه را در مقام توبه کردن و پوزش خواستن از فرد نشانده شده بر صندلی اتهام قرار داد!
6- ….
اما برای اینکه بار دیگر حقانیت ضرب المثل “مشت نمونه ی خروار است” را ثابت کنم، لازم است که به جعلیات مندرج در یک شماره کیهان که به صورت حذف و اضافه، کم و زیاد یا جابجایی کلمات و عبارات جلوه گر شده است بپردازم. آن هم نوشته ای در مقام به ظاهر قدردانی از مواضع ضد آمریکایی یک اصلاح طلب و درخواست برای تکرار آن توسط دیگران- در واقع با نیت با پنبه سر بریدن: “واکنش مدعیان اصلاحات علیه اظهارات بوش و اعتراض به حمایت آمریکا از این جبهه، اگرچه گامی در خور تقدیر و مورد انتظار است ولی هرگز کافی نیست و …”
در این میان تنها به آوردن نمونه هایی چند تنها در یک مقوله ی خاص بسنده می شود، نه کاوشی همه جنبه در تمام اخبار و نوشته های یک شماره از روزنامه ی تحت مدیریت نماینده ولی فقیه:
الف- این عبارت، نقل قول گزینه شده ی شخص شریعتمداری است.«ما از اصلاح طلبان، از بیروت و بغداد گرفته تا تهران حمایت می کنیم و در کنار همه آنها خواهیم ایستاد». جمله ای که در آن به عمد نام کشور دوست سوریه و پایتخت آن، دمشق حذف شده است. در نطق روز شنبه ی جرج بوش رئیس جمهور آمریکا چنین آمده بوده است: “ …از بیروت تا بغداد و از دمشق تا تهران…”
ب - این عبارت جالب تر است: “استدلالات مضحک این عنصر افراطی دوم خردادی حتی صدای مجری رادیو فرانسه را هم درآورد تا آنجا که خطاب به سحرخیز گفت: پنهان نمی کنم، آمریکاییها بدشان نمی آید که اصلاح طلبان در ایران پیروز شوند!“، در اینجا جناب نماینده ی ولی فقیه برای اثبات حقانیت ادعای خود، کار مهمی انجام نداده است جز اینکه جای مبتدا و خبر، و سوال و جواب را برای رسیدن به مقصود جابجا کرده است. در خبر خبرگزاری خبرگزاری ترتیب زمانی خبر و تنظیم آن که مورد استناد قرار گرفته، اینگونه آمده بوده است: ” مجری این رادیو ضمن تاکید بر این مطلب که “پنهان نمیکنم، آمریکاییها بدشان نمیآید که اصلاح طلبان در ایران پیروز شوند”، نظر سحرخیز را در این پیوند جویا شد. این فعال سیاسی که در گفت و گو با رسانههای وابسته به بیگانه معمولا انتقادات تندی علیه نظام مطرح میکند، گفت: فکرمی کنم که آمریکاییها با اصلاح طلبها میانه خوشی ندارند، وقتی بسیاری از اصلاح طلبان برای سفر به آمریکا باید مدتها منتظر صدور ویزا باشند و از طرف دیگر به جریانهای خاص ویزا داده میشود، طبیعتا نوع دشمنی آنها نیز مشخص است
”.
پ- جالب این است که در این مطالب هر جا که کوچکترین اشاره ای شده است به سخنان آقای خامنه ای حذف گردیده، بلکه آنجا نیز که نام افرادی چون اکبر گنجی که دولت بوش به دلایل مواضع ضد جنگ و مخالفت با سلطه جویی آمریکا از صدور ویزا برایشان خودداری می کند یا آن را دستخوش چرخه ی دیوانسالاری می سازد، آمده بود، عامدانه به تیغ سانسور و تحریف سپرده شده، و در مقابل تمام این افراد حقوق بگیر دولت آمریکا یا موسسات جاسوسی معرفی شده اند: “مدعیان اصلاح طلبی در شرایطی تلاش می کنند حساب خود را از حمایت آمریکاییها جدا کنند که طی سالهای اخیر دقیقاً رهنمودهای بنیادهای آمریکایی نظیر بنیاد سوروس، بنیاد اعانه ملی آمریکا و… را در ایران دنبال کرده اند و به همین دلیل امروز نیز عناصر کلیدی شان در حوزه های حزبی، دانشجویی و مطبوعاتی نظیر … تحت الحمایه سازمانهای وابسته به دولت آمریکا قرار دارند! به مدعیان اصلاحات توصیه می شود، به جای آنکه در «گویش» از حمایت آمریکاییها فاصله بگیرند، «بینش» و «منش» خود را از «آمریکا محوری» بزدایند.”
ت- اما بخش جالب تر جعلیات شریعتمداری، در مورد بیانیه ای تحلیلی است با عنوان ”فراخوان جدید صلح خواهی ملت ایران” که از متن طولانی آن، از جمله انتقاد از سیاست های سلطه گرانه و جنگ طلبانه ی آمریکا، به یک عبارت ناقسص وابتر بسنده شده است. بخشی که با دروغ پردازی و آگراندیسمان می تواند از نگاه جریانی خاص مبنای حمله به اصلاح طلبان قرار گیرد. این بیاینه ای است که به دلیل فضای سانسور و خودسانسوری شدید حاکم بر رسانه های داخلی، و در کنارش تهدیدها و تحدیدهای مستقیم و غیرمستقیم در جهت عدم پرداختن و اطلاع رسانی مطبوعات در حوزه انرژی هسته ای، و یا نام بردن از شخصیت های حقیقی و حقوقی شناخته شده ی مغضوب و محذوف، جایگاهی در روزنامه ها نمی یابد. اما این عدم درج تحت فشار حکومت به عنوان انتشار پیش هنگام از جانب رسانه های غربی، به خورد افکار عمومی داخلی داده می شود: “چند هفته قبل در فاصله 3 روز بعد از انتشار گزارش 16نهاد اطلاعاتی آمریکا که در آن به صلح آمیزبودن فعالیت هسته ای ایران اعتراف شده و خشم توأم با رسوایی دار و دسته بوش را برانگیخته بود 333نفر از مدعیان اصلاحات با امضای بیانیه ای خواستار تعلیق غنی سازی اورانیوم در ایران شده بودند- یعنی دقیقاً همان خواسته غیرقانونی آمریکا و متحدانش در طول 3 سال چالش هسته ای با ایران- این بیانیه قبل از انتشار در ایران، از سوی رسانه های غربی منتشر گردیده و با استقبال محافل آمریکایی و صهیونیستی روبرو شده بود”.
اما باید دید که در این بیانیه که نمونه ی مشابه آن در هفته پایانی اسفندماه 1385 انتشار یافت، چه مطالب و مواضعی درج شده است که این گونه خواب اقتدارگرایان را در مقابل نمایشی از چند صدایی بودن جامعه ی ایران- بر خلاف تبلیغات برای نشان دادن یک صدا بودن ملت ایران در جریان سیاست های مرتبط با انرژی هسته ای و برنامه های تنش زا - چنین آشفته می سازد و فریادشان را به آسمان می برد.
فصل الخطاب “فراخوان جدید صلح خواهی ملت ایران” این پاراگرف است: بار دیگر اعلام می کنیم که “اگرچه برخورداری از دانش و فن آوری هستهای را، صرفنظر از کاربرد تسلیحاتی آن، حق مسلم مردم ایران می دانیم، اما بر این نکته تاکید داریم که ملت ایران حقوق اساسی تر و مهمتری چون برخورداری از حق “مردمسالاری و حقوق بشر”، ”امنیت و آزادی” و “ عدالت و رفاه” ـ و در این شرایط خاص سیاسی” حق برخورداری از یک انتخابات آزاد، سالم و عادلانه” ـ را نیز دارد و کسب این حق نباید دیگر حقوق ملت را نفی و یا کمرنگ کند و خدای ناکرده سایه ی شوم جنگ و ویرانی را بر سر آنان بگستراند. به باور ما در شرایط جدید نیز پذیرش پیشنهاد مدیر آژانس بین المللی انرژی اتمی، جناب آقای محمد البرادعی مبتنی بر “تعلیق در برابر تعلیق” اقدامی آجل و دوراندیشانه برای پیشگیری از تحریم و جنگ است و می تواند سیاست “برد ـ برد” را شکل دهد و سازماندهی کند و بهانه را از دست آتش افروزان و جنگ طلبان بگیرد. همانگونه که در بطن این پیشنهاد نهفته است خط مشی “تعلیق در برابر تعلیق” از یک سو حکومت ایران را وادار می کند که تعلیق موقت را بپذیرد و داوطلبانه برنامه غنی سازی را تا مدت مورد توافق متوقف کند و از سوی دیگر فشارها و مجازاتهای اقتصادی علیه ایران را تا زمان مورد توافق طرفین به حالت تعلیق درآورد. راهکار دیگر می تواند پذیرش پیشنهادهای جمعی گروه 5+1 یا پیشنهاد دولت فرانسه با اصلاحاتی توسط جمهوری اسلامی ایران همراه با تعلیق و پیگیری مذاکرات باشد.
حال باید این پرسش را مطرح کرد که چرا در شرایطی که اقتدارگرایان مشغول پذیرایی و مجیز گویی مدیر آژانس بین المللی انرژی هسته ای و دور گرداندن آقای البرداعی هستند، و این بار صلاح دیده اند که سطح دیدارها تا آیت الله خامنه ای نیز ارتقا یابد و سیاست های برادعی و آژانس مورد ستایش و تمجید فراوان قرار گیرد. اما در جعلیات خود نمی گویند که از جمله سیاست های دوراندیشانه ی جناب ایشان سیاست”تعلیق در برابر تعلیق” برای پیشگیری از تحریم های گسترده تر و جلوگیری از سیاست های جنگ طلبانه ی آمریکا علیه ایران با هدف جا انداختن برنامه ی “برد- برد” بوده است؟
باید این سوال را نیز پرسید که چرا عامدانه چشم ها در برابر این پاراگراف های بیانیه بسته می شود و در “جعلیات تبلیغاتی” رسانه های اقتدارگرا، امضا کنندگان آن از لسان آیت آلله خامنه ای “جاسوس و مزدورآمریکا” و در قلم نماینده ی رسانه ای اش گروه های و افرادی که “ در بسیاری از موارد، پا به پای آمریکا حرکت کرده اند و به گواهی اسناد موجود، زبان آمریکا را در کام و مواضع این قدرت بیگانه را در گام داشته اند” معرفی می شوند؟ مگر نه این است که این جمع شناخته شده سیاست های جنگ طلبانه ی کاخ سفید را نقد و خط مشی سلطه جویانه دولت بوش را این گونه رد کرده و می کنند:
“امضا کنندگان این بیانیه مصرانه بر سیاست اعتمادسازی در عرصه ی جهانی تاکید دارند و آن را از طریق تعامل با خاویر سولانا و نمایندگان گروه موسوم به 5+1 و دبیرکل سازمان ملل امکانپذیر می دانند. به باور این جمع، تداوم سیاستهای تنشزا و سخنان و اقدام های تحریکآمیز نمایندگان حاکمیت در داخل و مجامع بین المللی تنها دیوار بی اعتمادی گسترده میان ایران و جامعه جهانی را ضخیم تر خواهد ساخت و به نفع برنامه های کاخ سفید برای ایجاد یک اجماع بین المللی علیه تمامیت ارضی و منافع ملت عزیز ایران خواهد بود.
ما همچنین ضمن پرهیز دادن دولت بوش از هرگونه اقدام ماجراجویانه با هدف جنگ افروزی در منطقه و حمله به خاک ایران با نیت اثر گذاری بر روی آرای انتخاباتی ملت آمریکا، نگرانی عمیق خود را نسبت به پیامدهای ویرانگر سیاست های جنگ طلبانه که با هدف تحت الشعاع قرار دادن شکست های داخلی و بین المللی و کمرنگ ساختن مشکلات فزاینده سیاسی و اقتصادی صورت می گیرد، بیان می کنیم.”
اقتدارگرایان، به ویژه امثال شریعتمداری، باید تا دیر نشده از گذشته عبرت بگیرند و به جای اهتمام به “جعل واقعیات” و “پرونده سازی” با هدف تخریب “رقبای سیاسی” و “مخالفان فکری”، و هر رطب و یابسی را در جهت فریب مردم و افزایش آرای انتخاباتی سرهم کردن، راهی را بر نگزینند که همانگونه که شمارگان یک میلیونی کیهان را به کمتر از یک بیستم تنزل داده اند، از شمار مخالفان سیاست های سلطه گرانه ی آمریکا نیز بکاهند، و با ندانم کاری آشکار خویش روز به روز بر شمار طرفداران تجاوز نظامی آمریکا به خاک ایران به بهانه ی نبود آزادی و استقرار دموکراسی بیفزایند.
تکلیف ما روشن است و راه و روش مان روشن تر؛ نه مجیز آمریکا را گفته ایم و می گوئیم، نه منت روسیه را کشیده ایم و می کشیم؛ نه به استقلال کشور چوب حراج زده و می زنیم، نه تمامیت ارضی کشور را رایگان فروخته ایم و می فروشیم؛ نه چشم به حمایت سیاسی و کمک مالی حاکمان کاخ سفید داشته و داریم، و نه پول نفت را به جیب دلالان و اسلحه فروشان کاخ کرملین ریخته و می ریزیم؛ نه…
اگر به اسلام باور داریم و روز جزا، پایه ی آن را “راستی” می دانیم و “صداقت”، شما چطور؟ آیا آن دنیا تان هم چون این دنیا خواهد بود؟