آمریکا و حمایت از اصلاح طلبان

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در شرایطی که اکثریت قریب به اتفاق اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران، به ویژه ‏طرفداران جمهوریت و دموکراسی و حقوق بشر، بارها و بارها مواضع خود را در برابر ‏مواضع سلطه طلبانه ی جناح های مختلف حاکم بر آمریکا و بخصوص سیاست های ‏تجاوزگرانه و جنگ طلبانه ی دولت بوش و محافظه کاران جدید بیان داشته اند، اقتدارگرایان ‏و تمامیت خواهان ایران با پیروی از سیاست نعل وارونه زدن کماکان تلاش دارند این حقایق ‏را کتمان کرده و یا رنگ دیگری به بوم اتهام های خود بزنند.


‏ شروع کارزار انتخابات مجلس هشتم و بحث ضرورت نظارت بین المللی بر روندی ‏غیردموکراتیک و سئوال برانگیز، که در آن رقبای انتخاباتی به بهانه های مختلف رد صلاحیت ‏شده یا نامشان به ترفندهای گوناگون از صندوق بیرون نمی آید، حاکمیت ایران را بر آن داشته ‏است که علاوه بر تشدید حملات گسترده و متنوع به اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران ، بار ‏دیگر به سیاست نخ نمای متهم کردن رقبای سیاسی به طرفداری از آمریکا تمسک جوید و در ‏این زمینه در سطوح مختلف به بوق های تبلیغاتی خود بدمد؛ یک روز در سفر سیاسی- سیاحتی ‏یزد، روزهای دیگر در تریبون های سیاسی- عبادی نماز جمعه، یک بار در روزنامه ی پرونده ‏ساز و مدیر تواب ساز آن، و بارها و بارها در رسانه های زیر نفوذ و تحت اختیار.


‏ این جریان که سیاست ورزی قدرتمدارانه را به آن حد از فضاحت رسانده که دست توصیه ‏های ماکیاولی را از پشت بسته است، چون به نوع خاصی از “دین و آئین” و “اسلام و شیعه” ‏باور دارد که دست یازدیدن به هر روش و هر چیز در جهت “حفظ بیضه ی نظام” در آن ‏مباح است، به راحتی “راستی و راستگویی” و “صداقت و امانت” را کنار می گذارد و برای ‏از میدان خارج کردن “رقیب”، و از نگاه خود “دشمن”، به هر وسیله و ابزاری دست ‏می یازد. به این دلیل است که بسیاری از رهبران و دست اندرکاران این جریان، از صدر تا ‏ذیل آن، که دستش در بازی حکومت مداری آلوده شده است به خود حق می دهند که برای ‏جلب نظر مردم و فریب خلق هرچه می خواهند به هم ببافند و هر چه که می خواهند بگویند و ‏بنویسند؛ تفاوت نمی کند از حمله ی آیت الله خامنه ای به جریان های سیاسی- مذهبی شناخته ‏شده چون نهضت آزادی باشد، یا به افراد و گروهایی که در جریان انقلاب اسلامی و جنگ ‏تحمیلی استخوان خرد کرده، اما نظام دیکتاتوری را با هر نام و هر شکل برنتابند و نظام مبتنی ‏بر”جمهوریت” را به حاکمیت استوار بر “ولایت مطلقه” نفروشند، یا حمله ی افرادی شناخته ‏شده چون شریعتمداری به زبانی وقیحانه و در سطوحی گسترده تر.‏

‏ همزمان شدن سفر تبلیغاتی جرج بوش به منطقه ی خاورمیانه، در جهت سرپوش گذاردن بر ‏شکست سیاست های سلطه جویانه و جنگ طلبانه ی آمریکا به بهانه ی استقرار دموکراسی در ‏منطقه و به اصطلاح حمایت از اصلاح طلبان، و همچنین سرپوش گذاردن بر افتضاح ورود ‏نظامی به خاک کشورهای همسایه ایران و عدم امکان خارج کردن نیروهای نظامی خود از ‏عراق با گیرودار گرم شدن کارزار انتخاباتی ایران، بار دیگر حربه ی تبلیغاتی مناسبی در ‏اختیار جریان اقتدارگرا قرار داده است تا با زدن تهمت ها و افتراهای رنگارنگ و گوناگون، ‏از جمله پیروی اصلاح طلبان از آمریکا، فشار سیاسی - روانی بیشتری به رقبای سیاسی خود ‏وارد آورند و احیانا برای اثر گذاری بر نتیجه ی آرای مردم، دامنه ی اختتاق حاکم را ‏بگسترانند و فشار بر روزنامه نگاران و مطبوعات را با هدف اعمال هر چه بیشتر سانسور و ‏خودسانسوری شدت بخشند.


‏ به این دلیل است که در بازی ای یک طرفه، جریان رسانه ای تمامیت خواهان به پیروی از ‏سخنان رهبر کشور - فارغ از شاهد بودن خداوند بر رفتار و کردار انسان ها و وجود روز ‏رستاخیز و عقوبت یافتن دروغگویان و نابکاران- هر آنچه که می خواهد می گوید و می نویسد ‏و اخبار را هر آن طور که صلاح می داند شقه شقه کرده و مثله می سازد تا شاید از آب گل ‏آلود سیاست ماهی درشت تری صید کند.


‏ چند روز پیش بخش فارسی رادیو فرانسه مصاحبه ای با صاحب این قلم انجام داد در مورد ‏حملات شدید آیت الله خامنه ای به طیف گسترده اصلاح طلبان پیگیر و پیشرو، از جمله مطرح ‏کنندگان بحث ضرورت درخواست برای نظارت بین المللی بر انتخابات ایران، در شرایط ‏تداوم سیاست های گذشته شورای نگهبان در رد صلاحیت شخصیت های شناخته شده و ‏نامزدهای احزاب پرسابقه و همچنین نمایندگان تحصن کننده در مجلس ششم و حامیانشان در ‏جهت صیانت از آرای مردم. در آنجا اشاره ای هم بود به آن بخش از سخنرانی اخیر جرج ‏بوش رئیس جمهور آمریکا، که ادعا کرده بود یکی از اهداف اصلی سفرش به منطقه، اعلام ‏حمایت از دموکرات ها و اصلاح طلبان است.


‏ محور پاسخ من در این مصاحبه ی رادیویی این بود که آمریکایی ها در عمل هیچگاه طرفدار ‏نیروهای دموکرات، جمهوریخواه و اصلاح طلب ایران نبوده اند، و هرچه می گویند تبلیغات و ‏دروغی بیش در جهت منافع ملی خود نیست و نبوده است. به این دلیل است که آنان با وجود ‏این ادعاها کماکان حامی مالی و سیاسی “سلطنت طلبان” هستند. از این رو، چه تصویب و ‏هزینه کردن بودجه ی کمک های مالی کنگره و محافظه کاران جدید آمریکا، و چه این گونه ‏سخن های تبلیغاتی بی پایه ی بوش، نتیجه و پیامدی جز دادن گزک به دست جریان های ‏اقتدارگرا برای پرونده سازی و سرکوب آزایخواهان و جریان های ضد استبداد ایران نداشته ‏و ندارد؛ مواضعی که در این سال ها بارها و بارها از جانب جریان های مختلف مسالمت جو ‏و اصلاح طلب در داخل و خارج کشور، چه در زمان تصویب بودجه ی کنگره و چه در ‏جریان اقدام های عملی و تبلیغاتی کاخ سفید تکرار شده ، اما زیر تیغ سانسور رسانه های ‏حکومتی ایران کمتر به گوش ملت رسیده است- هر چند که آنان با عقل و بصیرت، با وجود ‏تبلیغات حکومتی، از کنه آن آگاه شده اند.


‏ این پرسش و پاسخ ابتدا دستمایه ی خبری خبرگزاری رسمی ایران شد که یک باره سیاست ‏بایکوت خبری من را کنار گذاشته و بخش هایی دستکاری شده از این مصاحبه را بر روی ‏تلکس غیرمحرمانه و مطبوعاتی خود منتشر کند. خبری ابتر که به هر حال وظیفه ی آنانی ‏است که “مامورند و معذور”، و شاخ و برگ دادن به آن ماموریتی است برای جریان هایی که ‏‏”قلم به مزدند و قلم فروش”.


‏ کیهانیان و رئیس شان که کوس رسوایی را در عالم زده اند و سوابق آن چنانی شان، از ‏جمله همکاری گسترده و برنامه ریزی شده با باند سعید امامی روشن و آشکار است، روز ‏یکشنیه سردمدار در بوق دمیدن این ماجرا شدند و نعل وارونه زدن در جهت اثبات آمریکایی ‏بودن اصلاح طلبان و تحول خواهان ایران؛ در “خبری ویژه” با عنوان “کی بود کی بود، ما ‏نبودیم!” و در “یادداشت روز” به قلم نماینده ی ولی فقیه، با عنوان درشت” چرا (آمریکا) ‏حمایت نکند ؟!”


‏ پیش از اینکه بر روی نمونه هایی از شیوه ی”جعل واقعیات” و “دروغ پراکنی” توسط ‏کیهانیان و شریعتمداری انگشت بگذارم، لازم است چند نکته را با آوردن شواهدی روشن کنم. ‏اول اینکه با تمام پرونده سازی ها و اتهام های ریز و درشتی که علیه اصلاح طلبان و ‏تحولخواهان ایران زده می شد، سابقه ی گفتاری و رفتاری آنان در انقلاب و جنگ روشن تر ‏و شفاف تر از میراث خواران انقلاب و مدعیان مبارزه با آمریکا بوده است. دوم اینکه این ‏اقتدارگرایان شناخته شده هستند که نه تنها پیشینه ی محکمی در مبارزه با آمریکا ندارند، بلکه ‏اگر فرصت دست دهد و شرایط فراهم شود حاضرند در این جهت اصول انقلاب را زیرپا ‏گذارند و حتی منافع ملی را فدای مصالح شخصی و جناحی نمایند. چرا چنین می گویم؟ ‏مستندات و دلایلش روشن است:


‏1-‏ روزی، چند روز پیش از آن که اراده ی آیت الله خامنه ای در اوایل دوران اصلاحات ‏بر تعطیل کردن فله ای مطبوعات جلوه گر شود و فاش گردد، عطاالله مهاجرانی وزیر ‏ارشاد وقت، مدیران و دست اندرکاران روزنامه های کثیر الانتشار کشور را در ‏دفترش واقع در ضلع شمال شرقی میدان بهارستان جمع کرد که گلایه ی “مقام رهبری ‏از مطبوعات” را به آنان ابلاغ کند. نشستی که پیامدش اعلام رسمی و علنی “گلایه ‏مدیران مطبوعات” از برخوردهای نظام از جمله “پایگاه دشمن” خواندن مطبوعات و ‏‏”آمریکایی” نامیدن روزنامه نگاران اصلاح طلب و مستقل نیز بود. در آن نشست که ‏جناب شریعتمداری هم به عنوان نماینده ی رهبری در کیهان حضور داشت از جمله ‏بیان شد که “ کسانی که انگشت اتهام به سویشان نشانه رفته است و نشریاتشان در ‏معرض تعطیل قرار دارد حاضرند مدارک و سوابق خود را در پیروزی انقلاب، ‏حضور در جبهه های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به تحریک آمریکا، وضعیت ‏رزمندگی و تعلقشان به خانواده ی شهدا را در یک کفه ی ترازو بگذارند، به شرط اقدام ‏مشابه اتهام زنندگان و قرار دادن مدارک حقانیت شان در کفه ی دیگر ترازو، تا روشن ‏شود که وزنه ی کدام طرف سنگین تر است”. آقای شریعتمداری در آن نشست نه تنها ‏حاضر نشد از این پیشنهاد استقبال و حمایت کند، بلکه در این سال ها نیزهمواره چشم ‏خود را بر این موضوع بسته است که مقایسه ای صورت گیرد بین مواضع و عملکرد ‏دست اندرکاران و حامیان تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا با “خاموشان ناشناس” و ‏‏”مخالفان سرشناس” این ماجرا.


‏2-‏ در جریان تسخیر سفارت آمریکا که از جانب آیت الله خمینی “انقلاب دوم” لقب گرفت، ‏کسانی چون دوستان نزدیک امروز جناب شریعتمداری، چون احمدی نژاد، جایگاهی ‏نداشتند جز قرار گرفتن در مقام “فراریان ورود به ماجرا” و “طرفداران تسخیر ‏سفارت شوروی”. افرادی که امروز وقیحانه چشم بر رفتار و گفتار دیروز خود بسته ‏و داعیه دار و سردمدار مبارزه با آمریکا شده اند. کسانی که از یک سو به دولت ‏یلتسین “باج” می دهند و از سوی دیگر با دولت “بوش” لاس می زنند. کسانی که ‏فراموش کرده اند یا خود را به فراموشی زده اند که اصلی ترین شعار سیاست خارجی ‏انقلاب، روزی “نه شرقی، نه غربی” بوده است، شعاری که اکنون اصرار بر تداوم ‏برنامه ی بی منطق و حساب نشده ی انرژی هسته ای به هر بهایی موجب شده است ‏که در عمل روز به روز ایران را بیشتر به سمت وابستگی و حتی باج دادن به باندهای ‏امنیتی- مافیایی روسیه سوق دهند. در این میان کسی نیست که جسارت به خرج دهد و ‏سئوال کند که اگر تنها بخشی از این چند صد میلیارد ریال و هزاران میلیون دلار و ‏ارزهای معتبر که بی حاصل صرف تکمیل و راه اندازی نیروگاه بوشهر شده است، ‏در بخش گاز- اعم از مصارف خانگی، صنعتی و نیروگاهی و حتی صادرات ‏تبلیغاتی- سرمایه گذاری و هزینه می شد، امروز بازده اش در بخش تولید برق و ‏سوخت چه میزان بود؟ راهی و روشی منطقی که اگر با صداقت و کیاست دنبال ‏می شد مسلما ملت ایران امروز، با چنین زمستان سرد و کشنده ای دست به گریبان ‏نبود.


‏3-‏ در بیان این نکات که در مورد زمان مناسب “پایان دادن جنگ” اجماعی ملی در میان ‏ایرانیان وجود نداشته است و ندارد، و همچنین اگر سیاست هایی دیگر برگزیده می شد ‏نیازی به “نوشیدن جام زهر” نبود، امروز جای مباحثه نیست، اما مسلما جای طرح ‏این بحث هنوز باز است که در دوران جنگ تحمیلی چه جریان ها و چه افرادی در ‏مبارزه با رژیم بعث عراق و اربابان آمریکایی صدام حسین فعال و پیشگام بودند؟ ‏آقای شریعتمداری، جنابعالی و یار غار امروز شما جناب احمدی نژاد حاضرند ‏کارنامه ی خود را در این زمینه رو کنند و در کفه ی دیگر ترازو، در مقابل اصلاح ‏طلبان بگذارند. خود آگاهید که در سال های پایانی جنگ تحمیلی، آمریکائی ها در ‏عملیات نظامی علیه جزایر و سکوهای نفتی ایران نقش مستقیم و غیرمستقیم داشتند- ‏منظورم تنها مشارکت نظامی، خبری و تبلیغاتی عملیات نظامی در جبهه های غرب و ‏جنوب نیست- نقش شما و دوستان عزیزتان در آن بخش از ماجرا چه بود؟


‏4-‏ در ماجرایی دیگر، در اتهامی دیگر نیز می توان این مقایسه را انجام داد. آیا حاضرید ‏آشکارا و شفاف به افکار عمومی اعلام شود که در این سال ها، از لحاظ کمی و کیفی، ‏چه تعداد از اصلاح طلبان و تحول خواهان و چه تعداد از اقتدارگرایان و محافظه ‏کاران از کشورهای غربی و بخصوص آمریکا ویزای پناهندگی گرفته یا مشمول ‏شرایط ویژه شده اند؟ و به ما به ازای آن چه میزان اطلاعات محرمانه، سری و فوق ‏سری در اختیار دشمن قرار گرفته است؟ چنین اطلاع رسانی روشن و شفاف به افکار ‏عمومی شاید بتواند یک بار برای همیشه پرونده ی سفرهای دانشگاهی و کاری افراد ‏انگشت شماری که حتی بسیاری از آنان برای ورود مجدد خود یا سفر خانواده شان به ‏آمریکا با مشکل عدیده مواجهند، مختومه اعلام کند؟

‏5-‏ اقتدارگرایان برای کسب و انتشار مستندات وابستگی اصلاح طلبان و تحول خواهان ‏ایران، به صورت شبانه روزی پرونده های آنان را زیر و رو کرده و شخم زده اند. ‏آنان اگر تا کنون شواهد و مدارکی جز این اتهام های واهی و ساختگی تبلیغاتی که ‏کیهانیان و شخص شریعتمداری و توابان دست پرورده ی او به هم می بافند در اختیار ‏می داشتند، مسلما تاکنون دمار از روزگار پدر جد این گروه از اصلاح طلبان نیز ‏درمی آوردند. مگر نه این است که آنان حاضر شدند برای کشف مدرک وابستگی ‏فردی به آمریکا حدود پنج سال خبرهای ارسالی او و افراد تحت مدیریتش را یک به یک ‏کالبدشکافی کنند، و عاقبت دست خالی بازگردند؛ اقدامی ناصواب که حتی مسئول ‏پروژه را در مقام توبه کردن و پوزش خواستن از فرد نشانده شده بر صندلی اتهام ‏قرار داد! ‏

‏6-‏ ‏….‏

‏ اما برای اینکه بار دیگر حقانیت ضرب المثل “مشت نمونه ی خروار است” را ثابت کنم، ‏لازم است که به جعلیات مندرج در یک شماره کیهان که به صورت حذف و اضافه، کم و زیاد ‏یا جابجایی کلمات و عبارات جلوه گر شده است بپردازم. آن هم نوشته ای در مقام به ظاهر ‏قدردانی از مواضع ضد آمریکایی یک اصلاح طلب و درخواست برای تکرار آن توسط ‏دیگران- در واقع با نیت با پنبه سر بریدن: “واکنش مدعیان اصلاحات علیه اظهارات بوش و ‏اعتراض به حمایت آمریکا از این جبهه، اگرچه گامی در خور تقدیر و مورد انتظار است ولی ‏هرگز کافی نیست و …”


‏ در این میان تنها به آوردن نمونه هایی چند تنها در یک مقوله ی خاص بسنده می شود، نه ‏کاوشی همه جنبه در تمام اخبار و نوشته های یک شماره از روزنامه ی تحت مدیریت نماینده ‏ولی فقیه:


‏ الف- این عبارت، نقل قول گزینه شده ی شخص شریعتمداری است.«ما از اصلاح طلبان، ‏از بیروت و بغداد گرفته تا تهران حمایت می کنیم و در کنار همه آنها خواهیم ایستاد». جمله ‏ای که در آن به عمد نام کشور دوست سوریه و پایتخت آن، دمشق حذف شده است. در نطق ‏روز شنبه ی جرج بوش رئیس جمهور آمریکا چنین آمده بوده است: “ …از بیروت تا بغداد و ‏از دمشق تا‎ ‎تهران…”


‏ ب - این عبارت جالب تر است: “استدلالات مضحک این عنصر افراطی دوم خردادی حتی ‏صدای مجری رادیو فرانسه را هم درآورد تا آنجا که خطاب به سحرخیز گفت: پنهان نمی کنم، ‏آمریکاییها بدشان نمی آید که اصلاح طلبان در ایران پیروز شوند!“، در اینجا جناب نماینده ی ‏ولی فقیه برای اثبات حقانیت ادعای خود، کار مهمی انجام نداده است جز اینکه جای مبتدا و ‏خبر، و سوال و جواب را برای رسیدن به مقصود جابجا کرده است. در خبر خبرگزاری ‏خبرگزاری ترتیب زمانی خبر و تنظیم آن که مورد استناد قرار گرفته، اینگونه آمده بوده است: ‏‏” مجری این رادیو ضمن تاکید بر این مطلب که “پنهان نمی‌کنم، آمریکاییها بدشان‎ ‎نمی‌آید که ‏اصلاح طلبان در ایران پیروز شوند”، نظر سحرخیز را در این پیوند جویا شد. این فعال ‏سیاسی که در گفت و گو با رسانه‌های وابسته به بیگانه معمولا انتقادات‎ ‎تندی علیه نظام ‏مطرح می‌کند، گفت: فکرمی کنم که آمریکاییها با اصلاح طلبها میانه‎ ‎خوشی ندارند، وقتی ‏بسیاری از اصلاح طلبان برای سفر به آمریکا باید مدتها منتظر صدور‎ ‎ویزا باشند و از طرف ‏دیگر به جریان‌های خاص ویزا داده می‌شود، طبیعتا نوع دشمنی‎ ‎آنها نیز مشخص است

‎”. ‎

‏ پ- جالب این است که در این مطالب هر جا که کوچکترین اشاره ای شده است به سخنان ‏آقای خامنه ای حذف گردیده، بلکه آنجا نیز که نام افرادی چون اکبر گنجی که دولت بوش به ‏دلایل مواضع ضد جنگ و مخالفت با سلطه جویی آمریکا از صدور ویزا برایشان خودداری ‏می کند یا آن را دستخوش چرخه ی دیوانسالاری می سازد، آمده بود، عامدانه به تیغ سانسور و ‏تحریف سپرده شده، و در مقابل تمام این افراد حقوق بگیر دولت آمریکا یا موسسات جاسوسی ‏معرفی شده اند: “مدعیان اصلاح طلبی در شرایطی تلاش می کنند حساب خود را از حمایت ‏آمریکاییها جدا کنند که طی سالهای اخیر دقیقاً رهنمودهای بنیادهای آمریکایی نظیر بنیاد ‏سوروس، بنیاد اعانه ملی آمریکا و… را در ایران دنبال کرده اند و به همین دلیل امروز نیز ‏عناصر کلیدی شان در حوزه های حزبی، دانشجویی و مطبوعاتی نظیر … تحت الحمایه ‏سازمانهای وابسته به دولت آمریکا قرار دارند! به مدعیان اصلاحات توصیه می شود، به ‏جای آنکه در «گویش» از حمایت آمریکاییها فاصله بگیرند، «بینش» و «منش» خود را از ‏‏«آمریکا محوری» بزدایند.” ‏

‏ ت- اما بخش جالب تر جعلیات شریعتمداری، در مورد بیانیه ای تحلیلی است با عنوان ‏‏”فراخوان جدید صلح خواهی ملت ایران” که از متن طولانی آن، از جمله انتقاد از سیاست ‏های سلطه گرانه و جنگ طلبانه ی آمریکا، به یک عبارت ناقسص وابتر بسنده شده است. ‏بخشی که با دروغ پردازی و آگراندیسمان می تواند از نگاه جریانی خاص مبنای حمله به ‏اصلاح طلبان قرار گیرد. این بیاینه ای است که به دلیل فضای سانسور و خودسانسوری شدید ‏حاکم بر رسانه های داخلی، و در کنارش تهدیدها و تحدیدهای مستقیم و غیرمستقیم در جهت ‏عدم پرداختن و اطلاع رسانی مطبوعات در حوزه انرژی هسته ای، و یا نام بردن از شخصیت ‏های حقیقی و حقوقی شناخته شده ی مغضوب و محذوف، جایگاهی در روزنامه ها نمی یابد. ‏اما این عدم درج تحت فشار حکومت به عنوان انتشار پیش هنگام از جانب رسانه های غربی، ‏به خورد افکار عمومی داخلی داده می شود: “چند هفته قبل در فاصله 3 روز بعد از انتشار ‏گزارش 16نهاد اطلاعاتی آمریکا که در آن به صلح آمیزبودن فعالیت هسته ای ایران اعتراف ‏شده و خشم توأم با رسوایی دار و دسته بوش را برانگیخته بود 333نفر از مدعیان ‏اصلاحات با امضای بیانیه ای خواستار تعلیق غنی سازی اورانیوم در ایران شده بودند- یعنی ‏دقیقاً همان خواسته غیرقانونی آمریکا و متحدانش در طول 3 سال چالش هسته ای با ایران- ‏این بیانیه قبل از انتشار در ایران، از سوی رسانه های غربی منتشر گردیده و با استقبال ‏محافل آمریکایی و صهیونیستی روبرو شده بود”.‏

‏ اما باید دید که در این بیانیه که نمونه ی مشابه آن در هفته پایانی اسفندماه 1385 انتشار ‏یافت، چه مطالب و مواضعی درج شده است که این گونه خواب اقتدارگرایان را در مقابل ‏نمایشی از چند صدایی بودن جامعه ی ایران- بر خلاف تبلیغات برای نشان دادن یک صدا بودن ‏ملت ایران در جریان سیاست های مرتبط با انرژی هسته ای و برنامه های تنش زا - چنین ‏آشفته می سازد و فریادشان را به آسمان می برد.


‏ فصل الخطاب “فراخوان جدید صلح خواهی ملت ایران” این پاراگرف است: بار دیگر اعلام ‏می کنیم که “اگرچه برخورداری از دانش و فن آوری هسته‌ای را، صرفنظر از کاربرد ‏تسلیحاتی آن، حق مسلم مردم ایران می دانیم، اما بر این نکته تاکید داریم که ملت ایران ‏حقوق اساسی تر و مهمتری چون برخورداری از حق “مردمسالاری و حقوق بشر”، ‏‏”امنیت و آزادی” و “ عدالت و رفاه” ـ و در این شرایط خاص سیاسی” حق برخورداری از ‏یک انتخابات آزاد، سالم و عادلانه” ـ را نیز دارد و کسب این حق نباید دیگر حقوق ملت را ‏نفی و یا کمرنگ کند و خدای ناکرده سایه ی شوم جنگ و ویرانی را بر سر آنان بگستراند. ‏به باور ما در شرایط جدید نیز پذیرش پیشنهاد مدیر آژانس بین المللی انرژی اتمی، جناب ‏آقای محمد البرادعی مبتنی بر “تعلیق در برابر تعلیق” اقدامی آجل و دوراندیشانه برای ‏پیشگیری از تحریم و جنگ است و می تواند سیاست “برد ـ برد” را شکل دهد و سازماندهی ‏کند و بهانه را از دست آتش افروزان و جنگ طلبان بگیرد. همانگونه که در بطن این ‏پیشنهاد نهفته است خط مشی “تعلیق در برابر تعلیق” از یک سو حکومت ایران را وادار ‏می کند که تعلیق موقت را بپذیرد و داوطلبانه برنامه غنی سازی را تا مدت مورد توافق ‏متوقف کند و از سوی دیگر فشارها و مجازات‌های اقتصادی علیه ایران را تا زمان مورد ‏توافق طرفین به حالت تعلیق درآورد. راهکار دیگر می تواند پذیرش پیشنهادهای جمعی ‏گروه 5+1 یا پیشنهاد دولت فرانسه با اصلاحاتی توسط جمهوری اسلامی ایران همراه با ‏تعلیق و پیگیری مذاکرات باشد.


‏ حال باید این پرسش را مطرح کرد که چرا در شرایطی که اقتدارگرایان مشغول پذیرایی و ‏مجیز گویی مدیر آژانس بین المللی انرژی هسته ای و دور گرداندن آقای البرداعی هستند، و ‏این بار صلاح دیده اند که سطح دیدارها تا آیت الله خامنه ای نیز ارتقا یابد و سیاست های ‏برادعی و آژانس مورد ستایش و تمجید فراوان قرار گیرد. اما در جعلیات خود نمی گویند که ‏از جمله سیاست های دوراندیشانه ی جناب ایشان سیاست”تعلیق در برابر تعلیق” برای ‏پیشگیری از تحریم های گسترده تر و جلوگیری از سیاست های جنگ طلبانه ی آمریکا علیه ‏ایران با هدف جا انداختن برنامه ی “برد- برد” بوده است؟

‏ باید این سوال را نیز پرسید که چرا عامدانه چشم ها در برابر این پاراگراف های بیانیه ‏بسته می شود و در “جعلیات تبلیغاتی” رسانه های اقتدارگرا، امضا کنندگان آن از لسان آیت ‏آلله خامنه ای “جاسوس و مزدورآمریکا” و در قلم نماینده ی رسانه ای اش گروه های و افرادی ‏که “ در بسیاری از موارد، پا به پای آمریکا حرکت کرده اند و به گواهی اسناد موجود، زبان ‏آمریکا را در کام و مواضع این قدرت بیگانه را در گام داشته اند” معرفی می شوند؟ مگر نه ‏این است که این جمع شناخته شده سیاست های جنگ طلبانه ی کاخ سفید را نقد و خط مشی ‏سلطه جویانه دولت بوش را این گونه رد کرده و می کنند:


‏ ‏‎ ‎‏ “امضا کنندگان این بیانیه مصرانه بر سیاست اعتمادسازی در عرصه ی جهانی تاکید دارند ‏و آن را از طریق تعامل با خاویر سولانا و نمایندگان گروه موسوم به 5+1 و دبیرکل سازمان ‏ملل امکانپذیر می دانند. به باور این جمع، تداوم سیاست‌های تنش‌زا و سخنان و اقدام های ‏تحریک‌آمیز نمایندگان حاکمیت در داخل و مجامع بین المللی تنها دیوار بی اعتمادی گسترده ‏میان ایران و جامعه جهانی را ضخیم تر خواهد ساخت و به نفع برنامه های کاخ سفید برای ‏ایجاد یک اجماع بین المللی علیه تمامیت ارضی و منافع ملت عزیز ایران خواهد بود.


‏ ما همچنین ضمن پرهیز دادن دولت بوش از هرگونه اقدام ماجراجویانه با هدف جنگ ‏افروزی در منطقه و حمله به خاک ایران با نیت اثر گذاری بر روی آرای انتخاباتی ملت ‏آمریکا، نگرانی عمیق خود را نسبت به پیامدهای ویرانگر سیاست های جنگ طلبانه که با ‏هدف تحت الشعاع قرار دادن شکست های داخلی و بین المللی و کمرنگ ساختن مشکلات ‏فزاینده سیاسی و اقتصادی صورت می گیرد، بیان می کنیم.”


‏ اقتدارگرایان، به ویژه امثال شریعتمداری، باید تا دیر نشده از گذشته عبرت بگیرند و به جای ‏اهتمام به “جعل واقعیات” و “پرونده سازی” با هدف تخریب “رقبای سیاسی” و “مخالفان ‏فکری”، و هر رطب و یابسی را در جهت فریب مردم و افزایش آرای انتخاباتی سرهم کردن، ‏راهی را بر نگزینند که همانگونه که شمارگان یک میلیونی کیهان را به کمتر از یک بیستم تنزل ‏داده اند، از شمار مخالفان سیاست های سلطه گرانه ی آمریکا نیز بکاهند، و با ندانم کاری ‏آشکار خویش روز به روز بر شمار طرفداران تجاوز نظامی آمریکا به خاک ایران به بهانه ی ‏نبود آزادی و استقرار دموکراسی بیفزایند.


‏ تکلیف ما روشن است و راه و روش مان روشن تر؛ نه مجیز آمریکا را گفته ایم و می گوئیم، ‏نه منت روسیه را کشیده ایم و می کشیم؛ نه به استقلال کشور چوب حراج زده و می زنیم، نه ‏تمامیت ارضی کشور را رایگان فروخته ایم و می فروشیم؛ نه چشم به حمایت سیاسی و کمک ‏مالی حاکمان کاخ سفید داشته و داریم، و نه پول نفت را به جیب دلالان و اسلحه فروشان کاخ ‏کرملین ریخته و می ریزیم؛ نه…


‏ اگر به اسلام باور داریم و روز جزا، پایه ی آن را “راستی” می دانیم و “صداقت”، شما ‏چطور؟ آیا آن دنیا تان هم چون این دنیا خواهد بود؟

‏ ‏

‏ ‏