دیپلماسی هسته ای ایران و امریکا، نوع خاصی از بازی را به تجربه گذاشته که شاید تا کنون در جهان سابقه نداشته است. در این دیپلماسی، بار مفهومی کلماتی را که بر زبان مقامات بلند پایه دو کشور جاری می شود، باژگونه می کنند. تحلیلگران و ناظران، هر بیانیه و اظهار نظر را به همان شکل که ادا می شود، به تحلیل نمی گذارند. بلکه آنچه را بیان می شود با مفاهیمی کاملا متفاوت انتشار می دهند. این در تاریخ دیپلماسی جهان معاصر بی سابقه است. تحلیلگران نمی توانند مرزهای بازی و واقعیت را در کلام مقامات دو کشور تشخیص بدهند، در عوض نیت خوانی می کنند. نیت خوانی موضوع بحث های سالهای اخیر در قلمرو سیاست داخلی ولایت فقیه بوده که وارد عرصه دیپلماسی ایران و امریکا شده است. آن هم به صورتی افراطی تا جائی که کلام درشت آقای خامنه ای، مفید به جوش خوردن روابط تحلیل می شود و کلام درشت پرزیدنت اوباما، مفید به حال روابط فهمیده می شود. این درجه از ادعای نیت خوانی که تحلیلگران را تسخیر کرده، به راستی نوآوری در عرصه تحلیل سیاسی است و بیشتر به نیت خوانی شباهت دارد تا تفسیر بر پایه باراصالت مفهومی کلمات.
ریشه های این در هم ریختگی مرزهای بازی و واقعیت کجاست؟ می شود آنها را پیدا کرد؟ آیا شرایط سیاسی دو کشور، نیت خوانی در تحلیل های مرتبط با اظهارات رهبران را توجیه می کند؟ این ها پرسشهائی است که ذهن را به خود مشغول کرده است. چرا وقتی آقای خامنه ای رهبر ایران از بی اعتمادی به امریکا در شرایطی که سفیران مورد وثوقش در رفت و آمد و نشست و بر خاست با امریکا و هم پیمانان آن هستند، فریاد می کشد، در بالای هرم قدرت سیاسی امریکا او را جدی نمی گیرند و می گویند “این حرفها مصرف داخلی دارد و برای حفظ پایگاههای ولی فقیه در لشگر تندروهاست” و چرا و قتی پرزیدنت اوباما از سایر گزینه ها در صورت جر زدن ایران می گوید، از سوی مقاماتی در ایران که نمی خواهند بازی در هم بریزد به همین شکل فهمیده می شود و می گویند “ مصرف داخلی دارد و برای حفظ آرامش در تندروهای موثر در حکومت امریکاست”. آیا سیاستمداران هر دو کشور و تحلیلگران حق دارند این در هم ریختگی مرزهای بازی و واقعیت را به جهان القا کنند و به همین سادگی مفاهیم را وارونه کرده و در جای واقعیت محض به خورد مردم جهان بدهند یا باید از درون این شاخ و شانه کشیدن ها، احتمالات دیگری را متناسب با بار مفهومی اصیل کلمات بر تفاسیر خود بیافزایند.
آخرین نمونه از دیپلماسی مصرف داخلی را در بیانیه اخیرمرضیه افخم، سخنگوی وزارت خارجه ایران، می بینیم که روز ۱۶ بهمن، در پاسخ به اظهارات وندی شرمن، معاون وزارت خارجه امریکا ادا شده است. وندی شرمن در بخشی از بیانیه ای که در برابر سنای امریکا مطرح کرد گفت “از ایران می خواهیم تا تمامی زندانیان سیاسی، از جمله میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران جنبش سبز، را که نزدیک به سه سال است بدون هیچ تفهیم اتهام رسمی در حصر خانگی به سر می برند آزاد کند.” و : “ما همچنان از فعالیت های ایران که بر هم زننده ثبات در سراسر منطقه است و امنیت هم پیمانان ما نظیر اسرائیل و کشورهای خلیج را تهدید می کند عمیقا نگرانیم و متعهد به آن هستیم که با هم پیمانان و شرکای خود برای جلوگیری از این رفتار بی ثبات کننده همکاری کنیم.”
مرضیه افخم در بیانیه جوابیه گفته است: “مقامات امریکائی حتما می دانند که زیاده خواهی ها، توهمات و حرفهایی که برای مصرف داخلی مطرح می کنند جایگاهی در مذاکرات ندارد و حاصلی جز تداوم ناکامی های امریکا در چندین سال گذشته که رئیس جمهور امریکا نیز بدان اذعان کرده، نخواهد داشت.”
دیپلماسی مصرف داخلی که در مذاکرات ایران و امریکا، بر بیانیه ها و اظهارات مقامات سیاسی دو کشور غلبه کرده، گونه ای خوش بینی خیالی را در ایرانیان ایجاد می کند که ممکن است سرخوردگی حاصل آن باشد. بی تردید آنچه بر زبان مقامات دو کشور جاری می شود، مصادیقی است از آنچه در شبکه های تو در توی کانون های قدرت سیاسی دو حاکمیت مطرح است. این مصادیق جدی است. مثلا معلوم نیست آقای خامنه ای حتی اگر بخواهد، بتواند بی برو برگرد نظرات خود را اجرائی کند. یا آقای اوباما حتی اگر بخواهد، بتواند بدون جلب موافقت دیگر شبکه های قدرت در امریکا با ایران به توافق نهائی برسد. اما گرایش به تفاسیر خوش بینانه از کلام و نظریه های اعلام شده آنها، فضای رابطه را تاریک کرده است. اگر معاون وزیر خارجه امریکا اعلام می کند با همکاری هم پیمانان، ایران را در اقدامات منجر به بی ثباتی در منطقه مانع می شود، این بیان واقعیت تند و تیزی است که دموکرات و جمهوری خواه بر آن اتفاق نظر دارند. مرضیه افخم سخنگوی وزارت خارجه چرا کج فهمی از این خطوط سیاسی را که شفاف بیان می شود، تبلیغ می کند و شالوده سیاست خارجی امریکا در منطقه را انکار و آن را نظراتی که مصرف داخلی دارد تلقی می کند.
به راستی که “ نه به آن شوری شوری، نه به این بی نمکی”. تا چند ماه پیش قربان صدقه های مقامات امریکائی، به توطئه شیطان تفسیر می شد و اینک راستگوئی مقامات امریکائی پیرامون شالوده سیاست خارجی اش در منطقه، به شوخی و از برای مصرف داخلی برگزار می شود.
اخیرا مقامات امریکائی گفته اند که جواد طریف در زمینه بحران سوریه فاقد اختیارات و ماموریت است. آیا این کلام را می شود با تعابیر”مصرف داخلی” خنثی و بی اثر کرد یا واقعیتی پشت آن است. ساده کردن دیپلماسی در موضوعی با پیچیدگی بحران هسته ای و روابط ایران و امریکا، خطرناک است. در این میان چه کسانی از این ساده انگاری زیان می بینند؟ چه کسانی غافل می شوند از اصول و شالوده سیاست خارجی امریکا در منطقه؟ بی گمان مردم ایران که کمرشان زیر بار فساد حکومتی و سوء مدیریت اقتصادی حکومت خم شده است.
در این فضا که خوش بینی در کلام مفسران موج می زند، مردم ایران در ایجاد بحران هسته ای کمترین نقش را داشته اند. اینکه رئیس جمهور حسن روحانی منتقدان را بیسواد اعلام می کند، و به دانشگاهیان نهیب می زند که چرا نمی جنبند هم از آن حرفهاست. دانشگاهیان از زمان ورود ایران به فناوری هسته ای کی و کجا اجازه داشته اند تا مردم را با سود و زیان سیاست هسته ای ایران آشنا کنند که حالا داشته باشند. جماعت عالم و دانشمندی که هرگز از آنها نپرسیده اند نظر کارشناسی شما در این باره و در ارتباط موضوع با اقتصاد کشور و منافع ملی چیست، چرا اکنون باید بشوند لشگر حمایت کننده از چرخش سیاست خارجی؟ آیا نهادهای امنیتی- قضائی، آن دسته از دانشگاهیان را که دعوت رئیس جمهور را بپذیرند و وارد صحنه بشوند و نظر بدهند، آن گونه که خود دانند، را به سیخ نمی کشند. آیا پس آن گاه،رئیس جمهور در پاسخ به اعتراض فعالان حقوق بشر، نخواهند گفت که قوه قضائیه در ایران مستقل است؟
کلاف این همه فرافکنی ها و قلب واقعیت ها دارد لحظه به لحظه پیچیده تر می شود و کار سیاست به دست دائی جان ناپلئون های جدید و وارونه افتاده که هر سخن درشت مقامات امریکائی را به شوخی برگزار می کنند و آن را “توهمات می دانند که در مذاکرات جایگاهی ندارد”. این درجه از ذوق زدگی هم خوش عاقبت نیست. با اعتدال از زمین تا آسمان فاصله دارد.