بار دیگراحتمال تشدید و گسترش تحریم های اقتصادی علیه ایران در میان است و امکان تصویب آن در شورای امنیت سازمان ملل متحد. با وجود اینکه این بحث تکراری و تقریباً دائمی شده است، اما سکوتی که اپوزیسیون پیشه کرده ست ـ که آنهم تازگی ندارد ـ در موقعیت خاص فعلی سوال برانگیز است.
این سکوت معنا دار و ابهام برانگیز است زیرا که اپوزیسیون، به شمول همه طیف های گوناگون آن، و بویژه در خارج از کشور نمی تواند در این مسئله نظر نداشته باشد. اول، به این علت که مسئله به خودی خود از اهمیت برخوردار است.
دوم: فضای بغرنج سیاسی در داخل کشور است که نمی تواند از این موقعیت تأثیر نگیرد و اهمیت مسئله را افزون نکند.
سوم: روش و منش همیشگی اپوزیسیون جمهوری اسلامی است که همواره در جزئی ترین مسائل مربوط به ایران نظر داشته و آن را اعلام کرده است. در اینجا هم در باره پایه مسئله که انرژی هسته ای برای ایران باشد، نظر دارد؛ پس سبب این سکوت در برابر امری که تبعی آن سیاست مورد توجه اپوزیسیون است و در سرنوشت میلیونها ایرانی مؤثر و در سطح جهان نیز مورد بحث است، چیست؟
از اپوزیسیون ایرانی به مثابه محیطی که از نوجوانی در آن زیسته ام شناختی دارم که به من می گوید اگر با امری مخالفت داشته باشد، در ابراز آن و تلاش برای هرچه علنی تر کردن آن مخالفت، لحظه ای هم سستی و تردید نخواهد داشت. اپوزیسیون وقتی قصد تحریم انتخابات ایران را داشت با تمام قوا آن را تبلیغ کرد اما به محض اینکه دلایلی مبنی بر مصلحت شرکت مردم در انتخابات این سو و آن سو نمایان شد، همان طیفی که با قدرت تحریم می کرد، نهایتاً به این موضع رسید که در مورد شرکت یا تحریم موضع نگیرد….
در مسئله تحریم های اقتصادی نیز بر اساس این دریافت من و حتا فراتر از آن تماس من با دوستان مسئله جز این نیست که گمان ِ نادرستی تحریم ها وجود دارد اما این بیم نیز هست که ابراز چنین موضعی از بار اپوزیسیونی برخی نیروها بکاهد و شبهه ای در جدیت مبارزه آنان با حکومت یا دولت احمدی نژاد ایجاد کند!
اما گذشته از این تردید ِ تأمل برانگیز برای گروهی از نیروهای اپوزیسیون، نظرات موافق و مؤید تحریم های اقتصادی طی ده های گذشته همیشه آشکارا وجود داشته اند.
این دیدگاهها معمولاً از تحریم های اقتصادی علیه ایران به عنوان “تحریم ها علیه رژیم ایران” نام می برند و اخیراً پسوند “هوشمند” را نیز بعنوان تکمله مشروعیت این سیاست دریافته و به آن افزوده اند. تا همین الان البته روشن نیست که هوشمندی این تحریم ها از چه بابت و تأثیرش در کجاست؟ اما اجماعی در سطح قابل توجهی حاصل شده است که این تحریم ها متوجه دولت ایران خواهد بود و نه مردم! و از آنجا که مدافعان این سیاست را همان نیروهایی تشکیل می دهند که هدف از مبارزه سیاسی جاری را سقوط نظام قرار داده اند، این سناریوی رویایی را نیز برای این سیاست تدوین کرده اند که در اثر فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم ها، مردم در مقابل نظام قرار می گیرند و آن را سرنگون می کنند!
اینکه هیچ نمونه ای از این دست در جهان وجود نداشته است، که مردمی که از خارج مورد تحریم قرار می گیرند، حکومت داخلی را سرنگون کنند، در پناه این تاریخ که آفریقای جنوبی تحریم اقتصادی شد، آنچنان تحریف می شود که باید فراموش کنی که نظام آپارتاید را بیش از سه نسل و هشتاد سال مبارزه منظم کنگره ملی آفریقا برکنار کرد ونه تحریم های اقتصادی که توسط شرکت های بزرگ اروپایی و آمریکایی دائماً نقض می شد.
این نکته نیز لابد عبرت آموز نیست که ده سال تحریم اقتصادی مردم عراق، همپای تشدید فشار و اختناق بعثی ها، منجر به قیام مردم علیه حکومت نشد؛ بلکه دشواری های تحریم اقتصادی هر روز بیشتر آنها را گرفتار کرد و طبعاً نه گرایش و نه توش و توانی برای مقابله با دیکتاتور و دیکتاتوری باقی نگذاشت، تا سرانجام آنها که تحریم کرده بودند با حمله نظامی آمدند و البته دیکتاتور سرنگون شد تا تاریخ تعیین کند که آسیب های انسانی و اقتصادی چنین سرنگونی ئی برای نسل های عراقی با چه میزان دوام دیکتاتوری در عراق قابل مقایسه است و دور باد از جان فرزندان ایران آن خسارتها و جنایتها و تحقیر ها….
اما همه این بحث ها فقط در مقابل یک مبارز هوادار سرنگونی نظام معنا دارد و الا از منظر باور به مبارزه مسالمت آمیز در ایران و بخصوص در مقام حمایت از پایگاه نیرومند آن، یعنی “جنبش سبز”، حتا اگراصل را بر تحقق تصورات آنان بگذاریم باید تحریم اقتصادی علیه ایران مخالفیت کنیم زیرا که سرنگونی در مضمون خود و در تمام شیوه های تحقق خود نافی جنبش سبز مردم ایران و انکار راه و هدف دموکراسی است.
امروز تقریباً این اتفاق نظر وجود دارد که برامد و نضج جنبش مدنی موجود در ایران بر اساس خواست و امکانات طبقه متوسط شهری ایران شکل گرفت. معنای این ادعا این نیست که طبقات و اقشار فرودست جامعه از این تقاضاهای مدنی برکنار اند یا به طور طبیعی در تقابل با آنها قرار دارند. این فرصت و امکانی است که طبقه متوسط به علت فراغت نسبی از امور معیشتی و به علت عدم درگیری خشن با مشکل نان و مسکن، در اختیار دارد تا مطالبات مدنی و سیاسی را طرح کند و یا اساساً به تبیین رابطه علی آنها با مشکلات مادی جامعه بنشیند. او به این فراغت برای ادامه مبارزه و از آن مهمتر ترویج ایده های خود میان سایر گروههای اجتماعی ـ همان طیف خاکستری ـ نیاز دارد. درگیر شدن ایران در غرقاب تحریم های بیشتر اقتصادی یعنی ستاندن این فرصت از طبقه متوسط و درگیر کردن آنان در مبارزه بیرحم مرگ و زندگی.
شاید کسانی که هنوز فکر می کنند راه نجات جوامع از استبداد و بیعدالتی و ناهنجاری های گوناگون قیام و شورش گرسنگان و پا برهنگان است، گسیل اقشار متوسط به لایه های محروم اقتصادی جامعه جذابیت هم داشته باشد. اما جنبش سبز یک جنبش مدنی برای دفاع از حقوق شهروندی و اصلاح امور است و حامیان دموکراسی و آزادی خیلی پیش از اینها به این نکته رسیده اند که این طرفه از شورش و طغیان و خشم شعله ور گرسنگان و محرومان حاصل نمی شود و قوی ترین ضامن آن رشد آگاهی جمعی و مبارزه پیگیر و آرام و مستمر است.
برای همین است که “جنبش سبز” آشکار ترین قربانی تشدید تحریم های اقتصادی و افزایش فقر و فلاکت در جامعه خواهد بود.
ما راه دراز و دشواری در مسیر بنای دموکراسی و آزادی در ایران در پیش داریم، توشه آرامش و امنیت نسبی مادی و ذهنی لازمه این راه طولانی است و هر فشار نامتعارفی به جامعه از درون یا بیرون از این توشه و از توان ما می کاهد.