اخیراً آقای رحمانی در مقاله ای به موضوع جنبش دانشجویی از دیدگاه کارامدی نگریسته و این سوال مهم را مطرح کرده اند که چرا علیرغم تلاشهای فراوان دانشجویان و راه اندازی جنبش های متعدد در بیش از نیم قرنی که از تاسیس دانشگاه می گذرد این جنبش کامیاب نبوده است؟ ناکامی جنبش دانشجویی واقعیت مهمی است که شاید نیاز به اثبات نداشته باشد زیرا همینکه ما همچنان در ایران با پدیده جنبش دانشجویی به عنوان یک جنبش سیاسی به دنبال دموکراسی و حقوق بشر روبروییم، کافی است که بدانیم نه تنها جنبش دانشجویی بلکه جنبش آزادی خواهی ایران کامیاب نبوده است؛ زیرا اگر جامعه به حدی از آزادی و دموکراسی دست یابد اصولاً ضرورت چنین جنبشی از بین خواهد رفت و جنبش دانشجویی تغییر شکل خواهد داد. اما وضعیت امروز ما روشن است و همچنان در مبارزه برای آرمانهایی هستیم که حداقل از مشروطه تاکنون تکرار شده اند اما کمتر پاسخی دریافت کرده اند. اما برای دستیابی به آزادی و دموکراسی امروز بر سر یک اصل توافق نظر وجود دارد و آن اینکه دموکراسی بدون نهاد شکل نخواهد گرفت. به عبارتی اگر چه تغییر افکار می تواند خواست دموکراسی، آزادی و عدالت را با خود به همراه اورد، اما برای تحقق این مطالبات گریزی از ساماندهی نهادها در جامعه وجود ندارد.
فکر ایجاد نهاد اگرچه شاید در ایران از 150 سال پیش هنگامی که ناصرالدین شاه با عزل میرزا آقاخان نوری به جای انتخاب صدراعظم دیگری، حکم به تشکیل دارالشورا یا کابینه امروزی داد تجربه شده است و پس از آن اگرچه ما تجربه های متعددی از شکل گیری نهادها، چه نهادهایی برای اداره بهتر حکومت مانند کابینه، پارلمان، دادگستری و… و هم نهادهای جامعه مدنی مانند حزب، صنف، انجمن و… داشته ایم اما به نظر می رسد که هیچ یک از نهادهای ما موفق نبوده اند. آیا امروز ما پس از گذشت 150 سال از تشکیل نخستین کابینه، دولتی متعارف که بتواند وظایف کامل یک دولت را انجام دهد داریم؟ و یا اگرچه حدود صد سال از تشکیل نخستین مجلس شورای ملی می گذرد اما آیا نهاد پارلمان در ایران همانند کشورهای دموکراتیک شکل گرفته است؟ نهادی که نماینده ملت برای تدوین قوانین و بودجه عمومی و ناظر بر عملکرد حکومت باشد. همین سوال را می توان در مورد احزاب و اصناف نیز تکرار کرد. از این رو به نظر میرسد نباید شکل نگرفتن اصناف و احزاب را فقط ناشی از عدم توجه دانشجویان و یا روشنفکران و دلیل ناکامی آنان دانست زیرا تقاضای شکل گیری دولت مقتدر و یا پارلمان کارامد همواره وجود داشته است و حتی گرایش دیگری که آقای رحمانی منتقد آن است، یعنی کسانی که به دنبال تسخیر نهاد دولت برای پیشبرد دموکراسی به دنبال تشکیل آن بوده اند، اما از زمانی که رضا خان دولت را به شخص پادشاه تقلیل داد و پارلمان را دست نشانده خود و گوش به فرمان مقام همایونی کرد تاکنون هنوز کمابیش ما نتوانسته ایم کابینه و پارلمان را به معنای دقیق آن داشته باشیم. این واقعیت اگرچه نقش نیروهای سیاسی و دانشجویی در ناکامی های موجود رااز بین نمی برد اما نشان دهنده عوامل دیگری نیز در ناکامی های ماست که فراتر از استراتژی های موجود عمل کرده و هر دو گرایش را به ناکامی کشانده است.
ایران سرزمین قدرتهای متمرکز است که اغلب با تکیه بر دین به طور اتوماتیک به تضعیف هر نهاد دیگری غیر از خود اقدام نموده اند. درست است که ناصرالدین شاه دارالشورا را تاسیس نمود اما هرگز حاضر نشد ذره ای از اختیارات خود را واگذار نماید و رضاشاه نیز اگرچه فرمان به حذف پارلمان و یا کابینه نداد اما از این دو نهاد چیزی جز نام باقی نگذاشت. پهلوی دوم نیز ادامه دهنده راه پدر بود. پس از انقلاب نیز تاکنون به انحاء مختلف سعی شده است به صورت قانونی و غیر قانونی از نقش نهادهای مختلف جامعه، چه حکومتی و چه غیر حکومتی کاسته شود. سرنوشت شوراهای مختلف در قانون اساسی از این رو قابل تحلیل است. حذف شورای عالی قضائی، اداره شورایی صدا و سیما و تقلیل سیستماتیک اختیارات شوراهای شهر و روستا و سرکوب سیستماتیک احزاب و اصناف همه و همه نشانگر این واقعیت است که تاریخ ایران، تاریخ حکومت فردی است و اراده حکومتها همواره بر تضعیف و حذف سایر نهادهای موجود در جامعه بوده است؛ حال این نهادها چه دولت باشد و چه قوه قضائیه مستقل، چه حزب و چه صنف پس نباید انتظار داشت که تغییر رویکرد و تلاش برای ساماندهی اصناف یا توجه روشنفکران به صنف حتی بیشتر از حزب، گره از این مشکل دیرپا در ایران بردارد. به عبارت دیگر مشکل ما یک مشکل ملی و وابسته به یکدیگر است نه مشکل موضعی در احزاب یا اصناف و یا در جنبش دانشجویی. جنبش دانشجویی ایران محصول جامعه ایران است؛ جنبشی ناموزون محصول جامعه ای ناموزون. اما اگر جدای از مسائل کلان به جنبش دانشجویی بپردازیم الگوی مسلط حاکم بر کنشهای جنبش دانشجویی همانگونه که آقای رحمانی نیز به درستی توضیح داده اند تلاش در خدمت سیاست و همسو با سیاستمداران بوده است. جنبش دانشجویی کوشیده است همسو با نیروهای سیاسی به اصلاح یا تغییر حکومتها بپردازد و متاسفانه در این راه نیز کامیاب نبوده، اگرچه در زمانه خود دستاوردهایی کسب نموده است. اما راه برون رفت از این دور چیست؟ آقای رحمانی در آغاز بحث خود می گویند: ”چاره کار این است دانشگاه جایگاه واقعی خود را در جامعه بیابد و در مدیریت کشور نقش اصلی را ایفا کند. تخصص دانشگاهی و شخصیت سیاسی و مدنی به دست آورد و روشنفکر جایگاه تعریف شده ای داشته باشد و در نهادهای مستقل جایگاه مناسب و شایسته خود را بیابد. و فعال سیاسی نیز درون احزاب قدرتمند نقش دولت محور منطقی را ایفا کند.“
این دیدگاه به عنوان چشم انداز فعالیت داشجویی بسیار مناسب است و اگر جامعه ما به این چشم اندازی که ایشان تعریف می کنند برسد طبیعتاً ما به یک جامعه موزون نزدیک شده ایم؛اما آیا جنبش دانشجویی به خواسته خود کارکرد سیاسی را انتخاب نموده است؟ واقعیت این است که خیر؛ این شرایط جامعه ناموزون ایران است که ما را به این سو می راند. دانشجویان دسته های مختلفی اند؛ همانگونه که همه انسانها چنین اند. عده ای تمایل به فعالیت سیاسی در انها غلبه دارد. عده ای دیگر به دنبال علم آموزی و یا اخذ مدرک دانشگاهی برای دستیابی به موقعیتهای شغلی بهترند و کمتر به فعالیتهای سیاسی تمایل دارند. عده دیگری نیز تمایلات صنفی از خود بروز می دهند، اما این تمایلات در جامعه و دانشگاه چه پاسخی می یابد؟ کدام حزب و تشکیلات سیاسی توان پاسخ گویی به این پتانسیل ها را دارد؟ طبیعی است که دانشجویان با گرایش سیاسی، زمانی که حزبی برای فعالیت نیابند خود به دنبال ایجاد نهادی برای فعالیت سیاسی خواهند رفت اما راهبردی که آقای رحمانی برای جنبش دانشجویی ترسیم می کنند چندان شفاف نیست ایشان در این مقاله می گویند: “ به نظر می رسد که راهبرد همراهی با جامعه مدنی برای تعامل یا تقابل با حکومت ها و احزاب که شبیه راهبرد جنبش دانشجویی فرانسه است می تواند الگوی قابل ملاحظه ای باشد. این راهبرد، جامعه دانشجویی را در تعامل مثبت با جامعه مدنی و تقویت آن قرار می دهد و دانشگاه را در جایگاه اصیل خود نگه می دارد و مبارزه را توام با دستاورد می کند و در عین حال آن را با هزینه وارد شده متناسب می کند. همچنین احزاب را به رابطه اصولی با دانشگاه وا دارمی کند. در نتیجه احزاب یا باید رابطه مستقل و مرتبط با جریان دانشجویی را بپذیرند یا شاخه دانشجویی حزب خود را در دانشگاه تاسیس کنند. چنین رابطه ای مناسبات را سالم تر می کند.”
اما مشخص نیست منظور از تعامل مثبت با جامعه مدنی و تقویت آن چیست؟ اگر منظور حمایت از جامعه مدنی است البته اقدام مهم و خوبی است و در سالیان اخیر نیز کمابیش دانشجویان به این امر مبادرت ورزیده اند اما چندان روشن نیست که این اقدام چگونه می تواند به کامیابی دانشگاه منجر شود. طبیعتاً تا زمانی که در خود نهادهای مدنی استراتژی روشنی وجود نداشته باشد حمایت دانشجویان نیز چندان مشکلی را حل نخواهد کرد و دستاوردی برای هیچکدام به همراه نخواهد داشت؛ اما اگر منظور این است که دانشجویان وارد فعالیتهای دیگری در جامعه مدنی شوند به جز فعالیتهای زنان که هم اکنون نیز در بین دانشجویان نفوذ داشته است اما در مورد اصناف امکانی برای فعالیته دانشجویان وجود ندارد و زمینه ای برای پذیرش نیز در بین اصناف طبیعتا وجود ندارد، تنها می توان به این اقدام بسنده کرد که دانشگاه تریبون خود را در اختیار اصناف و نهادهای مدنی گذاشته و بستری برای فعالیت آنان گردد. این اقدام هم البته تاحدی مورد توجه بوده است و اگر بیشتر بدان پرداخته شود اقدامی مثبت است اما نباید منتظر معجزه ای در این زمینه بود زیرا مشکل نهادهای مدنی در ایران بسیار ریشه ای است و اگر طرحی برای برون رفت وجود داشته باشد قطعاً تریبون خاص خود را خواهد یافت.
در مجموع من معتقدم که مشکل جامعه ما بسیار پیچیده و چند بعدی است. جامعه ما جامعه ای ناموزون است با دانشگاهی ناموزون. اگر به دنبال دستیابی به دموکراسی هستیم چاره ای جز گسترش و قدرتمند کردن نهادها نداریم. این نهادها اعم از نهادهای حکومتی مانند دولت، پارلمان و دادگستری در مقابل ساختار فرد محور موجود و همینطور احزاب و اصناف و سندیکا می باشند؛ البته آنچه که در اولویت ماست نهادهای جامعه مدنی اند زیرا با قدرت گرفتن این نهادها امکان اصلاح ساختار قدرت نیز مهیا خواهد شد و برای این امر باید به توسعه هماهنگ توجه داشته باشیم.یعنی هم به دنبال تقویت احزاب باشیم وهم نهادهای مدنی و اصناف و از این روبهتر است هرفرد در جایی که مزیت خود است به فعالیت بپردازد. کارامدی دانشگاه بدون کارامدی احزاب و اصناف ممکن نیست تقویت احزاب و تعامل آنان با نهادهای دانشجویی هم زمینه اصلاح نگرش احزاب را فراهم خواهد کرد و هم کمک می کند که پس از پایان تحصیل دانشجویان به جای انفعال و رها نمودن تمام دغدغه های دوران دانشجویی در احزاب یا اصناف به فعالیت در راستای گسترش دموکراسی پرداخته و زمینه تقویت احزاب را فراهم نمایند و برای این تحول هم احزاب و هم دانشجویان نیاز به بازنگری در افکار و مدل های تشکیلاتی موجود خود دارند زیرا دانشجویان اگرچه در دوران تحصیل اغلب دارای ذهنی توانمند و انگیزه ای بالا هستند اما معمولاً پس از خروج از دانشگاه و ورود به زندگی و بازار کار، بسیاری از آنها بکلی از دنیای سیاست خداحافظی می نمایند؛ پس دانشجویان باید این واقعیت را درک نمایند که احزاب و نیروهای سیاسی هستند که در نهایت امکان حضور مستمر در جامعه به عنوان فعال سیاسی را دارند و از این رو دانشجویان نیاز به بازنگری در این نگرش خود دارند که آرمانگرایانه همه احزاب و تشکلهای موجود را محافظه کار قلمداد نموده و بسرعت از آنان عبور و تمایل به رهبری سیاسی پیدا نمایند. احزاب نیز نباید فراموش کنند که اگر موفق به تماس و جلب نظر جوانان و دانشجویان و جذب انان پس از پایان دوران تحصیلات آنان نشوند به سرعت نشاط خود را از دست داده و توان جذب مخاطب را از دست می دهند. از این رو تعامل دانشگاه و احزاب و اصناف می تواند به بهبود شرایط تحقق دموکراسی در ایران کمک کند هرچند که نباید انتظار زودهنگام در این زمینه داشته باشیم.تاکید آقای رحمانی بر نگاه صنف محور و پرداختن به جامعه مدنی از انجا که اکثر روشنفکران ما حزب محور بوده و فعالیت سیاسی را تنها تسخیر دولت می شمارند مغتنم است و می تواند بخشی از جامعه که تاکنون مغفول بوده است را در معرض توجه آورد. امید که ایشان و سایر دوستانی که با نگاه مدنی به فعالیتهای سیاسی می پردازند، نگاه خود را دقیق تر و شفاف تر بیان نموده و راهکارهای عملی آن را بیشتر واکاوی نمایند.