جامعه ناموزون، دانشگاه نا موزون

مهدی امینی زاده‏
مهدی امینی زاده‏

اخیراً آقای رحمانی در مقاله ای به موضوع جنبش دانشجویی از دیدگاه کارامدی نگریسته و این سوال مهم را ‏مطرح کرده اند که چرا علیرغم تلاشهای فراوان دانشجویان و راه اندازی جنبش های متعدد در بیش از نیم ‏قرنی که از تاسیس دانشگاه می گذرد این جنبش کامیاب نبوده است؟ ناکامی جنبش دانشجویی واقعیت مهمی ‏است که شاید نیاز به اثبات نداشته باشد زیرا همینکه ما همچنان در ایران با پدیده جنبش دانشجویی به عنوان ‏یک جنبش سیاسی به دنبال دموکراسی و حقوق بشر روبروییم، کافی است که بدانیم نه تنها جنبش دانشجویی ‏بلکه جنبش آزادی خواهی ایران کامیاب نبوده است؛ زیرا اگر جامعه به حدی از آزادی و دموکراسی دست یابد ‏اصولاً ضرورت چنین جنبشی از بین خواهد رفت و جنبش دانشجویی تغییر شکل خواهد داد. اما وضعیت ‏امروز ما روشن است و همچنان در مبارزه برای آرمانهایی هستیم که حداقل از مشروطه تاکنون تکرار شده ‏اند اما کمتر پاسخی دریافت کرده اند. اما برای دستیابی به آزادی و دموکراسی امروز بر سر یک اصل توافق ‏نظر وجود دارد و آن اینکه دموکراسی بدون نهاد شکل نخواهد گرفت. به عبارتی اگر چه تغییر افکار می تواند ‏خواست دموکراسی، آزادی و عدالت را با خود به همراه اورد، اما برای تحقق این مطالبات گریزی از ‏ساماندهی نهادها در جامعه وجود ندارد.‏

‏ فکر ایجاد نهاد اگرچه شاید در ایران از 150 سال پیش هنگامی که ناصرالدین شاه با عزل میرزا آقاخان ‏نوری به جای انتخاب صدراعظم دیگری، حکم به تشکیل دارالشورا یا کابینه امروزی داد تجربه شده است و ‏پس از آن اگرچه ما تجربه های متعددی از شکل گیری نهادها، چه نهادهایی برای اداره بهتر حکومت مانند ‏کابینه، پارلمان، دادگستری و… و هم نهادهای جامعه مدنی مانند حزب، صنف، انجمن و… داشته ایم اما به ‏نظر می رسد که هیچ یک از نهادهای ما موفق نبوده اند. آیا امروز ما پس از گذشت 150 سال از تشکیل ‏نخستین کابینه، دولتی متعارف که بتواند وظایف کامل یک دولت را انجام دهد داریم؟ و یا اگرچه حدود صد ‏سال از تشکیل نخستین مجلس شورای ملی می گذرد اما آیا نهاد پارلمان در ایران همانند کشورهای ‏دموکراتیک شکل گرفته است؟ نهادی که نماینده ملت برای تدوین قوانین و بودجه عمومی و ناظر بر عملکرد ‏حکومت باشد. همین سوال را می توان در مورد احزاب و اصناف نیز تکرار کرد. از این رو به نظر میرسد ‏نباید شکل نگرفتن اصناف و احزاب را فقط ناشی از عدم توجه دانشجویان و یا روشنفکران و دلیل ناکامی آنان ‏دانست زیرا تقاضای شکل گیری دولت مقتدر و یا پارلمان کارامد همواره وجود داشته است و حتی گرایش ‏دیگری که آقای رحمانی منتقد آن است، یعنی کسانی که به دنبال تسخیر نهاد دولت برای پیشبرد دموکراسی به ‏دنبال تشکیل آن بوده اند، اما از زمانی که رضا خان دولت را به شخص پادشاه تقلیل داد و پارلمان را دست ‏نشانده خود و گوش به فرمان مقام همایونی کرد تاکنون هنوز کمابیش ما نتوانسته ایم کابینه و پارلمان را به ‏معنای دقیق آن داشته باشیم. این واقعیت اگرچه نقش نیروهای سیاسی و دانشجویی در ناکامی های موجود رااز ‏بین نمی برد اما نشان دهنده عوامل دیگری نیز در ناکامی های ماست که فراتر از استراتژی های موجود عمل ‏کرده و هر دو گرایش را به ناکامی کشانده است.‏

‏ ایران سرزمین قدرتهای متمرکز است که اغلب با تکیه بر دین به طور اتوماتیک به تضعیف هر نهاد دیگری ‏غیر از خود اقدام نموده اند. درست است که ناصرالدین شاه دارالشورا را تاسیس نمود اما هرگز حاضر نشد ‏ذره ای از اختیارات خود را واگذار نماید و رضاشاه نیز اگرچه فرمان به حذف پارلمان و یا کابینه نداد اما از ‏این دو نهاد چیزی جز نام باقی نگذاشت. پهلوی دوم نیز ادامه دهنده راه پدر بود. پس از انقلاب نیز تاکنون به ‏انحاء مختلف سعی شده است به صورت قانونی و غیر قانونی از نقش نهادهای مختلف جامعه، چه حکومتی و ‏چه غیر حکومتی کاسته شود. سرنوشت شوراهای مختلف در قانون اساسی از این رو قابل تحلیل است. حذف ‏شورای عالی قضائی، اداره شورایی صدا و سیما و تقلیل سیستماتیک اختیارات شوراهای شهر و روستا و ‏سرکوب سیستماتیک احزاب و اصناف همه و همه نشانگر این واقعیت است که تاریخ ایران، تاریخ حکومت ‏فردی است و اراده حکومتها همواره بر تضعیف و حذف سایر نهادهای موجود در جامعه بوده است؛ حال این ‏نهادها چه دولت باشد و چه قوه قضائیه مستقل، چه حزب و چه صنف پس نباید انتظار داشت که تغییر رویکرد ‏و تلاش برای ساماندهی اصناف یا توجه روشنفکران به صنف حتی بیشتر از حزب، گره از این مشکل دیرپا ‏در ایران بردارد. به عبارت دیگر مشکل ما یک مشکل ملی و وابسته به یکدیگر است نه مشکل موضعی در ‏احزاب یا اصناف و یا در جنبش دانشجویی. جنبش دانشجویی ایران محصول جامعه ایران است؛ جنبشی ‏ناموزون محصول جامعه ای ناموزون. اما اگر جدای از مسائل کلان به جنبش دانشجویی بپردازیم الگوی ‏مسلط حاکم بر کنشهای جنبش دانشجویی همانگونه که آقای رحمانی نیز به درستی توضیح داده اند تلاش در ‏خدمت سیاست و همسو با سیاستمداران بوده است. جنبش دانشجویی کوشیده است همسو با نیروهای سیاسی به ‏اصلاح یا تغییر حکومتها بپردازد و متاسفانه در این راه نیز کامیاب نبوده، اگرچه در زمانه خود دستاوردهایی ‏کسب نموده است. اما راه برون رفت از این دور چیست؟ آقای رحمانی در آغاز بحث خود می گویند:‏‎ ‎‏”چاره ‏کار این ‏است دانشگاه جایگاه واقعی خود را در جامعه بیابد و در مدیریت کشور نقش اصلی را ایفا کند. ‏تخصص ‏دانشگاهی و شخصیت سیاسی و مدنی به دست آورد و روشنفکر جایگاه تعریف شده ای داشته باشد و ‏در ‏نهادهای مستقل جایگاه مناسب و شایسته خود را بیابد. و فعال سیاسی نیز درون احزاب قدرتمند نقش دولت ‏‏محور منطقی را ایفا کند.“‏

این دیدگاه به عنوان چشم انداز فعالیت داشجویی بسیار مناسب است و اگر جامعه ما به این چشم اندازی که ‏ایشان تعریف می کنند برسد طبیعتاً ما به یک جامعه موزون نزدیک شده ایم؛اما آیا جنبش دانشجویی به ‏خواسته خود کارکرد سیاسی را انتخاب نموده است؟ واقعیت این است که خیر؛ این شرایط جامعه ناموزون ‏ایران است که ما را به این سو می راند. دانشجویان دسته های مختلفی اند؛ همانگونه که همه انسانها چنین اند. ‏عده ای تمایل به فعالیت سیاسی در انها غلبه دارد. عده ای دیگر به دنبال علم آموزی و یا اخذ مدرک ‏دانشگاهی برای دستیابی به موقعیتهای شغلی بهترند و کمتر به فعالیتهای سیاسی تمایل دارند. عده دیگری نیز ‏تمایلات صنفی از خود بروز می دهند، اما این تمایلات در جامعه و دانشگاه چه پاسخی می یابد؟ کدام حزب و ‏تشکیلات سیاسی توان پاسخ گویی به این پتانسیل ها را دارد؟ طبیعی است که دانشجویان با گرایش سیاسی، ‏زمانی که حزبی برای فعالیت نیابند خود به دنبال ایجاد نهادی برای فعالیت سیاسی خواهند رفت اما راهبردی ‏که آقای رحمانی برای جنبش دانشجویی ترسیم می کنند چندان شفاف نیست ایشان در این مقاله می گویند: “ به ‏نظر می رسد که راهبرد همراهی با جامعه مدنی برای تعامل یا تقابل با حکومت ها و احزاب که شبیه ‏راهبرد ‏جنبش دانشجویی فرانسه است می تواند الگوی قابل ملاحظه ای باشد. این راهبرد، جامعه دانشجویی ‏را در ‏تعامل مثبت با جامعه مدنی و تقویت آن قرار می دهد و دانشگاه را در جایگاه اصیل خود نگه می دارد ‏و ‏مبارزه را توام با دستاورد می کند و در عین حال آن را با هزینه وارد شده متناسب می کند. همچنین احزاب ‏را ‏به رابطه اصولی با دانشگاه وا دارمی کند. در نتیجه احزاب یا باید رابطه مستقل و مرتبط با جریان ‏دانشجویی ‏را بپذیرند یا شاخه دانشجویی حزب خود را در دانشگاه تاسیس کنند. چنین رابطه ای مناسبات را ‏سالم تر می ‏کند.” ‏

اما مشخص نیست منظور از تعامل مثبت با جامعه مدنی و تقویت آن چیست؟ اگر منظور حمایت از جامعه ‏مدنی است البته اقدام مهم و خوبی است و در سالیان اخیر نیز کمابیش دانشجویان به این امر مبادرت ورزیده ‏اند اما چندان روشن نیست که این اقدام چگونه می تواند به کامیابی دانشگاه منجر شود. طبیعتاً تا زمانی که در ‏خود نهادهای مدنی استراتژی روشنی وجود نداشته باشد حمایت دانشجویان نیز چندان مشکلی را حل نخواهد ‏کرد و دستاوردی برای هیچکدام به همراه نخواهد داشت؛ اما اگر منظور این است که دانشجویان وارد ‏فعالیتهای دیگری در جامعه مدنی شوند به جز فعالیتهای زنان که هم اکنون نیز در بین دانشجویان نفوذ داشته ‏است اما در مورد اصناف امکانی برای فعالیته دانشجویان وجود ندارد و زمینه ای برای پذیرش نیز در بین ‏اصناف طبیعتا وجود ندارد، تنها می توان به این اقدام بسنده کرد که دانشگاه تریبون خود را در اختیار اصناف ‏و نهادهای مدنی گذاشته و بستری برای فعالیت آنان گردد. این اقدام هم البته تاحدی مورد توجه بوده است و ‏اگر بیشتر بدان پرداخته شود اقدامی مثبت است اما نباید منتظر معجزه ای در این زمینه بود زیرا مشکل ‏نهادهای مدنی در ایران بسیار ریشه ای است و اگر طرحی برای برون رفت وجود داشته باشد قطعاً تریبون ‏خاص خود را خواهد یافت.‏

در مجموع من معتقدم که مشکل جامعه ما بسیار پیچیده و چند بعدی است. جامعه ما جامعه ای ناموزون است ‏با دانشگاهی ناموزون. اگر به دنبال دستیابی به دموکراسی هستیم چاره ای جز گسترش و قدرتمند کردن نهادها ‏نداریم. این نهادها اعم از نهادهای حکومتی مانند دولت، پارلمان و دادگستری در مقابل ساختار فرد محور ‏موجود و همینطور احزاب و اصناف و سندیکا می باشند؛ البته آنچه که در اولویت ماست نهادهای جامعه مدنی ‏اند زیرا با قدرت گرفتن این نهادها امکان اصلاح ساختار قدرت نیز مهیا خواهد شد و برای این امر باید به ‏توسعه هماهنگ توجه داشته باشیم.یعنی هم به دنبال تقویت احزاب باشیم وهم نهادهای مدنی و اصناف و از این ‏روبهتر است هرفرد در جایی که مزیت خود است به فعالیت بپردازد. کارامدی دانشگاه بدون کارامدی احزاب ‏و اصناف ممکن نیست تقویت احزاب و تعامل آنان با نهادهای دانشجویی هم زمینه اصلاح نگرش احزاب را ‏فراهم خواهد کرد و هم کمک می کند که پس از پایان تحصیل دانشجویان به جای انفعال و رها نمودن تمام ‏دغدغه های دوران دانشجویی در احزاب یا اصناف به فعالیت در راستای گسترش دموکراسی پرداخته و زمینه ‏تقویت احزاب را فراهم نمایند و برای این تحول هم احزاب و هم دانشجویان نیاز به بازنگری در افکار و مدل ‏های تشکیلاتی موجود خود دارند زیرا دانشجویان اگرچه در دوران تحصیل اغلب دارای ذهنی توانمند و ‏انگیزه ای بالا هستند اما معمولاً پس از خروج از دانشگاه و ورود به زندگی و بازار کار، بسیاری از آنها ‏بکلی از دنیای سیاست خداحافظی می نمایند؛ پس دانشجویان باید این واقعیت را درک نمایند که احزاب و ‏نیروهای سیاسی هستند که در نهایت امکان حضور مستمر در جامعه به عنوان فعال سیاسی را دارند و از این ‏رو دانشجویان نیاز به بازنگری در این نگرش خود دارند که آرمانگرایانه همه احزاب و تشکلهای موجود را ‏محافظه کار قلمداد نموده و بسرعت از آنان عبور و تمایل به رهبری سیاسی پیدا نمایند. احزاب نیز نباید ‏فراموش کنند که اگر موفق به تماس و جلب نظر جوانان و دانشجویان و جذب انان پس از پایان دوران ‏تحصیلات آنان نشوند به سرعت نشاط خود را از دست داده و توان جذب مخاطب را از دست می دهند. از ‏این رو تعامل دانشگاه و احزاب و اصناف می تواند به بهبود شرایط تحقق دموکراسی در ایران کمک کند ‏هرچند که نباید انتظار زودهنگام در این زمینه داشته باشیم.تاکید آقای رحمانی بر نگاه صنف محور و پرداختن ‏به جامعه مدنی از انجا که اکثر روشنفکران ما حزب محور بوده و فعالیت سیاسی را تنها تسخیر دولت می ‏شمارند مغتنم است و می تواند بخشی از جامعه که تاکنون مغفول بوده است را در معرض توجه آورد. امید که ‏ایشان و سایر دوستانی که با نگاه مدنی به فعالیتهای سیاسی می پردازند، نگاه خود را دقیق تر و شفاف تر بیان ‏نموده و راهکارهای عملی آن را بیشتر واکاوی نمایند. ‏