بد جوری هم شلوغ است. مشکل بشود در این شهر شلوغ حرفهای حقوق بشری زد. دلار هوش ربا جائی برای حقوق بشر باقی نگذاشته. شعار مرگ بر امریکا مثل فنر خورده به صورت ملتی که در بیشتر مجامع، آن را از باب تفریح سر می دادند و تا سالها نقل و نبات این مجامع شده بود. مجامعی که برای بیشتر شرکت کنندگان حکم پیک نیک را داشت. برخی شعار می دادند و به امید بهشت و آخرت، خوش می خفتند و جمعی هشیار بودند و مفتی مفتی شعار نمی دادند و در همان حال و احوال که مرگ بر امریکا می گفتند مزد های کلان می گرفتند و ریال را بابت مزد قبول نمی کردند. فتوی می خواستند از آقایان و مزد به فتوای اینان به دلار می ستاندند.
پولشوئی با فتوی شاید در تاریخ اسلام به صورتی که در اقتصاد به ظاهر مدرن ایران پس از انقلاب اتفاق افتاده منحصر به فرد است. هر جا چپاول با موانع شرعی مواجه می شد، چنانچه یک شریک حکومتی دستی در کار داشت فتوی می گرفتند و دریافتی های کلان به دلار امریکائی را طیب و طاهر می کردند مثل شیر مادر! دریافت پورسانتاژهای کلان بابت دلالی هائی که در انحصار جماعتی خاص بوده و هست از حمام فتوی می گذشت. دلارها از بانکهای داخلی پر می کشید و با نامهای دیگر به بانک های خارجی منتقل می شد. یا اساسا در همان کشور که پورسانتاژ وصول می شد باقی می ماند و به ملک و املاک در کانادا و انگلیس و حتا امریکای جهانخوار تبدیلش می کردند.
پس از حدود 34 سال که مرگ بر امریکا سیاست خارجی و سیاست داخلی را به هم گره زد، به جائی رسیده ایم که دلار امریکائی تمام مناسبات اخلاقی، اجتماعی، عاطفی، عشقی، شهری و روستائی را لحظه به لحظه تغییر می دهد. حکم حکومتی با تمام جلال و جبروت خیلی که کار کند به درد این می خورد تا آبروریزی فاضلاب فساد اقتصادی و دزدی های کلان را که سرازیر شده کنترل کند. پرونده ی رحیمی معاون اول رئیس جمهور به ضرب آن بایگانی می شود.
پور محمدی با ادب و تواضع مزورانه، بی خیال جنایاتی که پشت سر دارد، پنبه ی آقا را در یک نشست می زند. آقا را سبک کرده اند. در عوض علی مطهری احساس سنگینی می کند. به جان آقا افتاده و می گوید اصلا اصولگرایان نمی خواستند احمدی نژاد بار دوم نامزد بشود، این تمایل آقا بود که از آن تبعیت شد. با این افشاگری ها که از زبان نوکران انتشار می یابد دیگر حکم حکومتی که اسمش شده “مصلحت” فقط به این درد می خورد که خطوط قرمز رسیدگی به پرونده های خاصی را طراحی و در دستور کار آقای سراج پرچمدار قلابی مبارزه با فساد اقتصادی قرار دهد.
خلاصه این که حکومت مطلقه ی ولایت فقیه خیلی وقت است سرنگون شده و حکومت مطلقه ی دلار امریکائی جای آن را گرفته است. در این جا به جائی قدرت، “آقا” به قدری سبک شده که آیت الله مصباح یزدی تئوریسین خشونت و جنایت، خودش را به مریضی می زند و در اجلاس دوازدهم خبرگان رهبری حاضر نمی شود. می داند رفتن همان و مجیز گفتن از رهبر همان. او هم اوضاع را بو کشیده و فهمیده حکومت مطلقه جا به جا شده. دلار جای آن را گرفته. به تدریج “آقا” سبک تر می شود و در شهری که شلوغ است مریدان و فرصت طلبان، رفتاری متفاوت از خود بروز می دهند.
طبقه ی متوسط دارد از صفحه ی روزگار حذف می شود و نزدیک می شویم به روزگاری که صاحبان ثروت های کلان بخواهند برج و باروی خود را بفروشند و خریدار پیدا نکنند. تنها خریدار که بزخری خواهد کرد دولت است و ابوابجمعی های نظامی و بنگاهی اش. حکومت مطلقه ی دلار امریکائی حتا به درد امثال حسین شریعتمداری هم نمی خورد. از این پس نمی داند سوژه ها را برای فحاشی و هتاکی چگونه انتخاب کند. فاضلاب با همه ی سد بندی های مصلحت گرایا نه سرش باز شده و به هر سوژه ای که نزدیک می شود دست آقا را می بیند که پرونده های به درد بخور را از روی مصلحت بسته است. تازه از چه کسا نی دفاع کند. همه دستشان توی جیب مردم است و حامیان پرزور دارند که حسین آقا هم از آنها می ترسد. چه کسانی را گاز بگیرد؟ روزنامه نویس و روشنفکر و فرهیخته ای که در حوزه های نشر فکر بتواند سخنوری و زبان درازی کند باقی نگذاشته اند تا بی درد سر برود زیر دندان تیز ایشان. باقی می ماند همان دشمن قدیمی که اسمش امریکاست، ظاهرا در صحنه غایب است، اما دلارش مثل سرباز حضور پررنگی دارد.
شهر به راستی شلوغ است و این وسط اصلا معلوم نیست ریاست قوه قضائیه چه کاره است. او گویا فقط مامور زندانی کردن ژیلا بنی یعقوب است و مامور ضرب و شتم و حبس و اعدام روزنامه نگاران و وکلای مدافع و انسان های چیز فهم است. در باقی قضایا کاره ای نیست مگر منتقل کننده ی پیام های مصلحت گرایانه ی آقا به چند تائی قاضی تعیین شده برای فرمانبرداری و نوکری در حوزه ی فعالیت های مطبوعاتی و حقوق بشری و هنری و فرهنگی یا در حوزه ی فعالیت های سوپر اقتصادی که گندش در آمده یا در می آید.
شهر شلوغ است، آن قدر که دوازدهمین اجلاس مجلس خبرگان رهبری به کار خود پایان می دهد و به فرموده ی کیهان شریعتمداری “در مراسم پایانی که مجلس خبرگان رهبری که به ریاست آیت الله مهدوی کنی برگزار شد حجت الاسلام دری نجف آبادی اعلام کرد نمایندگان خبرگان رهبری پنج شنبه بعد از تجدید میثاق با امام راحل و شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی به دیدار حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی خواهند رفت. در این بیانیه 9 بندی به مواردی مانند تشکر از مردم به دلیل برگزاری با شکوه راهپیمائی روز قدس، تجلیل از برگزاری موفق اجلاس عدم تعهد، همدردی با زلزله زدگان آذربایجان، دعوت مردم و دولتمردان به صرفه جوئی و راهکار اقتصاد مقاومتی، ابراز همبستگی با مسلمانان مظلوم بحرین و میانمار و محکومیت فتنه انگیزی استکبار در سوریه پرداخته شده است.”
این بیانیه ی تکان دهنده و پر محتوی باعث شد تا پس از مدت ها سراغی از قانون اساسی بدبخت و متروکه ی جمهوری اسلامی که توی قفسه ها خاک می خورد بگیرم و ببینم مجلس خبرگان رهبری در این میثاق که به شوخی “ملی” اش می نامند چه کاره است. و اعضای آن چه می کنند برای مردم و چه باید بکنند. قانون اساسی و قانون ناظر بر این مجلس به خبرگان رهبری تکلیف نکرده تا کلی دریافتی از پول ملت داشته باشند و در عوض سالی دو بار بنشینند و بر خیزند و اغلب چرت بزنند و در پایان با زلزله زدگان همدردی کنند. نظارت بر کارنامه ی رهبر کجا، این انشاهای دبستانی کجا؟
شهر شلوغ است، آن قدر شلوغ که رامین مهمان پرست سخنگوی وزارت امور خارجه از بس مست بوی قدرت دلار شده، بکلی یادش رفته که در زندان های ایران با فعالان مدنی و سیاسی چه ها می کنند. راه افتاده دنبال محکومین فعالان سیاسی مخالف دولت بحرین و برای حکومت بحرین شاخ و شانه می کشد. نیک می داند که نه شاخی مانده و نه شانه ای، ولی ناگزیر است آب باریکه ی دلاری را حفظ کند. اسباب خنده شده است. آخر مگر می شود در چند قدمی زندان هائی که در آنها مشتی بیگناه به علت انتقاد از دولت فخیمه و سیاست های نابخردانه در بدترین شکل ممکن به سر می برند، این حرفهای صد تا یک قاز را زد. البته و صد البته حکومت بحرین که با مخالفان چنان می کند که می دانیم قابل انتقاد است و رفتارش مصداق بارز نقض حقوق بشر، ولی سخنگوی وزارت امور خارجه ی یک کشور مشهور به ظلم و بیداد که کرامت انسانی منتقدان و فعالان حقوق بشر و حقوق زن و غیر مسلمانان را پایمال می کند،را چه کار به این کارها . اصلا نام قربانیان فرهنگی و مطبوعاتی کشوری به نام ایران به گوش این سخنگو خورده است؟ اصلا می داند خانواده های زندانیان سیاسی یا آنها که به جبر کشورشان را ترک کرده اند چگونه روزگار می گذرانند؟ شرمتان با د که به فراوانی ستم می کنید، خود زندانبان فرهیختگان آن سرزمین شده اید و در کمال وقاحت و در حالی که هنوز جمعی از شرکت کنندگان در تظاهرات مسالمت آمیز سال 1388 زندانی اند یا در خانه ها زیر فشار وٍثیقه های سنگین، خاموش رنج می برند در بیانیه ای که به جوک می ماند می نویسید “این احکام که دولت بحرین علیه مخالفان صادر کرده است ادامه سیاست اشتباه و بی نتیجه ی سرکوب و برخورد امنیتی با حرکت مسالمت آمیز مردم بحرین است”.
بنگرید که شهر تا چه اندازه شلوغ شده. دنیا از خبر اعدام و حبس صاحبان نظر و منتقدین و فعالان حقوق بشر و مطبوعاتی های ایران به تنگ آمده است و در ایران یک فعال پر شور حقوق بشر از جنس ناقضان حقوق بشر ظهور کرده که برای حقوق مخالفان دولت بحرین گرد و خاک می کند.
شهر شلوغ تر از آن است که صدا به صدا برسد. یکی از خودی های درجه یک پیدا نمی شود تا به سخنگوئی که نوک دماغش را نمی بیند بگوید حال که بر زخم دل زندانیان سیاسی ایرانی مرهم نیستی، فلفل هم مپاش! حال که جنم رویاروئی با واقعیات دور و برت را نداری دستکم نسخه ی اصلاح شده ی قانون مجازات اسلامی را بردار و بخوان تا بفهمی در کشوری که تو سنخگوی وزارت خارجه اش شده ای، به یک چشم بر هم زدن می توانند با شهروندی که یک کلمه، فقط یک کلمه حرف حساب می زند، امنیتی برخورد کنند و زندگی خود و خانواده اش را به آتش بکشند. دو سه باری برو در دادگاههای آقای صلواتی و همکاران بنشین و ببین با مسلمین شیعه ی اثنی عشری ( نمی گویم ایرانیان سنی یا بهائی ) به اتهام این که گفته اند بالای چشم امثال شماها ابروست چه می کنند؟
شهر شلوغ شده. بیش از طاقت اهالی و البته هنوز مانده تا صداهای قلابی این فعالان حقوق بشر نوظهور خاموش بشود. دلار حالا حالا با قدرت مطلقه اش کار می کند و “آقا” شاید نداند که در جمع نوکران خود چه اندازه سبک شده است و عموما دارند رندانه از او فاصله می گیرند و اعلام می کنند بنا به دستور “آقا” عمل کرده ایم و از وی تبری می جویند. فاجعه را بو کشیده اند.
شهر باز هم شلوغ تر می شود. از آن رو که به قول یک پدیده ی صد در صد خودی، تمایلات آقا بود که همه را به این روز سیاه نشاند. حتا مصباح یزدی که تمایلات آقا را نمایندگی می کرد، دارد کنار می کشد. آقا اگر واقعا خودش را در مقامی می بیند که حواریون دوره اش کرده اند ، باید یواش یواش یهودا را شناسائی کند. شاید هم دیر است و بی فایده! از آن بد تر یهودا که یکی دو تا نیست.