هشت ماهگی جنبش سبز، با شوکی همراه بود؛ آنچه در 22 بهمن اتفاق افتاد، برای بسیاری نامنتظر بود. حتی اکنون که چند روزی از 22 بهمن می گذرد، هنوز بحث و جدل ها درباره 22 بهمن، آنچه اتفاق افتاد و شکست یا پیروزی نامیدن آن ادامه دارد. 22 بهمن اما، فارغ از شکست یا پیروزی نامیدن آن، برای جنبش سبز حاوی درس هایی است. درس هایی که می تواند چراغی به سوی آینده روشن برای این جنبش باشد:
1- اولین و شاید مهم ترین نکته حرکت جنبش سبز در طول این هشت ماه، آن است که این جنبش “اژدهای هزار سر” است. برای جنبش سبز نمی توان رهبری تعیین کرد. سالروز هشت ماهگی جنبش سبز، بار دیگر این نکته اثبات شد. آنچه به عنوان “رهبر” یا “هیات رهبری” جنبش سبز مطرح است، بیش از خصلت رهبری، خصلت “تکیه گاه” دارد. در جنبش سبز هژمونی هیچ فرد و گروهی به طور مطلق پذیرفته شده نیست. جنبش پیش از این در روز قدس، نشان داده بود که از رهبری موسوی و کروبی، هر زمان که گفته هایشان را در تضاد و تنافر با منافع جنبش سبز ببیند، گذر خواهد کرد.
درس 22 بهمن آن است که اصولا فکر رهبری یا رهبر شدن، در جنبش سبز فکر اشتباهی است. خواه این رهبری با مصاحبه و برنامه تلویزیونی باشد، خواه با تشکیل “اتاق فکر”. بخصوص آنکه با توجه به آنچه اتفاق افتاده است، باید گفت نیروهای خارج از کشور ـ با همه احترامی که باید برایشان قایل شد ـ قدرت تحلیل اتفاقات ایران امروز را که سرعتی بسیار زیاد دارد، ندارند. گرچه هرگز نباید بحث رهبری را با بحث استفاده از نظرات و تجربیات این افراد خلط کرد.
این خصیصه جنبش سبز به عنوان حرکتی درون زا و فاقد رهبر، از جمله خصوصیاتی است که اگر از جنبش سبز گرفته شود، عملا هویت این جنبش را از آن می گیرد. این خصلت جنبش، وجه تمایز جنبش سبز با دیگر جنبش های دموکراسی خواهانه صد سال اخیر ایران است. در واقع جنبش سبز، علاوه بر پدیده شهروند ـ خبرنگاری، پدیده شهروند ـ رهبری را نیز ابداع کرده است. هر شهروند، یک رهبر، رمز موفقیت جنبش سبز تاکنون است. نبود رهبری خاص، باعث شده است که جنبش سبز در هچ گردنه و ایستگاهی متوقف نشود. یعنی بلایی که پیش از این، بر سردیگر جنبش های ایران آمده است.
2- پند دومی که باید از 22 بهمن گرفت، بالا نبردن سطح توقعات از مراسم و مناسبت های خاص است. تا زمانی که شرایط برای حرکت نهایی آمده نباشد، باید به تمامی حرکت های جنبش سبز، به چشم تاکتیک هایی برای رسیدن به هدف نهایی نگاه کرد. در این مسیر، شکست ها و پیروزی ها، جزیی جدایی ناپذیر از مسیر مبارزه است. دل بستن به پیروزی ها و دچار احساس یاس شدن از شکست ها، سمی مهلک برای جنبش سبز است. انتظار پیروزی در تمامی عرصه ها، انتظاری بس خام است. اگر قرار بود که حرکتی دموکراسی خواهانه در ایران، این قدر سریع به موفقیت و پیروزی برسد، جمهوری اسلامی هرگز قادر نبود سی سال در ایران دوام بیاورد.
اکنون هم به 22 بهمن، باید به چشم پلی برای روزهای آینده جنبش نگاه کرد. استفاده از تجربیات این روز می تواند چراغی باشد برای روزهای آینده جنبش.
3- نکته سوم روز 22 بهمن، تکرار همان درد قدیمی ماست و تکرار آن ضرب المثل معروف که:پیروزی هزار پدر دارد و شکست یتیم است.
بسیاری پس از 22 بهمن و پس از آنکه انتظاراتشان از این روز برآورده نشد، در پی یافتن مقصری برای ناکامی خود برآمدند و در این میان هر یک از ظن خود، مقصری یافتند و دلیل ناکامی را بر گردن کسی انداختند. این مساله تنها خاصیتی که دارد، آن است که تخم نفاق و تفرقه را در میان هوادارن جنبش می پراکند. این پراکندگی نیروها، همان چیزی است که اکنون جمهوری اسلامی آروزی آن را دارد.همان طور که در روزهایی چون 25 بهمن، روزقدس، 16 آذر و… همه خود را از عوامل پیروزی دانستیم، اکنون نیز باید قبول کرد که در این ناکامی نیز همگان مقصریم. اگر عده ای بخواهند بار این مساله را بر عهده فرد خاصی بیندازند که به دلیل پیشنهاد یک تئوری خاص اتفاق افتاد، در واقع به خود توهین می کنند که چشم و گوش بسته هر حرفی را قبول می کنند.
4- آنچه در حال حاضر مهم است، آن است که همه “سبز”ها باید خود را برای مناسبت هایی چون هشت مارس، 14 اسفند و… آماده کنند. مناسبت هایی که هر کدام می تواند قدمی به پیش برای جنبش سبز باشد. درس گرفتن از 22 بهمن و اتفاقاتی که در آن روز روی داد، گرچه مهم است و باید آن ها را مدنظر داشت، اما 22 بهمن 88 اکنون به تاریخ پیوسته است. نکته مهم آن است که نباید در 22 بهمن بمانیم و وقت خود را صرف جنگ های نعمتی ـ حیدری مقصر یابی و بحث درباره شکست یا پیروزی دانستن این روز دانست. اکنون زمان آن است که حواس خود را به روزهای آینده معطوف کنیم و به یاد داشته باشیم که: “دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت/دایما یکسان نباشد حال دوران، غم مخور”