فیلم آرامش در میان مردگان، اولین ساخته مهرداد فرید بر پرده سینما های تهران است. فیلمی که تنهایی آدم ها را دستمایه خود قرار داده است. روز نگاهی دارد به این فیلم.
سیمای زنی تنها میان جمع
نویسنده فیلمنامه و کارگردان: مهرداد فرید- مدیر فیلمبرداری: غلامرضا آزادی- تدوین: مهرداد فرید- تهیه کننده:فانوس خیال و پندار فیلم- بازیگران: گلاب آدینه، محسن حسینی، نیلوفر خوش خلق، نورا هاشمی
خلاصه داستان: طیبه نام پیرزنی است که سال هاست در گورستان شهر تهران زندگی می کند. او فرزندی ندارد و شوهرش نیز مرده است. طیبه در ازای کار در گورستان دستمزدی می گیرد و در همان جا باقی عمرش را سپری می کند. او مدتی است که با زنی آشنا شده که از نظر او یک استثناست. زیرا تنها کسی است که هر روز بر مزار مرده اش حاضر شده و برای آمرزش او دعا می خواند. طیبه این زن را که به نظر متمول نیز می آید، استثنا می داند. در یکی از این روزها، زن متمول، طیبه را به خانه اش دعوت می کند. خانه ای که در گران ترین و دور دست ترین نقطه شهر بزرگ تهران است. این دعوت برای طیبه یک حادثه است. یک حادثه بزرگ در دوران پیری. زیرا برای مدتی، او را به میان زندگان می آورد. چند روز بعد طیبه به سمت شهر از قبرستان خارج می شود. پیرزنی بی سواد در شهری شلوغ با اقیانوسی از ماشین، دود، سر و صدا.
مهرداد فرید را پیش از آنکه وارد کار سینما شود به عنوان نویسنده و منتقد سینما می شناختیم. او مدت ها دبیر سرویس بخش سینمایی روزنامه سلام بود که پس از توقیف روزنامه ها ونشریات دوم خردادی دیگر تمایلی به کار مطبوعات نشان نداد و وارد جریان عملی سینما شد که حاصل آن ساخت چند فیلم مستند بود. آرامش در میان مردگان نیز نخستین ساخته فرید به شمار می آید که در سال 84 جلوی دوربین رفت و داستانی تقریبا خاص را دستمایه خود قرار داده است.
فیلم به ظاهر به مرگ و دنیای معنوی مردگان می پردازد، اما زمانیکه پرده را پس می زنیم در واقع متوجه می شویم که این نگاه بهانه ای است برای نگاه های کلان تر اجتماعی. از سوی دیگر چون فیلم در سینماهای محدودی اکران شده، به نظر می رسد پخش کننده قصد داشته هرتعداد تماشاگر را که متواند به دست آورد از دست ندهد و از همین روی آفیشی را طراحی کرده که در آن وعده پخش یک فیلم ترسناک به مخاطب در سالن داده می شود که به هیچ وجه اینگونه نیست. فیلم سفر ادیسه وار یک پیرزن در شهر تهران است. سفری که در پیری زن را به درک تازه ای از شهری که در آن زندگی می کند می رساند. او تهران را تنها یک بار در جوانی به همراه همسرش دیده و باقی عمر خود را میان مردگان گذرانده است.
مهم ترین اتفاق بخش اول فیلم، معرفی شخصیتی است که نشانه هایی از ماهیت متافیزیکی اش هم ارائه می شود: دختر جوانی که ظاهراً مدت هاست بر سر قبر یکی از بستگانش می آید و به واسطه این استمرار با پیرزن قهرمان داستان هم الفتی به هم زده؛ تا جایی که پس از ضعف کردن در اتاقک کوچک او استراحت می کند اما زوایای غریب دوربین با لنزهای واید و موسیقی انکتیو وهم انگیز قبل از معرفی دختر جوان پیش از آن که بیانگر احساس طیبه از حضور وجودی ماورایی باشد، به واسطه سابقه ذهنی تماشاگر از کلیشه های فیلم های شبه تریلر فارسی موجب گمراهی او و انتظار وقوع حوادثی ترسناک می شود که البته جایی در فیلم ندارد و صرفاً تمهید فیلمساز است برتأکید به غیرمادی بودن. حضور این دختر، نمایی از تاریخ تولد و فوت روی سنگ قبر و تأکید بر جوانی متوفا را بی اثر می کند. تأکیدم به این دلیل است که این شخصیت به دلیل آن که نقطه عزیمت بخش اصلی فیلم و بهانه وقوع حوادث بعدی را رقم می زند، نقش کلیدی در سیر دراماتیک فیلم دارد و با توجه به نیاز محتوای داستان به حرکت موازی فانتزی ماورایی با ناتورالیسم خشن نیمه بعدی نوع و نحوه معرفی و حضور و حتی غیبت ناگهانی اش باید کیفیتی دیگرگون و مؤثرتر پیدا می کرد. شاید انتخاب نیلوفر خوش خلق برای ایفای این نقش با نیم نگاهی به تأثیر پرسونای او به عنوان یک بازیگر ـ ستاره (بویژه با توجه به نقش های نسبتاً جسورانه و خاصی که بازی می کند) صورت گرفته تا تأثیر لازم را بر تماشاگر بگذارد، اما قبول کنیم که حضور مسلط و همه جانبه گلاب آدینه در نقش عطیه، جایی برای بروز و جلوه سایرین نگذاشته. چنان که میزانسن های کارگردان نیز مقهور تکنیک های بازیگری اوست. تغییر لحن فیلمساز در این بخش هر چند تا حدی متأثر از دغدغه های خاص و نگاه ویژه به وجوه قابل انتقاد اجتماع امروز است اما به دلیل آن که درتبیین صریح با یک سوم نخست فیلم قرار می گیرد تا حدی از قدرت تأثیر فیلم می کاهد.
کارگردان فارغ از نقطه قوت اصلی فیلمنامه اش که استفاده ای مدرن از ساختار قصه های تمثیلی شرقی است، کوشیده با استعانت از راهکارهای تکنیکی به معانی پنهان داستان نقب بزند. شاید این نکته قیاسی مع الفارق به نظر برسد اما در مقام قیاس با روایت های مذهبی، فیلمسازی مثل تارکوفسکی از تمثیل های اخلاقی متأثر از عرفان مسیحی ارتدوکس، گستره تکنیک را در محدوده روایت ناب و ترسیم چشم اندازی منطبق با باورهای کهن می بینیم. به عبارت دیگر چنان اعتقادی به تأثیرگذاری به نیروهای مستتر در تمثیل های کلامی بازآفریده شده یا اقتباس شده از متون مقدس هست که ابزار سینما و تکنیک های آن کاری جز حذف زواید (برداشت های شخصی و کلیشه های ذهنی درباب روایت های سینمایی) از تفکر و اندیشه مخاطب ندارند و همین خود به عنوان شمشیری دولبه در آن واحد هم ضعف و هم قدرت آن سینماست. در هر حال این فیلم را می توان سنگ بنای سینمایی به شمار آورد که پس نقاط ضعف و قوتش به تماشاگر دروغ نمی گوید.