نگاه

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

نگاهی به سریال آشپز باشی

عشق و آشپزی

در میان انبوه سریال های تلویزیونی جهت دار و ایدئولوژی زده صدا و سیما، آشپز باشی یک استثنای دلپذیر وامیدوار کننده است. یک قصه درست و حسابی که هیچ ربطی به دیدگاه های حکومتی ندارد، یک تیم کار بلد تشکیل شده از یک کارگردان و دو بازیگر درجه یک-  که سابقه همکاری در چند فیلم سینمایی را در کارنامه خود دارند، یک تهیه کننده حرفه ای که بلد است چطور بودجه را به کیفیت تبدیل کند، و سرانجام یک موضوع بکر و تازه که دهان بیننده را آب می اندازد، دست به دست هم داده اند تا یکی از بهترین مجموعه های تلویزیونی سال های اخیر ساخته شود.

 

“اکبر عالی مقام” (پرویز پرستویی) و همسرش “ مینو خیر خواه” (فاطمه معتمد آریا) یک زوج موفق و صاحب یکی از بهترین رستوران های تهران هستند. اکبر سر آشپز است و همسرش مدیریت رستوران را به عهده دارد. حرف های مینو  در مصاحبه با یک برنامه تلویزیونی به شدت خاطر شوهرش را آزرده می کند و اختلافات میان آن دو، کارشان را تا آستانه جدایی و طلاق پیش می برد.

عشق به آشپزی یکی از مهمترین دستمایه های این سریال است. بخش مهمی از داستان بر محور شخصیت اکبر و رابطه عاطفی او با شغلش به عنوان سر آشپز رقم می خورد. جزئیات حیرت انگیز در باب آشپزی چنان به زبانی ساده در بطن داستان مورد توجه قرار می گیرند که بیننده با نوعی بازشناسی از مفهوم غذا روبرو می شود و به نکاتی خواستنی و دانستنی در این باره دست می یابد. نتیجه چنین رویکردی به سادگی، ارتقا ارزش وجودی غذا از “عاملی برای رفع گرسنگی” تا حد “یک اثر هنری” است.  اشتیاق یک باره تماشاگر به مشارکت در روند آشپزی به مثابه یک هنر در پی هر بار نمایش این سریال افزون تر می شود. و در این میان گرایش های اخلاقی اکبر عالی مقام در جایگاه کسی که در روند پخت و پز برای مردم خود را متعهد می داند نیز- بی آن که شعاری به نظر برسد- به دل می نشیند.

 

 

مولفه هایی که محمد رضا هنرمند پیش از این و در آثار سینمایی اش به عنوان کارگردان به کار می گرفت، در این سریال هم به چشم می آید. از جمله شاخص ترین آنها، علاقه به هجو آثار اکشن و به کار گیری اسلوموشن  است که در فیلم های مومیایی 3 و عزیزم من کوک نیستم توسط پرویز پرستویی اجرا شده بود. در قسمت یکی مانده به آخر مجموعه “آشپز باشی” و در جایی که اکبر برای رسیدن به دفترخانه رسمی در حال دویدن است، به همین سبک و سیاق از اسلوموشن استفاده می شود که در عین حال که عجیب و ناهماهنگ با فضای داستان به نظر می رسد، دلنشین و مفرح و تاثیر گذار نیز هست.

فیلمنامه این سریال 26 قسمتی، هرچند در ابتدا با کمترین میزان جذابیت و با ریتمی کند و کسالت بار آغاز شد، اما رفته رفته قوت گرفت و در چند قسمت آخر، اوج گره افکنی و روایت تعلیق و دلهره را به تصویر کشید. هفت قسمت آخر که اوج درگیری اکبر و مینو و تلاش بقیه خانواده برای ایجاد موقعیت آشتی کنان را نمایش می داد، سرشار از خلاقیت های چشمگیر در فیلمنامه نویسی بود. آزمون و خطایی که خانواده برای دور کردن اکبر و مینو از خطر طلاق، به طور مرتب تکرار می کردند، هر بار به طور غیر منتظره ای به بن بست می رسید، به طوری که در انتهای داستان تقریبا نمی شد حدس زد این پایان خوش چگونه رقم زده خواهد شد.

توجه محمد رضا هنرمند به استعاره پردازی، نکته ای تازه در کارنامه اوست که به دور از هرگونه خودنمایی یا افراط، شکل گرفته. در سکانس انتظار برای جاری شدن خطبه طلاق، جزئیات فضای کسالت بار و مشمئز کننده و منفی دفترخانه ثبت رسمی، به روشنی در تطابق با حالات درونی زن و شوهر قصه قرار دارد، بی آن که این نوع توجه به حواشی و استفاده استعاری از آن ها، در خارج از چارچوب روایت داستان قرار گیرد.

 

 

به جز دوبازیگر اصلی، بقیه بازیگرها هم درخشان هستند. تقریبا بازی بد در هیچ کجا به چشم نمی آید و این بخشی به خاطر انتخاب درست بازیگران است و بخشی دیگر نیز به خاطر بازیگردانی درجه یک محمد رضا هنرمند. فرهاد اصلانی یکی از بهترین بازی های عمرش را به نمایش می گذارد و بازی هر چهار فرزند خانواده هم در زمره بهترین هاست.

هرچند داستانی به این قوت و انسجام، در پی ایراد یک پیام اخلاقی نیست، اما بی تردید اگر بخواهیم یک پیام از دنیای آن استخراج کنیم، زیان های تفرقه و منفعت اتحاد قطعا آن پیام خواهد بود. رستورانی که به خاطر تفرقه درون خانوادگی در معرض چپاول از سوی دشمنان خانواده است شاید نتواند در قیاس با کشور ایران، ستونی برای تمثیل باشد، اما دست کم می تواند نمادی برای از دست رفتن آرزو ها و منافع یک جمع پراکنده تعبیر شود.

آشپز باشی به پایان رسید، اما بر خلاف اکثر سریال هایی که خوب یا بد، پس از به پایان رسیدن از خاطره ها محو می شوند تاثیر این سریال همیشه بر مخاطب  باقی است؛ مخاطبی که از این پس به غذا و آشپزی نگاهی نو خواهد داشت!