میان دو پلک فرشتگان

نویسنده
مصطفا ویسمه

نامه را برای کسی می‌نویسند که بتواند بخواند و جواب دهد، ولی من تا موقعی که نمی‌توانی جواب بدهی برایت خواهم نوشت.

خواهرم!

سلام گرم و درد آلود مرا از آن سوی سلول های سرد و نمناک پذیرا باش. بغض گلویم را فرا گرفته است، می‌خواهم گریه کنم، گریه‌ای از اعماق وجود، بدون هراس از آنکه اگر گریه کنم داغ مادر تازه‌تر می‌شود، بدون ترس از آنکه باز هم گریه من موجب جاری شدن اشکهای پدر خواهد شد، اشکهای پیر مردی که عرش خدا را خواهد لرزاند، بدون هراس از نگاه معصوم برادر کوچکم که در کوران امتحانات صدای آه کشیدنش را از لابه لای صفحات درس می‌شنوم.

خواهرم!

به یاد داری چندی پیش زنگ زدی و با صدایی پر امید پیشنهاد کردی: “ هدیه روز مادر، مامان رو بفرستیم سوریه زیارت”. و الله جگرم می‌سوزد، کجا بودی روز مادر که چشمهای گریان مادر را ببینی، که دلهای شکسته برادران را ببینی، که دوستانت را که خانه را گلباران کردند ببینی، اما آنچه من در اعماق نگاه مادر می‌دیدم را ندیدند و ندیدی.

سجاده‌ات هنوز در گوشه عبادت اتاقت بی‌تاب توست، بی‌تاب ناله‌هایت، بی‌تاب مناجاتت، بی تاب زیارت عاشورایت، بی تاب یا رب یا رب یا رب‌ات.

به یاد داری که مادر با صدای ناله‌های دردناکت هراسان به سراغت می‌آمد ؟ دیگر خواب به چشم مادر نمی‌آید که صدای ناله‌ات هراسانش کند، مادری که دلشکسته و نگران دختر است، مادری که نبض زندگیش این روزها با قلب بیمار تو در تنهایی آن سلول می‌تپد، و الله جگرم می‌سوزد.

خواهرم!

خدانکند پدری دستهایش را یارای یاری فرزند نباشد، اعظم جان تا این حد پدر را مضطرب دیده‌ای ؟ در آستانه روز پدر، پدر را گریان دیده‌ای ؟ و الله جگرم می‌سوزد، چگونه می‌توان راه اشک را بست.

راستی شنبه - روز پدر- عازم حرم حضرت عبدالعظیم هستیم، سابقه ارادت بابا به سید الکریم را که می‌دانی. می‌ترسم اعظم جان، از دل شکسته مادر می‌ترسم، از گریه‌های بابا در جوار حضرت می‌ترسم، می‌ترسم که آه بکشند؛ می ترسم..

هر صبح که بابا با آه و ناله زمزمه می‌کند “حسبنا الله و نعم الوکیل” والله جگرم می‌سوزد.

اما با لخته لخته‌ی جگر سوخته‌ام می‌دانم از آن سوی دیوارها، آنطرف همه دریاها، از میان دو پلک فرشتگان، صبا خبر رهایت را به یمن قدمهای مولود کعبه، به شادی دلهای عرشیان در خجسته میلاد امیر مومنان خواهد آورد که ان مع العسر یسرا.

 

 

منبع: پارلمان نیوز