در ادامه بحث نسبت داخل و خارج، سخن این است که خارج کشورصدای عمیقترداخل است یا صدای مستقل و تندتر و منفصل از داخل؟ حالت دوم یعنی هر کدام راه خود را بروند و اگر زمانی به هم رسیدند در تلاقی موقت با هم باشند اما باز با ادبیات جداومتفاوت رفتارکنند.
ازهر جنبش اجتماعی هر کس منظور خود را اقامه و بر خواسته خویش پا فشاری میکند. نتیجه این رفتار تا کنون هم به نفع محافظه کاران و اصلاح طلبان محافظه کارداخلی بوده و هم در عمل به نفع حکومت. چرا که ایجاد فاصله میان نیروها ی داخل و خارج، راهبردی امنیتی است که از سوی حکومت پی گرفته میشود و ادامه دارد، نتیجه خود را هم میدهد.
در جریان جنبش سبز بخشی از خارج از کشور که تریبون هم داشت برخواستههای خود پافشاری کرد؛ خواستههایی که درراستای مطالبه محوری نبود، درحالیکه راه دموکراسی درجامعه ما درپی گرفتن مطالبه محوری، حتی بوسیله نیروهای سیاسی است. این نکتهای ظریف است زیرا نیروی سیاسی با طرح مطالبه محوری به مردم نزدیک و شناخته میشود درغیراین صورت نیروی خارج ازکشوری که به دلایل گوناگون درجامعه شناخته شده نیست، چگونه میتواند مورد توجه قرار بگیرد.
این بخش از اپوزیسیون، مطالبه محوری را به مرحله براندازی رساند. از طرفی در میانه ماجرا از رهبران جنبش سبز توبه طلبید و بعد ازمدتی در صدد رهبر سازی و جایگزین سازی بر آمدو در این حرکت نه توان رهبران، نه توان اقشار حامی جنبش و نه توان خود را در نظر گرفت، در نتیجه بر آفت جنبش سبز تاثیر گذاشت. هنوز هم هیچ جمع بندی مورد توافقی صورت نگرفته تا گذشته چراغ راه آینده باشد. هر چند در جمع بندیهای جدا گانه هر جریان حرف خود را میزد بدون اینکه دیدگاه دیگری را بررسی کرده باشد. اینک برخی ازداخل کشور، تند روی خارج راو عدهای در خارج، ملاحظه کاری داخل را بهانه میکنند و آن را آفت جنبش میدانند.
با این حساب داخل و خارج میشود دو جریان موازی که به هم نمیرسند؛ اینجاست که باید پرسید این رخداد به نفع کی و چه جریانی است؟ درعین حال توجه مهم این است که ما چه میخواهیم؟ آزادیهای اساسی که ضامن دموکراسی است، یا رهبری سیاسی؟ اگر دومی را میطلبیم چقدر توان آن را داریم؟ آن هم با توجه به گسستی که خارج با داخل دارد و حکومت هم آن را حفظ میکند. حفظ این فاصله برای حکومت راهبردی است و روی آن برنامه ریزی میکند؛ آن هم در شرایطی که رهبری از خارج ممکن به نظر نمیرسد.
اما هم داخل و هم خارج به هم نیاز دارند منتها تنظیم راهبردی در اهداف لازم است. بیگمان خارج در حال حاضر نمیتواند رهبری حرکات اجتماعی را به عهده بگیرد اما میتواند با توافق راهبردی بر رهبری تاثیر بگذارد. پس اهداف میتواند مورد بحث قرار بگیرد. توافق بر روی اهداف در حرکات آینده بر هم کاری تاثیر مثبت دارد.
اینکه چه کسی سکان داراین تحقق اهداف شود امری ثانوی است؛ در تمام کشورهای همانند ما راه آزادی بوسیله کسانی در قدرت بازشده که گذشته قابل نقد داشتهاند. دولت نفتی و بر آمده از انقلاب این ویژگی را دو چندان میکند. در ضمن در تاریخ صد واندی کدام جریان بدون پایگاه مشخص داخلی توانسته رهبری جنبش را دراختیاربگیرد؟ در جریان جنبش سبز نقدها به رهبران جنبش را ازمقبولیت نینداخت اما بر روحیه مردم برای مقاومت تاثیرمنفی گذاشت.
انتخابات پیشرو
انتخابات و فضای آن نشان از توان و تاثیر نیروها دارد. در وهله اول، آنان که میگفتند جنبش باید از خارج رهبری شود توان خود را در تاثیر بر شرایط آزمودند. بدون قصد تحقیر و کوچک شماردن باید توجه داشت که ساختار قدرت دولت نفتی و سابقه تاریخی در ایران گواهی میدهد که خارج از کشور موثر است نه تعیین کننده. برای موثر شدن باید نیروی تعیین کننده را شناخت و شرایط را بررسی کرد. اگر به چند نکته توجه شود آن زمان است که هنوز میتوان نقش موثر را خوب بازی کرد.
۱- در تحولات ایران هنوز نیروهای داخل حکومت بازیگرهستند که دلایل آن متفاوت است. شناخت این بازیگران بدون داشتن توهم در مورد نقش آنان مهم است. به عنوان نمونه نقش هاشمی و خاتمی با نوشتن هزاران مقاله درست در نقد آنان تغییر نمیکند، اما میتوان در راستای مطالبه محوری از این نقش سود جست. در خارج مقالات فراوان نوشته میشود اما راهبردی بودن آنان تا چه میزان است؟
۲- ذهنیت بسیاری در داخل کشور نسبت به خارج اصولی و درست نیست؛ هر موضع ذهنی و رایکال این ذهنیت را نامناسبتر میکند که چندان کار ساز نیست. اختلاف درمیان خارج از کشور یها، که بروزآن شدیدتر است، برای داخل ایران فرساینده است و بر روحیه و قضاوت داخلیها تاثیر نادرست میگذارد. همچنین از تاثیر خارج میکاهد. آنچه اختلاف را کم میکند رسیدن به راهبرد هماهنگ با داخل است که اثرگذار هم باشد. در این راستا است که نقد منصفانه ازداخل هم موثر هم میشود.
۳- در انتخابات اخیر هم، اگر توجه کنیم بعد از هزاران مقاله و نقد نوشته شده در خارج، باز بازیگران اصلی در انتخابات خود را نشان میدهند. اگر کسی به دنبال مطالبه محوری است چه موضعی میتواند بگیرد، تا کار ساز باشد؟
در این مورد میتوان به این نکته توجه کردکه، برنامه بیت حضور۳ کاندیدای اصلاح طلب است ومی داند که اگر اجماعی نباشد اصلاح طلبان بازشرکت میکنند. پس به خاتمی و حتی هاشمی میگوید نبایدبیایند تا هم خط خود را پیش ببرد، هم مانع اجماع اصلاح طلبان شود.
این برنامه زمانی کامل میشود که مشایی رد صلاحیت شود و اگر احمدینژاد استعفا داد، انتخابات را سپاه برگزار کند. بیت در حال حاضر از فشار غرب نگران نیست. البته در بیت دیدگاهی شکل گرفته که به جای مشایی فرد دیگری از جناح دولت کاندیدا شود.
حال چگونه میشود این بازی را برهم زد یا پرهزینه ساخت که اگر بیت رهبری به خواسته خود رسید لااقل هزینه بیشتری بدهد؟
چه میتوان کرد؟
۱- تحریم انتخابات از آغاز به هر بهانه، چه به دلیل در زندان بودن موسوی وکروبی یا به دلایل دیگر؟
۲-فرصت دادن به بیت که تا میتواند مانع اجماع اصلاح طلبان و برگزاری انتخابات با سه کاندیدای اصلاح طلب ضعیف شود.
۳-حرکت به سوی اجماع نسبی اصلاح طلبان با یک کاندیدای واحد که بتواند حمایت موسوی و کروبی را هم جلب کند و در نتیجه رد صلاحیت آن یک کاندیدا پرهزینه شود؛ کاندیدایی که اگر در انتخابات شرکت کند موج ایجاد خواهد کرد. ما به این موج مردمی احتیاج داریم. با طرح مطالبات میتوان فضا ساخت و حتی همه کاندیداها را وادار به ارائه برنامه بهتر کرد. نتیجه این مطالبه محوری نشاط بیشتر جامعه است و اگر بیت رهبری و سپاه هم مقاومت کند، نتیجه آن ریزش بیشتردر ساخت قدرت حاکم است.
حرکت آخر را باید آزمود. میتوان برای این حرکت تحلیل و فضا ساخت. این بهترین اقدام ممکن است که میتوان روی آن حساب کرد.
فراموش نکنیم مطالبه محوری در میان دموکراسی خواهان در خارج جایگاه مهمی داشت، که باید هنوز داشته باشد. موضع مطالبه محوری برنامه و اهداف را به جای فرد میگذارد ونکته مهمتر اینکه جامعه ما به فضای باز نیاز دارد. خارج از کشور در تحقق این فضا چه میتواند بکند؟