آتش و بهار

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

از سه شنبه “زن” بجانب سه شنبه “آتش” می رویم، در آخرین زمستان استبداد، منظره منطقه و ایران، چنین در چشم انداز است:

گویندگان هر سه سخن حذف شدگان “انقلاب شکوهمند” هستند. دکتر شاهین فاطمی که از آغاز “غیرخودی” بود و اکنون در غربت، میهن و منطقه را رصدمی کند.

آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی، از نخستین یاران انقلاب و پایه گذاران نظام، که “غیر خودی”  شد و حالا هم هنوز لب به سخن نگشوده برادر حسین، قبای آیت اله العظمائی رابر تنش می درد، چرا که از آتش گفته و چشم انداز را تیره و تار دیده است.

و علی اکبر هاشمی رفسنجانی، فرد دوم انقلاب اسلامی، برکشنده سیدعلی خامنه ای به رهبری و… که این هفته درحال واگذاشتن کرسی ریاست مجلس خبرگان از “تفرقه” مردم ایران می گوید.“تفرقه ای” که حاصل سیاست عام جمهوری اسلامی و برنامه خاص سیدعلی خامنه ای است.

برای اولین بار در تاریخ ایران بخشی ازمردم را با  شستن مغز وپرکردن جیب، مامور سرکوب بخش دیگر کرده اند. خون جای گفت وگو را گرفته است و حذف حلقه به حلقه آمده و حالا دارد در خانه هاشمی رفسنجانی را می زند.  مهدی، یار و همبازی مجتبی- ضدانقلاب و فراری است، فائزه از شاعر محبوب رهبر رکیک ترین دشنام ها را  شنیده و محسن هم چند روز جلوتر جایش را در مدیریت مترو به یک سردار نیروی انتظامی سپرده است.

انقلاب اسلامی نه تنها فرزندانّ، نوادگان خود را هم بیرحمانه می خورد. می درد و می خورد.

 

برکشیدن مهدوی کنی به ریاست مجلس خبرگان با دو تفسیر مختلف روبرو می شود. نگاهی  آن راریاست یک مرده بر قبرستان ارزیابی می کند. نگاه دیگر، ارزیابیش کاملا متفاوت است: “هاشمی با کنار رفتن به نفع مهدوی کنی، عملا او را بعنوان یک نیروی دارای پشتوانه بازار سنتی، روحانیون سنتی و به ویژه بخش قابل توجهی از کادرهای سپاهی و امنیتی و روحانی که تربیت شدگان دانشگاه او «امام صادق» اند، وارد میدانی کرد با این مشخصات: لبریز از کشاکش میان سپاهی ها و روحانیون، حجتیه و امام زمانی ها، مداحان و روحانیون، اوباش زیر پرچم ولایت و بدنه سپاه و به ویژه فرماندهان بسیج و سپاه کنار گذاشته شده و معترض، ارگان های اقتصادی وابسته به سپاه و ارگان های اقتصادی وابسته به موتلفه وبازار سنتی است.”

هرچه هست، از انقلاب شکوهمند اسلامی تنها علی مانده و حوضش که البته پراز کوسه است. مجید محمدی تصویر یکی از آنها را بدست می دهد: “محمدتقی مصباح یزدی علاوه بر تربیت شاگردان مطیع ولایت برای پر کردن مدیریت‌های فرهنگی رژیم، برای مداحی خامنه‌ای سنگ تمام گذاشته است و نه تنها همانند روحانیون درباری برای طول عمر ولی فقیه دعا می‌کند، بلکه وی را فرا‌تر از نقادی نشانده و از نعمات الهی معرفی کرده است.مصباح یزدی در میان روحانیون هم‌عرض با خامنه‌ای در مداحی وی از پنج جهت پیشگام و خلاق بوده و مداحی را در تاریخ سلطه ولایت فقیه در کشور ارتقا داده است: بوسیدن پای ولی فقیه، قسم جلاله خوردن برای عظمت خامنه‌ای، تلقی وی به عنوان بر‌ترین نعمت الهی، معرفی وی به عنوان علامه دهر و همه‌چیز‌دان، و نشاندن وی در مقامی فرا‌تر از درک عقلی. مصباح هیچ یک از این رفتار‌ها یا توصیفات را برای خمینی به کار نبرده بود. پیش از این یک روحانی، روحانی دیگری هم‌سطح خود را نیز این چنین مدح و ثنا نگفته است.”

کوسه دیگر، یکی  از “لمپن” های نمونه وار سیستم خامنه ایست که به یمن فیلم هتاکی اش به فائزه هاشمی یک شبه ره صد ساله رفته و زبانرد خاص و عام شده است.این هم شناسنامه اش: “سعید تاجیک؛ از اعضای بسیج است. او در جلسات شعرخوانی رهبری مورد تشویق آقای خامنه ای بوده است. تاجیک که خود را نویسنده جنگ معرفی می کند، یک کتاب به عنوان «جنگ دوست داشتنی» منتشر ساخته و تاکنون چند بار در جلسات شعرخوانی رهبر جمهوری اسلامی شرکت کرده و مورد تشویق وی قرار گرفته است.”

دوستانش هم آخرین خبر او را منتشر کرده اند: “آیت الله خامنه ای در دیدارش با آن بسیجی فحّاش، از او ستایش کرده و به وی لبخند زده است.”

سه تادیگر از ساکنان “حوض علی” را می توان درمیان اعضای کمیته بررسی 25 بهمن یافت: “قاتل، پدر زن مجتبی و یک عراقی.”

دیگری هم هست که حتما سخنش لبخند بر لب مبارک “آقا” می آورد. معاون آموزش و تربیت نیروی انتظامی که می گوید: “پلیس ایران برخلاف دیگر کشورها مقتدر و مهربان است.”

 برادرحسین، بازجوی بی نیاز از معرفی، در هفته ای که وزیر اطلاعات از سیاست تهاجمی به سیستم های امنیتی جهان خبر می دهد، وضع ایران را دریک جمله خلاصه می کند: “دشمن در ضعیف‌ترین حالت و نظام اسلامی در مقتدرترین وضعیت قرار دارد.”

و دشمن که همان جهان باشد، نام “آقا”ی برادر حسین را در فهرست 15 نفره دیکتاتورهای کنونی جهان، به ثبت می دهد و از طریق مجله “بیزنس اینسایدر”. یکی دیگر از این دیکتاتورها معمر القذافی است که این هفته لقب “دیوانه طرابلس” می گیرد. اوباما هم خیلی رک و راست می گوید: “قذافی باید برود.”

یکی دیگرشان هم  رابرت موگابه رهبر زیمبابوه است که به بیرحمی و فساد شهره است و این هفته لو می رود که قصد دارد به جمهوری اسلامی اورانیوم بفروشد.

واقعا “اقتدار” از این بیشتر؟ و درمتن این “اقتدار”  است که زیر نظر “آقا وحید” پیشکار تام و تمام “آقا” دو سردار بی لشگر را با همسرانشان دزدیده اند و هنوز جرئت نمی کنند جایشان را  اعلام کنند.

با واژه های “حصر”، “خانه امن” و “بازداشت خانگی” بازی می کنند و در مسابقه دروغگوئی دست  هم را رو می کنند. صالحی، - یک زاده دیگر عراق که حالا وزیر خارجه ایران است، به رسانه های جهانی می گوید: “موسوی و کروبی ممکن است در حال حاضر به میل خود در خانه نباشند.”

و امام جمعه مشهد بر منبر پیامبر دروغ دیگر بهم می بافد: “حصر خانگی موسوی و کروبی به نفع خودشان است چون مردم آن ها را تکه تکه می کنند.”

فقط معلوم نیست وقتی مردم برای تکه تکه کردن رهبران جنبش سبز هر سه شنبه به خیابانها می ریزند، چرا ناگهان شهر امنیتی می شودو باندازه زمان جنگ با عراق نیروهای مسلح و لباس شخصی ها همه جا راقرق می کنند.

ازنشانه های اقتدار اقتصادی هم خبرهای مکرر می رسد. نتایج یک بررسی تحقیقاتی زیر عنوان “اندازه‌گیری و تحلیل اقتصادی فقر شهر”، که این هفته انتشار یافته حاکی است که ۴۵ تا ۵۵ درصد جمعیت شهری کشور زیر خط فقر زندگی می‌کنند.

گزارش نتایج بررسی بودجه خانوار در مناطق شهری ایران در سال ۱۳۸۸ که از سوی بانک مرکزی منتشر شده، نشان می دهد که تراز دخل و خرج خانوارهای ایرانی، منفی است و هر خانوار ایرانی به طور متوسط ماهانه ۳۰۰ هزار تومان کم می‌آورد.

کسی برویش نمی آورد، درآمد افسانه ای نفت به کجا رفته است. الیاس نادران هم ظاهرا از حیق ومیل شدن، قطره ای از دریا خبر دارد: “هفت نفر در ایران معوقات بانکی ۱۵۰۰ میلیارد تومانی دارند.”

و حجت الاسلام طائب، از حالا تنش برای سال آینده می لرزد: “به لحاظ اقتصادی دوره سختی را در پیش داریم، به هرحال ما یک تنه در برابر نظام سلطه در جهان ایستاده‌ایم و این کار ساده‌ای نیست، این وضعیت در سال جدیدی که در پیش است اثرات خود را نشان می‌دهد و می‌تواند ما را وارد یک بحران اقتصادی کند اما کارشناسان هم دارند فکر می‌کنند که چگونه از این مرحله عبور کنند.”

سالار آبنوش، فرمانده سپاه قزوین، احتمالا یکی از این کارشناسان است. او در جمع ناظران شورای نگهبان می گوید: “اگر نتیجه انتخابات آینده مجلس در راستای ارزش های سپاه نباشد، سال ۹۱، سالی بسیار خطرناک و حتی خونین خواهد بود”.

شیرین عبادی هم نگران همین چشم انداز است: “بدلیل سرکوب ها و وضعیت اقتصادی «وخیم» در ایران، به زودی موج قیام‌های مردمی که چند کشور عربی را فراگرفته است، ایران را نیز در برخواهد گرفت.”

وجهان با چشمان باز این همه را رصد می کند. در آستانه اجلاس جدید شورای حکام، باز هم از جمهوری اسلامی دعوت به گفت و گو می شود.

چماق، اما مدام سنگینتر می شود. شرط  اول برای اقدام آخر آماده سازی افکار عمومی جهان است.

سی ان ان، ایران را عامل تشنج منطقه ای معرفی می کند. یک نظر سنجی سرویس جهانی بی بی سی نشان می دهد: ایران در صدر کشورهایی است که بیشترین اثر منفی در جهان را دارد.  برپایه این نظرسنجی که در ۲۷ کشور جهان انجام شده، پس از ایران، کره شمالی، پاکستان و اسرائیل بیشترین اثر منفی را در رویدادهای سال ۲۰۱۰ داشته‌اند.

رابرت آینهورن، مشاور ارشد وزارت امور خارجه آمریکا در امور خلع سلاح و مقابله با گسترش سلاح‌های کشتار جمعی، می گوید: “جمهوری اسلامی به دنبال کسب توانایی ساخت جنگ‌افزارهای هسته‌ای است.”

آمریکا یک قدم بلند دیگر جلو می آید. سال گذشته، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا از گرایش جمهوری اسلامی به سمت “دیکتاتوری نظامی” سخن به میان آورده بود. دیوید پترائوس، رییس فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا، نیز گفته بود که ایران در حال تبدیل از یک حکومت دین‌سالار به یک حکومت “اوباش‌ سالار” است.

و حالا باراک اوباما، حرفی می زند که  معنایش جنگ است :“جمهوری اسلامی ایران خطری غیرعادی و خارق العاده علیه امنیت ملی، سیاست خارجی و اقتصاد ایالات متحده است.”

ودراین هیاهو محمود احمدی نژاد، شهوت حرافی را به ناگهان از دست داده است. بفکر ساختن “باغ شهر” افتاده، شاعر شده و درنقش سیاوش در آمده است. تلویزیون هم او را رسما به شعیب ابن صالح، زمینه‌ساز ظهور امام زمان – تشبیه می کند.

این سکوت بی معنا نیست. رحیم مشائی بی دلیل فیلش در نوروز یاد آمریکا نکرده است. سخنان برخی وزرای سابق از سر تفنن نیست. دارند

درتاریکی پوتین های کسی را برق می اندازند که آخرین فرزند انقلاب رابخورد، بساط سلطانی  سیدعلی خامنه ای را به تاریخ بسپارد و ایران را بیرون از رای و اراده مردم به قدرت های جهانی تقدیم کند.

 خانم ها! آقایان!

فریاد زخمی شیرین عبادی که در نیمه شب چهارشنبه منتشر می شود، ریشه در واقعیت دارد: “کوچکترین جرقه‌ به انفجاری بزرگ در ایران منجر خواهد شد.” وهیچ کس نمی داند پس از انفجار در چشم انداز چه باقی خواهد ماند.

زمستان رو به پایان است. سیاهیش برای کسانی خواهند ماند که ایران را رو جنگ خانمانسوز می برند.

 شب از نیمه می رود. خبرمرگ ایرج افشار می گذرد. مسعود کیمیائی در سی سی یو است و دخترم میترا انگار از حالم خبر دارد، این شعر را روی فیس بوک برایم می فرستد:

امشب ستارگان، به بسترِ خون، خسته خفته اند
بیدار باش را
در کوچه های دور
به آوا درآورید