حضور سیدمحمد خاتمی و اصلاحطلبان حامی در بستر و فضای انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲، برجستهتر از همیشه شده است. در آخرین روزهای سال۹۱، دعوت شورای هماهنگی جبهه اصلاحات (متشکل از ۱۷ جمعیت و انجمن مهم حامی اصلاحات) از خاتمی برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری آتی، دعوت ۹۱ شخصیت و فعال سیاسی اصلاحطلب از وی، و اینک انتشار رسمی برنامهای تحلیلی با عنوان “بیمها و امیدها، باید و نبایدها”، آنهم به امضای برخی از چهرههای شاخص اردوگاه اصلاحطلبی (ازجمله عبدالله نوری، غلامحسین کرباسچی، محمدرضا خاتمی، عبدالواحد موسوی لاری و معصومه ابتکار)، و اعلام تایید آن توسط شخص خاتمی، روند تصاعدی حضور اصلاحطلبان را در فضای سیاسی انتخابات، در فاصلهی کمتر از سه ماه تا انتخابات، محسوس کرده است. رویدادهایی که بهگونهای معنادار، جملگی چند روز قبل از سخنرانی اول سال جدید رهبر جمهوری اسلامی بهوقوع پیوسته است. به نظر میرسد اصلاحطلبان نخستین “توپ” را به زمین حاکمیت انداختهاند، و منتظر واکنش مرکز ثقل قدرتاند.
حامیان آقای خاتمی البته طیف متنوع و متکثری از فعالان و جناحهای سیاسی را تشکیل میدهند؛ به بیانی، هر کسی از ظن خود همراه خاتمی شده و او را گزینهای مطلوب برای ریاست جمهوری میداند. برخی باوری به کودتای انتخاباتی در ۸۸ ندارند؛ و از همان زاویهی تحولات مشهور به “دوم خردادی” به وضع کنونی ایران، و سپهر سیاست در جمهوری اسلامی مینگرند. جالب اینجاست که موضع شخص خاتمی و نحوهی مواجههی او با حوادث پس از ۲۲ خرداد ۸۸ از برخی حامیان کنونیاش، صریحتر و “سبز”تر بوده است. چنانکه در یکی از مهمترین اظهارنظرهایش در تیرماه ۸۸ تصریح میکند: “اگر این فضای مسموم تبلیغاتی و امنیتی ادامه پیدا کند با توجه به آنچه انجام گرفت و یک طرفه اعلام شد باید بگوییم کودتای مخملین علیه مردم و جمهوریت نظام صورت گرفته است.”
خاتمی تاکنون در کنار زندانیان و خانوادههای آنان، و همدل با موسوی و کروبی ایستاده است. رویکردی که بیگمان خوشآیند تمامیتخواهان مسلط در حاکمیت نیست.
اینک، در اوج بحرانهای اقتصادی و بینالمللی و اجتماعی و سیاسی و مدیریتی جمهوری اسلامی، او و اصلاحطلبان همسو، با نیت تغییر مسالمتجویانهی اوضاع و بهبود شرایط کشور، عزم حضور مجدد کردهاند. اگر، “مجال” و “امکان” و “بستر”ی فراهم شود.
پیش از این “اگر” مهم اما، چگونگی ورود خاتمی به صحنهی انتخابات اهمیت دارد. چگونگی ورودی که خود میتواند بسترساز شود و امکان آفرین. خاتمی میتواند همچون دیگر نامزدهای انتخابات، بیتوجه به آنچه در سال ۸۸ و پس از آن رخ داده، پا به صحنهی رقابت نهد، و منتظر تایید یا ردصلاحیت شورای نگهبان باشد و به سامان مسلط بر انتخابات تمکین کند؛ و میتواند با تکیه بر مطالبات جامعه مدنی و تغییرخواهان (از اصلاحطلبان تا سبزها) پا به عرصهی رقابت گذارد، و خواستههای جامعه مدنی را نمایندگی و مطالبه کند و صدای تغییرخواهی را تکثیر و تقویت نماید.
هرچند نمیتوان در مورد واکنش تمامیتخواهان به حضور وی و تحرک جدید اصلاحطلبان، پیشبینی قاطعی داشت، اما میتوان با توجه به آنچه از ۲۲ خرداد ۸۸ بدین سو ـ و تاکنون ـ رخ داده، با اطمینان از واکنش منفی و شدید اقتدارگرایان و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی و نظامی آنان سخن گفت.
خاتمی اما نامزدی معمولی نیست؛ هرگونه برخورد امنیتی و اعمال فشار و محدودیت علیه وی و یارانش، تبیینگر وضع سیاسی امروز ایران، و آشکارکنندهی ماهیت اقتدارگرایی مسلط خواهد بود. چنانکه در صورت نامزدی، ردصلاحیت وی بیش از پیش عمق ناسالم بودن انتخابات و فقدان آزادی در آن را مشخص خواهد کرد.
اما پیش از اینها، این شخص خاتمی است که باید تصمیم بگیرد در کدام موقعیت سیاسی قرار گیرد. نامزدی که چشم بر تحولات پس از ۲۲ خرداد ۸۸ بسته یا نامزدی که همسو با مطالبات قانونی “سبز”ها، میخواهد با تکیه بر نیروی اجتماعی و لایههای اجتماعی حامی تغییر، حق تاریخی و انسانی و ملی شهروندان ایران برای انتخاباتی آزاد و سالم را مطالبه کند. دراینصورت، خاتمی ناگزیر خواهد بود از عرضهی خود به شرایط سیاسی مسلط. اقدامی که آسان نخواهد بود، و برای بسیاری (ازجمله شخص خاتمی) پرهزینه خواهد شد. اینجاست که حضور سیاسی جدید او در مقام سیاستورزی وطندوست، ایثارگری و جانبازی خواهد بود.
در برنامهای که ۴۶ اصلاحطلب روز ۲۸ اسفند منتشر کردند و خاتمی آن را تأیید کرده، آشکارا از طرح برخی موضوعات که مورد حساسیت اقتدارگرایان است، صرفنظر شده؛ خاتمی و مشاوران و همراهانش، خواستهاند حساسیتی برنیانگیزند؛ این رویکرد، ظاهرا کوشیده در گام نخست، اعتماد حاکمان را جلب کند؛ اعتمادی که به گمان نگارنده، جز با «توبه»ی اصلاحطلبان و خضوع و خشوع آنان به پیشگاه رأس هرم سیاسی، جلب نخواهد شد. اگر خاتمی و یارانش ـ و البته نگارنده موکدا بر شخص خاتمی تاکید دارد ـ نه تنها همزمان، بلکه به شکل محسوسی با ترجیح، جانب جامعه مدنی را نگیرند و خواستههای شهروندان را نمایندگی نکنند و اعتماد ایشان را جلب ننمایند، چه بسا که از اینجا مانده و از آنجا رانده شوند. سرمایه اجتماعی که گرد آقای خاتمی و در مناسبات وی فراهم آمده، قابل صرفنظر کردن نیست. خوشبختانه وی در یکی از جدیدترین سخنانش تصریح کرده که “در انتخابات نمیشود نظر بسیاری از آنان را که هزینه دادند و به حصر و حبس و محدودیت گرفتار شدند، نادیده گرفت.”
درصورتیکه آقای خاتمی با نگاه و رویکردی جامعه محور، و مبتنی بر باور به پتانسیل جامعه مدنی پا به فضای انتخابات نهد، از شرطها و لوازمی که در انتخابات مجلس نهم مورد تاکید قرار داد پا پس نگذارد، و به عزم تقویت جنبش اجتماعی به سایه رفته، فعال شود، آثار و نتایج ارزشمند مترتب بر حضور سیاسی وی در قامت یک نامزد، قابل صرفنظر کردن نیست.
آنچه در میان ناظران و شهروندان پیگیر پرسش میآفریند، رویکردهای غالب و تجربه و شناخت اجمالی است که از آقای خاتمی دارند. بدیهی است که در اکوسیستم سیاسی ایران، خاتمی ایفاگر نقش و ویژگیهای موسوی و کروبی نبوده و نیست. اما درعینحال، خاتمی در کنار سبزها و مطالبات آنان ایستاده؛ حضوری فراتر از انتظار نه فقط سبزها که خلاف توقع اقتدارگرایان. سال جدید، انتخابات جدید، و بستر سیاسی جدید، بیگمان شباهتی با تجربههای پیشین خاتمی ندارد. چنین است که او باید درنهایت با “خود” خلوت کند و چگونگی ورود و سیاستورزی جدیداش را نهایی کند.
خاتمی خواسته یا ناخواسته، از جایگاه رییس جمهور اصلاحات، در موقعیت “شبه اپوزیسیون” قرار گرفته است. این روندی است که سه دهه پیشتر، نخست وزیر دولت موقت جمهوری اسلامی، زندهیاد مهندس بازرگان نیز طی کرد. بازرگان اما پروایی از به چالش کشیدن حاکمیت سیاسی با نامزدی در انتخابات نداشت. او از انتخابات آزاد و سالم میگفت، لوازم و شرایط چنین انتخاباتی را میجست، و ابایی از ردصلاحیت در انتخابات ناسالم نداشت. بازرگان اما در د ههٔ ۶۰، از وضع اجتماعیاش که امروز در کشور محسوس است، برخوردار نبود. جنبش سبز، رهبرانش، زندانیانش، و همراهانش ـ با وجود تمام فشارها و تهدیدها ـ و نیز پتانسیل تغییرخواهی در متن جامعه ایران امروز، واقعیتی است که برای تحقق منافع ملی و پیشبرد دموکراتیزاسیون، قابل صرفنظر کردن نیست.
آقای خاتمی خوب میداند که اقتدارگرایان حاکم دلیلی برای بازگشت اوضاع به وضع دوم خردادی نمیبینند؛ مگر آنکه نیروی اجتماعی متبلور و بروز یافتهای وجود داشته باشد. مرد اخلاقی و ایراندوست، خوب از محبوبیت و جایگاه اجتماعی خویش باخبر است؛ چنانکه از محبوبیت و جایگاه اجتماعی رهبران و زندانیان جنبش سبز. این مجالی است که او میتواند همراه دموکراتیزاسیون شود و گذار به دموکراسی را تسهیل کند. زمانی (در جریان انتخابات سال ۱۳۸۴ و در مناقشات سیاسی روز) مرحوم مهندس عزتالله سحابی در جمع شورای فعالان ملی مذهبی که در دور نخست از مصطفی معین و در دور دوم از هاشمی رفسنجانی حمایت کرد، تاکید نمود که “اگر آبرو و اعتباری دارم، آن را برای گور نمیخواهم.” مرد آزاده و وطندوست، تنها دغدغهی ایران داشت تحقق منافع ملی. و البته در این راه، کم هزینه نداد؛ چنانکه مهندس بازرگان و دکتر سحابی، که در ۸۰ سالگی در بهشت زهرا ربوده شدند و هدف بدرفتاری و دادگاه صحرایی و اعدام مصنوعی قرار گرفتند.
اجمال سخن آنکه موقعیتی تاریخی پیش روی اصلاحطلبان و شخص آقای خاتمی گشوده شده؛ موقعیتی که میتوان از آن برای ارتقاء جامعه مدنی ایران، بسط و تکثیر ادبیات و گفتمان انتخابات آزاد، سالم و عادلانه، و لوازم و شرایط آن، تقویت روحیه و امید و مناسبات نیروهای دموکراسیخواه، و دیگر مفاهیم همسو، سود جست. دریغ است که آقای خاتمی از تقویت و همراهی نیروی اجتماعی دموکراسیخواه، کنار کشد؛ و دریغ است مجال مناسبی که انتخابات ریاست جمهوری برای تقویت و گسترش شبکههای اجتماعی حامی و همراه تغییر و جنبش سبز فراهم میکند، مورد توجه قرار نگیرد. انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، پایان دنیا برای جامعه مدنی ایران نیست؛ نیروی اجتماعی تغییرخواه میتواند در صورت وجود رهبران قابل اعتماد و ملی، مطالبات خود را روزی دیگر، به اقتدارگرایان تحمیل کند. در اینصورت، “خاتمی سبز” در کنار دیگر راهبران و همراهان وفادار جنبش سبز (از موسوی و کروبی و رهنورد تا قدیانی و تاجزاده و رجایی و…) خود یکی از کانونهای امید و نقاط اتکای جامعه مدنی و دموکراسیخواهان خواهد بود.