یاد یاران

فرزاد حسنی
فرزاد حسنی

خوب نیستم، حالیته؟!

کنار ساحل خوابیده بود، رو برو و سعت دریای جنوب بود و درون خودش، آتشی که مدام مچاله اش می کرد. در ساحل بندر عباس، سال ۴۹، بین آن همه غریب بود!

شاید به خاطر شلال موهاش، یا طرز مچاله شدنش، انگار یخ زده بود در ساحل دریای جنوب که آن مرد هم فهمید غریب است و احتمالاً بچه تهران! اما حتمی نمی دانست بازیگری است که از صحنه تئاتر، از انجمن دوشیزگان و بانوان، از «شهر قصه» به دورترین نقطه از تهران فرار کرده است.

 خودش هم نمی دانست کجا می رود! اصلاً این بندر عباس که می گویند کجاست؟ فقط، فردای آن روز، عصر بود که فهمید دیگر در تهران هیچ کاری ندارد، همان روز عجیب و تلخ که هنوز روی سینه اش سنگینی می کند. در سکوت از خانه بیرون آمد و به هیچ کس، کلمه ای نگفت! فقط یک راست به گاراژ «لوان تور» رفت و بدون اینکه بداند بندر عباس کجاست، بلیتی خرید:

«فقط می دانستم بندر عباس دورترین نقطه به تهران است. سوار اتوبوس شدم و به بندر عباس رفتم. سی ساعت بعد که پیاده شدم، اصلاً نمی دانستم کجا باید بروم، چکار کنم؟! اما یک چیز را می دانستم و اینکه باید از بیژن دور باشم. دیگر نمی توانستم در تهران بمانم. بدون بیژن! بدون تئاتر بیژن!»

 

زندگی استاد محمد

محمود استاد محمد در سال ۱۳۲۹ در محله دروازه دولاب تهران به دنیا آمد. وی فعالیت نمایشی خود را در نوجوانی پس از آشنایی با استادش محمد آستیم و سپس نصرت رحمانی و عباس نعلبندیان و با بازی در نمایش های بیژن مفید و عضویت در آتیله تئاتر آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با بازی در نمایش «شهر قصه» (در نقش خر خراط) به شهرت رسید. وی همچنین در سال ۱۳۴۸ در نمایش «نظارت عالیه» به کارگردانی ایرج انور به ایفای نقش پرداخت. وی پس از انحلال آتیله تئاتر، در سال ۱۳۵۰ به بندر عباس سفر کرد و در آنجا گروه نمایشی «پتوروک» را تشکیل داد. وی در سال ۱۳۵۱ دوباره به تهران مراجعت نمود.

تا سال ۶۴ در ایران ماند و برای تلویزیون، نمایش کار کرد، سریال هم نوشت. «زیرسایه همسایه» از همان دسته است و نمایش «گل یاس» و ده نمایش دیگر که کارکرد و اجرا نشد. کارکرد و ضبط نشد. کارکرد و دور ریخته شد. نزدیک به چهل سال داشت که دور از وطن شد و مهاجر در یونان، اسپانیا و کانادا.

در سال های غربت نشینی کمی کار کرد ازروزنامه نگاری تا نوشتن یک مجموعه قصه و و نمایشنامه آخرین بازی.

 

بازگشت به ایران

سال ۷۷ برای احیای مجدد در عرصه تئاتر به ایران بازگشت :

 «اصلاً به خاطر تئاتر برگشته بودم. جنون دیگری نداشتم.»

«آخرین بازی» را سال ۷۸ به صحنه برد و بعد «دیوان تئاترال» در سال، ۸۰ که با استقبال مواجه شد.و ماند و ماند تا این روزها برای ما حکایتی تعریف کند و از روی روایتش کتابت کنیم، بنویسیم :

“آره… داشتیم چی می‌گفتیم.. ؟ بنویس:

ما رو دیوونه و رسوا کردی… حالیته؟

ما رو آوارۀ صحرا کردی… حالیته؟

……

اما راسش چی بگم؟

تقصیر ما که نبود،

هرچی بود، زیر سر چشم تو بود.

یه کاره تو راه ما سبز شدی

ما رو عاشق کردی

ما رو مجنون کردی

ما رو داغوون کردی… حالیته؟

آخه آدم چی بگه، قربونتم

حالا از ما که گذشت

بعد از این اگه شبی، نصفه‌شبی،

به کسونی مثِ ما قلندر و مست و خراب

تو کوچه برخوردی

اون چشا رو هم بذار

یا اقلا دیگه این ریختی بهش نیگا نکن.

آخه من قربونِ هیکلت برم

اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه

پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه!”

 

حکایت استاد محمد و ماجرای حالیته

حکایت محمود استاد محمد هم از ان حکایت های عجیب و غریب است. حکایت زندان و دود و نوشتن و سر به بیابان نهادن و دور دنیا گشتن و در نهایت رسیدن به اینجا و ماندن روی تختی در اتاق شماره 321 بیمارستان.عاشق شروع پرده دوم “شهر قصه “بیژن مفیدم مثل خیلی های دیگر.اون تک گویی با اون صدای رسا. تا سال ها نمی دانستم صدا مربوط به محموداستاد محمد کارگردان مشهور تئاتر امروزه ایرانه.

 پرده دوم «شهر قصه» با یک قطعۀ مونولوگ یا تک‌گویی شروع می‌شود که در واقع به‌صورت مستقل و جدا از بافت و ساختار کلی نمایشنامه است. آنجا که «خر» شهر قصه پیش میمونِ عریضه‌نویس، دارد نامه‌ای را دیکته می‌کند. «آره! داشتیم چی می‌گفتیم؟ بنویس!» تکیه کلامی که او در این واگویه به کار می‌برد یعنی «حالیته؟» را بعدها در بسیاری از متن‌ها و قطعه‌های نمایشی و به‌خصوص در ترانه‌های ایرانی به کار گرفتند که هنوز هم کاربرد دارد و شنیده‌ایم و می‌شنویم. این صدا و اجرای استادانه از آنِ «محمود استادمحمد» است که ایفای نقش «خر» را به عهده داشت.

 

بر بالین بیمار استاد محمد

در بیمارستان، جم در اتاق 321 ‌تابلوی ملاقات ممنوع بر در اتاقش نصب شده بود، اما این تابلو نمی‌توانست مانع رفت و آمد هنرمندان و دوستداران استاد محمد شود.پس از آمد و شدهای فراوان هیئت مدیره کانون نمایشنامه‌نویسان خانه تئاتر، چند تن از هنرمندان هم به عیادت وی آمدند.

دختر استاد محمد درباره وضعیت پدرش می گوید:«

 پدر سابقه ناراحتی کبدی داشته که اخیرا بیماری در بدن وی گسترش پیدا کرده است. حدود پنج روز است که در بیمارستان بستری است و احتمالا تا چند روز آینده در بیمارستان خواهیم بود.»

وی ادمه می دهد:« ۲ ماه است که روند درمان آغاز شده و ایشان شیمی‌ درمانی می‌شوند. تا به این لحظه هزینه‌های درمان را خودمان تامین کردیم، البته معاونت هنری خبر از مساعدت و یاری به ما داده‌اند.همچنین صندوق حمایت از هنرمندان تا به این لحظه ۵ میلیون تومان پرداخته است.»

مانا استاد محمد با اشاره به هزینه‌های بالای درمان بیماری «محمود استاد محمد» می گوید: «حدودا روزی ۴۰۰ هزار تومان هزینه بیمارستان، ۲۰۰ هزار تومان هزینه دارو و ۲۵۰ هزار تومان نیز هزینه شیمی درمانی است.»

 

همت برای هزینه های درمان استاد محمد

گروه تئاتر «دن‌کیشوت» 5 بهمن ماه با حضور در بیمارستان «جم» به ملاقات این هنرمند با سابقه تئاتر رفتند و همان‌جا اعلام کردند، اجرای امشب نمایش‌شان را به این هنرمند، تقدیم می‌کنند.

دختر این هنرمند‌ درباره وضعیت جسمانی پدرش گفت: پدرم چهار روز پیش به دلیل ایجاد توموری در سینوسش دچار خونریزی در ناحیه سینوس و بینی شد.

او درباره تامین هزینه‌های بیمارستان نیز توضیح داد: هزینه تهیه قرص‌های پدر، هفت میلیون تومان در ماه است که تا کنون توانسته‌ایم، پنج میلیون تومان از انجمن هنرهای نمایشی دریافت کنیم.

در همین رابطه ایرج راد ـ مدیرعامل خانه تئاتر ـ نیز که امروز با حضور در بیمارستان جم به دیدار محمود استاد محمد آمده بود، توضیح داد: ما برای پیگیری این موضوع دو نامه به اداره کل هنرهای نمایشی و خانه هنرمندان ارائه کرده‌ایم اما تا کنون فقط پنج میلیون تومان از طریق صندوق حمایت از هنرمندان دریافت شده است.

به گفته علی اصغر دشتی دیگر هنرمند تئاتر و از نزدیکان استاد محمد؛ هزینه درمان این هنرمند ماهانه حدود 10 میلیون تومان است و خانواده او تا کنون بیش از 20 میلیون تومان هزینه کرده‌اند.

علی اصغر دشتی کارگردان نمایش«رپرتواری از آثار گروه تئاتر دن‌کیشوت با رونمایی از محسن» در ادامه از اختصاص فروش گیشه آخرین اجرای این نمایش به استاد محمد خبر داد و توضیح داد: فروش روز دوشنبه 10 بهمن ماه به خانواده آقای استاد محمد تقدیم می‌شود.

وی همچنین گفت: امیدواریم گروه‌های دیگر هم این برنامه را که مدتی پیش در خانه تئاتر مطرح شده اجرایی کنند و هر گروه درآمد آخرین اجرایش را به هنرمندانی که در بستر بیماری هستند، اختصاص بدهد.

همچنین دکتر اشکان جنابیان ـ پزشک معالج این هنرمند ـ خواستار حمایت‌های مادی و معنوی هرچه بیشتر مسوولان از این هنرمند تئاتر شد.

هنرمندانی چون علی اصغر دشتی سرپرست گروه تئاتر «دن‌کیشوت» با همراهی فریبا کامران، هدایت هاشمی، نگار جواهریان و…در کنار ایرج راد مدیرعامل خانه تئاتر و محمد بهرامی مدیر روابط عمومی این تشکل به ملاقات محمود استادمحمد رفتند.

ضرورت توجه به حال هنرمندان

پس از پنج روز از بستری شدن استادمحمد، مسئولان فرهنگی برای اطلاع از وضعیت وی، به عیادت او رفتند.

با توجه به اینکه هنرمندانی همچون محمود استاد محمد، حسین محب‌اهری، مجید بهرامی و… در بستر بیماری بسر می‌برند، لازم است برنامه‌ای مشخص برای حمایت از هنرمندان شکل بگیرد. هر چند مسئولان پس از هر بار عیادت از هنرمندانی که در بستر بیماری گرفتار هستند، تازه به فکر چاره و راه‌حل می‌افتند اما مدتی بعد این موضوع به فراموشی سپرده می‌شود.مسئولان باید شرایطی را فراهم سازند که حداقل در چنین شرایطی هنرمند به فکر هزینه‌های مالی نباشد اگرچه در این رابطه طرح‌هایی چون افزایش بیمه تکمیلی هنرمندان از ۸ به ۵۰ میلیون و یا اختصاص درآمد حاصل از آخرین اجرای هر نمایش به هنرمندان بیمار به وزارت ارشاد ارائه شده است اما هنوز در این رابطه چاره‌ای و یا اقدامی صورت نگرفته است.

امیدواریم مسئولان فرهنگی علاوه بر تامل بر این موضوع، برای آن چاره‌ای اندیشیده و در نهایت به آن جامه عمل بپوشانند.

 

شناسنامه کاری محمود استاد محمد

۱۳۲۹: تولد در تهران

۱۳۴۳: آشنایی با نصرت رحمانی

۱۳۴۴: آشنایی با بیژن مفید، حضور در کلاس هایش و عضویت در آتلیه تئاتر

۱۳۴۶: شروع تمرین های نمایش «نظارت عالیه» به کارگردانی ایرج انور

۱۳۴۷: بازی در نمایش «شهر قصه»

۱۳۴۸: اجرای نمایش نظارت عالیه در شش شب، بعد از دو سال تمرین

۱۳۴۹: انحلال آتلیه تئاتر

۱۳۵۰: سفر به بندر عباس و تشکیل گروه «پتوروک»

۱۳۵۱: بازگشت به تهران و اجرای نمایش آسید کاظم، فیلم نامه سریال پژواک و نویسندگی و کارگردانی سریال «گذرخلیل ده مرده» و نمایش «رسم زمانه»

۱۳۵۵: نوشتن فیلمنامه جنگ اطهر

۱۳۵۶: نوشتن نمایشنامه های «دقیانوس امپراتور شهر اقیانوس»، «سیری محتوم»، «چهل پله تا مرگ» و «شب بیست و یکم».

۱۳۵۸: تمرین نمایش «دقیانوس؛ امپراتور شهر افسوس» با یک گروه آماتور که به صحنه نرفت و اجرای نمایش «شب بیست و یکم» در تئاتر کوچک تهران

۱۳۵۹: نوشتن نمایشنامه های «قصص القصر» و «آنها مأمور اعدام خود هستند»

۱۳۶۱: نوشتن نمایشنامه های «خونیان و خوزیان»، «گل یاس»، «خانه سالمندان» و «هم عکس»

۱۳۶۴: مهاجرت به کانادا

۱۳۷۷: بازگشت به ایران

۱۳۷۸: نویسندگی و کارگردانی «آخرین بازی»

۱۳۸۰: نویسندگی و کارگردانی «دیوان تئاتر ال»