جبهه نامتحد

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

چرا به سووالات این جوان کسی جواب نمی دهد؟ الآن سه روز است که در سخنرانی اش پرسیده که “ چرا عدالت دارای اهمیت است؟” و کسی به او جواب نداده. الآن هفت سال است آقای احمدی نژاد دارد عدالت را اجرا می کند و هنوز کسی نفهمیده چرا عدالت دارای اهمیت است؟ ما برای روشن شدن افکار خصوصی، چون تقریبا به این نتیجه رسیدم که افکار عمومی دیگر اهمیت ندارد، به این سووال پاسخ می دهیم:

 

توصیه های انتخاباتی یک الفنون

آقای الفنون به استانداران و فرمانداران و اعضای ستاد انتخاباتی طرفدارانش- این سه تا خیلی هم با هم فرق ندارند، مقادیر متنابهی توصیه انتخاباتی کرد. یک منبع ناآگاه که فقط همین چیزها را شنیده بود و از هیچ چیز دیگر آگاهی نداشت، برخی از این توصیه های انتخاباتی را در اختیار ما گذاشت:

توصیه اول: رای ها را اول بشمرید، بعد بگیرید.

توصیه دوم: هنوز هاشمی رفسنجانی همه کاره است.

توصیه سوم: من هنوز رئیس جمهور نشدم.

توصیه چهارم: هر کسی حق دارد یک رای به ما بدهد.

توصیه پنجم: بزودی فهرست قله های ثروت را افشا می کنیم.

توصیه ششم: اگر ما مجلس را بگیریم جهان را مدیریت می کنیم.

توصیه هفتم: کسی که رای می شمارد مهم است، نه کسی که رای می دهد.

توصیه هشتم: همه آزادند که به کسانی که در فهرست ما هستند رای بدهند.

 

دکترین سکس فانتزی

یکی این حسن عباسی را ببرد توی حمام و قبل از سخنرانی نیم ساعت زیر آب سرد نگه دارد. بنده خدا از بس سریال های پنتاگون را تفسیر کرده دائما در موضع راست افراطی است و خودش را به همه ملت فرافکنی می کند. همین حسن عباسی گفت: “ اکثر جوانان ایران اسیر سکس فانتزی هستند.” یک مدتی گیر داده بود به اینکه آمریکایی ها برای تجاوز به زنان ویتنام به آنجا حمله کردند، بعد مدتی فکر می کرد شاکیرا و پاریس هیلتون و کیم گارداشیان اعضای هیات رئیسه پنتاگون هستند. بیخود نیست این همه سخنرانی هایش طرفدار دارد. چیزهای گنده می بیند و حرف های گنده می زند. یکی شوهرش بدهد شاید حالش خوب شد.

 

صدور مغزها، ورود مدارک

به آمارش دقت کنید سرتان سوت می کشد، یعنی واقعا این همه ملت تلاش می کنند که یک چیزی یاد بگیرند، بعد چنان می زنند توی سرشان که همه چیز از یادشان می رود. وزارت نمی دانم چی چی، از قول سازمان نمی دانم کجا، اعلام کرده که “ سالی 50 تا 80 هزار نفر از نخبگان ایرانی به خارج می روند.” از این طرف هی دانشجوی دوره فوق لیسانس و دکترا می رود آن طرف، از آن طرف هی مدرک دکترا از ناصر خسرو در می آید برای اعضای هیات دولت و وکلای مجلس و آقازاده ها. بالاخره چیزی که عوض دارد گله ندارد. اگر یک فارغ التحصیل دکترای علوم سیاسی دانشگاه آکسفورد عقل اش نمی رسد که ولایت فقیه چه چیز به درد بخوری است، خبر مرگش همانجا که هست بماند، این همه دیپلم ردی داریم که تا پاشنه پای شان به ولایت اعتقاد دارند، یک دکترا کم دارند که نوش جان شان، دانه ای یک میلیون تومان می خرند، نه بیخودی سگ لرز می زنند در هوای پاریس، نه بیخودی گم می شوند توی هوای مه آلود لندن، نه خدای ناکرده لای دست و پای خواهران بی حجاب در کالیفرنیا دچار از خودبیگانگی می شوند. بالاخره هر مشکلی راه حلی دارد.

 

به فائزه اش؟ به مهدی اش؟ به فاطمه اش؟

نه که آدم دلش بسوزد که چرا آقا دوهزار سال دیگر حکومت نمی کند، داغش به دل سردار نقدی بیاید، می خواهم صد سال سیاه دو روز دیگر هم نباشد، مثلا این جنتی 12 هزار سال است که نشسته توی شورای نگهبان جمعه ها جیغ می کشد، شنبه تا پنج شنبه جیغ مردم را در می آورد، چه گلی به سر مردم زده؟ بدبختی این علی مطهری هم مثل من که قبلا فکر می کردم آقا می خواهد مشکلاتش حل بشود، ولی راهش را بلد نیست، هنوز فکر می کند مشکل همین است. طرف نمی خواهد مشکلاتش حل شود. هی نشستی بالای سرش می گوئی اینقدر گیلاس نخور دل درد می گیری، طرف نمی خواهد مدرسه برود، اصلا قصد دارد دل درد بگیرد. حالا تو هی نصیحت اش کن. رفته تحقیق کرده، با ده تا دکتر مشورت کرده، چهل تا پرفسور را دیده که یاد بگیرد چطوری دل درد می گیرند، حالا تو داری راه حلی برای خوب شدنش می دهی؟ اصلا نمی خواهد حالش خوب بشود. منظورم همین علی آقا مطهری است که تا دو ماه دیگر تبدیل می شود به نوری زاد و بعد سردار علائی تبدیل می شود به مطهری، بعد نوری زاد تبدیل می شود به اکبر گنجی و همینطور برو که داری. علی آقا مطهری گفت: “ تا وقتی هاشمی به صحنه بازنگردد، بحران سیاسی کشور حل نمی شود.” خوب بحران سیاسی کشور حل نشود، مثلا چی می شود؟ علی کوچیکه می گوید: خوب، مملکت نابود می شود. علی بزرگه می پرسد: اگر هاشمی به صحنه برگردد چه می شود؟ علی کوچیکه می گوید: آن وقت همه چیز آرام و منطقی می شود. علی بزرگه می پرسد: بعد که منطقی شد چه می شود؟ علی کوچیکه می گوید: آن وقت یک مجلس قوی داریم، یک رئیس جمهور درست و حسابی داریم، قوه قضائیه این همه پرونده ندارد، تورم بالا نمی رود…. بعد علی آقا بزرگه می پرسد: آن وقت من چه می شوم؟ علی کوچیکه می گوید: شما هم می شوید یک رهبر مهربان، می نشینید توی خانه، نه نگرانی دارید نه هر روز به شما بد و بیراه می گویند نه کسی هر روز مزاحم تان می شود. بعد علی بزرگه می گوید: یعنی می شوم شاخ فندق؟ علی کوچیکه فکری می کند و می گوید: خوب، مملکت از بین می رود. علی بزرگه می گوید: باشه، مال بابام که نیست، دیگی که برای من نمی جوشه کله سگ توش بجوشه. بگو آخر علی آقای مطهری، هاشمی رفسنجانی باید برای چی به صحنه برگردد؟ به آن حرف خوش رهبر که به او می گوید بی بصیرت؟ به آن حکم شش ماه زندان که دخترش باید برود؟ به آن سفر دور و دراز که پسرش رفته و معلوم نیست کی برگردد؟ ولش کن بگذار برود.

 

جبهه نامتحد

اصلا به این دقت کردید که همه دارند همان کاری را می کنند که قرار نیست بکنند. هر چه بیشتر فکر می کنم به این بیشتر ایمان می آورم.

یک رهبر داریم که باید عامل وحدت مردم باشد، عامل اصلی همه اختلافات است.

یک رئیس مجلس داریم که باید حرف مردم را بزند، حرف رهبر را علیه مردم می زند.

یک گروه اصولگرا داریم که به هیچ اصولی معتقد نیستند جز حفظ حکومت.

یک گروه اصلاح طلب داریم که می خواهند اصلاح کنند، ولی کسی آدم حساب شان نمی کند.

یک گروه انقلابی داریم که قصد دارند جلوی هر انقلابی را بگیرند.

یک گروه چپ داریم که دنبال لیبرالیسم هستند و قصد دارند حقوق فردی رعایت شود.

یک قوه قضائیه داریم که عامل اصلی افزایش بی عدالتی در کشور است.

یک زندان داریم که در آن هرچه آدم تحصیلکرده است نگهداری می شوند.

یک نیروی انتظامی داریم که هفته ای یک بار به زنهای مردم تجاوز می کند.

یک سپاه پاسداران داریم که بدون اینکه جنگ کند، هفته ای یک سردارش کشته می شود.

یک گروه بسیجی داریم که دائم توی اینترنت دارند با زن مردم چت می کنند.

یک وزارت ارتباطات داریم که کارش جلوگیری از ارتباط آدمهاست.

یک وزیر خارجه داریم که کارش فحش دادن به کشورهای مختلف جهان است.

من نمی دانم اصلا برای چی روی چیزها اسم می گذاریم. مرض داریم؟

 

رقابت نادرست

بیخودی که اسم آدم را نمی گذارند طلایی. اصلا جملاتش را باید با آب طلا نوشت روی یخ بعد گذاشت توی تنور انتخابات که خوب آب بشود، قیمت طلا هم می رود بالا. این مرد دانشمند یعنی سردار طلایی بعد از کلی تفکر فرموده “ رقابت میان اصولگرایان نادرست است.” واقعا حرف قشنگی زده. وقتی دولت رقبای اصلاح طلبش را زندانی می کند، مخالفان تندروی خودش را اعدام می کند، موافقان قانون اساسی اش را به جرم موافقت با قانون اساسی مخالف کشور می خواند و قرار است انتخاباتی میان اصولگرایان برگزار شود که اصولگرایان فقط در آن نامزد شده اند و فقط اصولگرایان می توانند انتخاب شوند، برای چی رقابت می کنند؟ یک جبهه درست کرده اند به اسم جبهه پایداری که همه طرفدار رئیس جمهور رسمی کشور هستند، ولی جرات نمی کنند که بگویند ما حامیان رئیس جمهور هستیم. یک جبهه متحد هم طرفدار رهبر هستند که جرات نمی کنند بگویند ما طرفدار رهبر هستیم. آخر آدم در جنگ فرضی با خودش از شکست خوردن از خودش هم می ترسد؟ معاون مجلس اعلام کرده 18 درصد از مردم تهران در انتخابات شرکت می کنند که الحمدالله همه طرفدار اصولگرایان هستند. فرضا 30 درصد، نه، 35 درصد در کل کشور شرکت کنند که آنها هم طرفدار اصولگرایان هستند. برای چی رقابت می کنید؟ یک حزب که با خودش رقابت نمی کند، آن هم در مملکتی که آزادی کامل وجود دارد. بیخودی نیست که احمدی نژاد دیروز گفته که “ آزادی در آمریکا دروغ بزرگ است.” فرض کنید که آمریکا هم مثل ایران بود. به جای اینکه جمهوریخواهان با دموکرات ها رقابت می کردند، این آزادی وجود داشت که دموکرات ها همه جمهوریخواهان را زندانی کنند( یا بالعکس) بعد دموکرات ها انتخابات برگزار می کردند بین باراک اوباما. لابد می خواهید بپرسید که بین باراک اوباما و کی؟ جوابش این است که بین باراک اوباما و خودش. یا فرضا بین باراک اوباما و هیلاری کلینتون. اتفاقا خیلی هم جالب می شد. می شد مثل انتخابات آقای خامنه ای در سال 1360، سه تا رقیب داشت، یکی غفوری فرد بود، یکی سیدرضا زواره ای و یکی علی اکبر پرورش. آقای خامنه ای 95 درصد آرا را به دست آورد. پرورش خودش به خامنه ای رای داده بود. غفوری فرد و سیدرضا زواره ای هم عضو ستاد تبلیغات آقای خامنه ای بودند. معلوم نبود آن پنج درصد به کی رای دادند؟ من که معتقدم بیخودی دارند پول حرام می کنند، آقای خامنه ای خودش اسم نمایندگان مجلس را بنویسد و آنها بشوند نماینده، یا امتحان بگیرند. کسانی ضریب هوشی پائین تری دارند انتخاب کنند که نظام هم منحرف نشود، اصلاح طلب های دروغین هم نتوانند وارد مجلس شوند.