مشکلات اصلاحات را به خاتمی تقلیل ندهیم

نویسنده
نادر ایرانی

» علی رضا رجایی در‎ ‎گفت وگو با روز:‏

alirezarajaee.jpg

علی رضا رجایی از فعالان ملی ـ مذهبی در مصاحبه با روز “تقلیل مشکلات اصلاحات به محمد خاتمی وتیم” ‏او را نادرست می داند وبر این باورست که “خاتمی پیروزقطعی دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری ایران ‏خواهد بود”. ‏

این مصاحبه در پی می آید. ‏


‎ ‎برخی از نیروهای سیاسی داشتن یک تریبون به نام روزنامه را ملاک موفقیت یک حزب یا یک ‏جریان و نداشتن آن را ملاک شکست یک حزب یا یک جریان می دانند. به نظر شما این برخورد از منظر ملاک ‏های استراتژی صحیح است؟ اساسا نگاه به کارنامه یک جریان با چه ملاک ها ومعیارهایی سنجیده می ‏شود؟‎ ‎

اینکه یک جریان سیاسی بتواند از بضاعت هایی برخوردارباشد و خود را درپیگیری یک هدف سیاسی تجهیز ‏کند، یک امتیاز تلقی می شود. ولی ما می دانیم به ویژه دراوضاع واحوال ایران بسیاری از امکانات و ‏تجهیزاتی که به تامین یک هدف سیاسی کمک می کنند، ‌لزوما از مسیرهای متعارف به دست نمی آیند. برای ‏مثال جریان راست درشرایط کنونی به جهت کمی ازاکثریت قابل توجهی درحوزه رسانه برخوردار است. ‏صرفنظر از رسانه صدا وسیما که بعضا ادعای فراجناحی می کند و این ادعا قابل قبول هم نیست، رسانه های ‏مکتوب اغلب دراختیار جناح راست قرار دارد. ولی ما این موضوع را یک صلاحیت کسب شده تلقی نمی کنیم ‏بلکه امکاناتی است که از جانب حاکمیت به عنوان امتیاز براساس میزان قرابت نیروها وطیف ها به آنان تعلق ‏می گیرد. بنابراین فقدان امکانات به دلیل محدودیت های تصنعی، لزوما نشانه فقدان صلاحیت یک جریان ‏سیاسی نیست. گرچه یک جناحی ممکن است بگوید که اگر گرایش سیاسی دارای ظرفیت چانه زنی باشد ‏بنابراین چانه زنی هم بخشی از صلاحیت ها است و آن جریان ـ مثلا آقای خاتمی ـ فاقد آن صلاحیت است. ‏البته این سخن برروی کاغذ، سخن درستی است ولی گاهی شما به عنوان جریانی که صاحب اصول هستید ‏واردمرحله ای می شوید که امکان چانه زنی وگفت وگو را از دست می دهید، نه آنکه نمی خواهید گفت وگو ‏کنید، بلکه از مواضع اصولی که تشخیص می دهید به گونه ای دفاع می کنید که امکان گفت وگو را به ‏هرطریق از دست می دهید. درواقع درنتیجه یک موضع اخلاقی، این شرایط حاصل می شود ونه درنتیجه یک ‏بی تدبیری سیاسی. ‏


‎ ‎عمده کردن پرداختن هزینه از سوی عده ای ـ که واقعا هزینه هایشان نیز سنگین بوده ـ در دوران ‏آقای خاتمی، درمقابل منافع ملی از نظر شما اشتباه استراتژیک تلقی نمی شود؟‎ ‎
‏ ‏
به نکته خوبی اشاره کردید. درباره آن دوره ای که آقای خاتمی حضور داشتند، باید درمقابل بپرسیم چه کسانی ‏قادر بوده اند جلوی آن موج را بگیرند یا قادربوده اند آسیب های آن موج را تقلیل بدهند؟ کدام فرد یا کدام ‏جریان موفق شد از حکم ناروا علیه گنجی جلوگیری کند؟ چه کسی یا چه نیروهایی قادر بودند جلوی تعطیلی ‏گسترده مطبوعات را بگیرد؟ چه کسی توانست جلوی بازداشت های متعدد و پی درپی را براساس اتهامات ‏موهوم بگیرد؟ آقای خاتمی یکی از قوای سه گانه را دراختیار داشت. از میان بقیه نیروها که ممکن بود در ‏حوزه دیگری از قوای سه گانه ودرچارچوب کلی اصلاحات نیز باشند، کدام قادر شدند درمقابل این مسایل ‏ایستادگی کنند؟آن چیزی که تبدیل به یک ساخت ضد اصلاحات شد، تقریبا هیچکسی نتوانست جلوی آن را ‏بگیرد. این تحلیل نادرستی است که این بحث کلان را به بی کفایتی نیروها یا یک فرد درقوه مجریه تقلیل ‏بدهیم. آنچه اتفاق افتاد ناتوانی یک جریان یا یک جنبش اجتماعی درمقابل یک ساخت متصلب سیاسی بود.این ‏ساخت، تصورات ابتدایی را که براساس آن گمان می شد درنتیجه رادیکالیزه کردن حرکت اجتماعی و سیاسی ‏بعد از دوم خرداد، نیروی ضددمکراتیک و ضد دوم خرداد را می توان عقب راند، ابطال کرد. متاسفانه برخی ‏نمی خواهند به این موضوع تن بدهند که راهبرد رادیکالیزه کردن نادرست بوده است. البته ممکن بود که ‏رادیکالیزه کردن از صحت اخلاقی برخوردار باشد‌، ولی این موضوع صحت سیاسی نداشت یا نتوانست درآن ‏بازی، موازنه قوا را به نفع خودش برهم بزند. لذا به جای روی آوردن به چنین تحلیلی، مطرح کرده ومی ‏کنند که آقای خاتمی پایداری نکرد. درحالی که ما شاهد بودیم افرادی که دردوره های قبل صاحب نفوذ بودند ‏به این پروژه پیوستند و البته لزوما رادیکال هم نبودند ولی وقتی که ماشین سرکوب به راه افتاد آنان نیز از ‏آسیب های آن مصون نماندند. همه سوابق وحیثیتی هم که درنظام داشتند ویا آن را کسب کرده بودند به کمک ‏شان نیامد. درحالی که همان افراد ممکن بود زمانی از قطب های لابی سیاسی تلقی شوند. حتی بالاتر از این ها ‏شخصی مانند آقای هاشمی رفسنجانی نیز قادر نبودند نقش سابق خود برای تلطیف فضا را ایفاکنند، درحالی که ‏بخشی از رادیکالیسم سیاسی بعد از دوم خرداد، ایشان وجایگاه ایشان را نیز هدف قرار داده بود. بنا براین به ‏نظر می آید به جای آنکه اتفاق رخ داده را به افراد تقلیل بدهیم، باید تحلیلی نسبت به نوع موازنه قوا درایران ‏داشته باشیم. دراین باره تناقضی که به چشم می خورد آن است که وقتی می خواهند نشان بدهند انتخاب آقای ‏خاتمی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری نادرست است، به بحث موازنه قوا می پردازند و تاکید می کنند ‏آقای خاتمی نمی تواند جایگاهی دراین موازنه قوا داشته باشد، چون برای این سطح از ساخت سیاسی ممکن ‏است آقای خاتمی بیش از اندازه رادیکال یا ترقی خواه باشد، ولی هنگامی که درباره گذشته ارزیابی می کنند، ‏دراین شرایط دیگر به ساخت توجه نمی کنند و انگشت برشخص خاتمی و میزان پایداری وی می گذارند. از ‏این رو تحلیل فعلی را نسبت به گذشته تعمیم نمی دهند که اگر درشرایط حاضر موثر نبوده، درآن زمان نیز ‏نمی توانسته موثر باشد. این عدم موثر بودن نیز نه به دلیل ویژگی های روانی، بلکه به دلیل نوع ساخت ‏سیاسی بوده است.‏


‎ ‎آیا این مطلق گرایی اساسا با ذات اصلاح طلبی واصلاحات همخوانی دارد؟‎ ‎

لا اقل تجربه دوم خرداد نشان داد که هرنوع تحلیل کلان نگر که اصل تحول را از کلان ترین نهادهای سیاسی ‏آغاز می کند به نتیجه نمی رسد. اتفاقا تحولات دوم خرداد صحت نظرات آقای خاتمی را نشان داد که توسعه ‏سیاسی را درذیل بحث جامعه مدنی مطرح کرد. اتفاقا آقای خاتمی هرگز شعار تحولات درنهادهای کلان ‏سیاسی را مطرح نکرده، بلکه بحث توسعه سیاسی را از موضع جامعه مدنی به میان مردم آورده است. آقای ‏خاتمی تلاش کرد که نهادهای مدنی را دراین حوزه حتی الامکان فعال کند. همین نهادهای نصفه ونیمه فعال ‏شده به آن پروژه وفادار نماندند و بعد از مدتی معطوف به همان تحلیل های کلان نگر شدند. ولی نظریه آقای ‏خاتمی اتفاقا کلان نگر نبود وتحول درحوزه های جامعه مدنی، تحول درفرهنگ سیاسی و زمینه دادن به ‏نیروهای تازه پا گرفته در جامعه مدنی را دنبال می کرد. ولی گرایشی که به دنبال تحول درساخت کلان وبه ‏طور کلی کلان نگر بود، درشرایط ناکامی، به تحلیل خود شک نکرد بلکه به پروژه اصلاحات شک کرد. ‏


‎ ‎شاید بتوانیم بگوییم که به جای مسئله مداری به خودمداری روی آورد؟‎ ‎

دقیقا. دراین مرحله میزان صلاحیت دیگران، نحوه رفتار با خودشان قرارگرفت؛ ضمن آنکه دراین مرحه به ‏طور ناخودآگاه به خودزنی پرداختند. منظورم از خودزنی این نیست که تنها خود را حذف کردند. بلکه منظومه ‏ای از نیروهایی که شکل گرفته بودند و می توانستند موثر باشند را نیز درواقع ناکام توصیف کردند و آنان را ‏اصولا فاقد موثریت دانستند. درحالی که به طور واقعی این نیروها موثر بودند. همین ها بودند که دوم خرداد ‏را به وجود آوردند و اتفاقا دوم خرداد این دست از نیروها را نیز به شکل یک کادر تربیت کرد. ولی این ‏کادرها درآن خود زنی نادیده انگاشته شدند. ‏


‎ ‎با توجه به شرایط به وجود آمده وزن این نیروها آن اندازه است که اصلاحات را دچار عقب گرد ‏تاریخی بکنند؟‎ ‎

به جهت موضوع ممکن است ولی به جهت فرآیندی، با توجه به آنچه درجامعه می گذرد به نظرم خیر این ‏عقب گرد امکان ندارد. به عبارت دیگر جامعه دارد درمسیر خود حرکت می کند. البته بخشی از این نکته ای ‏که شما گفتید برمی گردد به نتبجه انتخاباتی که درپیش رو قرار دارد. درصورتی که آقای خاتمی دراین ‏انتخابات پیروز شوند، این ارزیابی ها به محاق خواهد رفت. اساسا بخشی از این تحلیل ها حاکی از آن است ‏که اصولا آقای خاتمی با توجه به مفروضاتی که درتحلیل ها وجود دارد نمی توانند موفق شوند. از نظر آن ها ‏این ساخت به گونه ای متصلب تعریف شده که اگر قرار باشد آقای خاتمی بیاید، به معنای آن است که پروژه ‏ساخت تعریف شده شکست خورده است. البته کسی که این تحلیل را دارد دیگرنمی تواند به کاندیداهای دیگری ‏نیز امیدوار باشد. مگر آنکه آن را به عنوان یک امر موقتی و تریبونی برای ابراز نظرات صرفا درنظر بگیرد. ‏ولی آگر آقای خاتمی بتواند این توفیق را به دست بیاورد اصولا این نظریه به محاق رفته وآن فرآیند که همیشه ‏آقای خاتمی به آن درحوزه جامعه مدنی و فرهنگ سیاسی معتقد بوده است به نظر می رسد که به طور ‏تصاعدی افزایش خواهد یافت. لذا دردوره خاصی پس از انقلاب اسلامی ایران قرار داریم که این دوره به ‏نظر من به مراتب حتی تعیین کننده تر از وقایع دوم خرداد می تواند باشد. ‏


‎ ‎به نظر شما درمیان کاندیداهای حاضر کدامیک شانس پیروزی دارد؟‏‎ ‎

من نظرم را می دهم که اگر درآینده پیش بینی ام درست نبود بگویم اشتباه کردم. به اعتقاد من آقای خاتمی ‏کاندیدای پیروزانتخابات دهم ریاست جمهوری ایران خواهد بود. ‏