علی رضا رجایی از فعالان ملی ـ مذهبی در مصاحبه با روز “تقلیل مشکلات اصلاحات به محمد خاتمی وتیم” او را نادرست می داند وبر این باورست که “خاتمی پیروزقطعی دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری ایران خواهد بود”.
این مصاحبه در پی می آید.
برخی از نیروهای سیاسی داشتن یک تریبون به نام روزنامه را ملاک موفقیت یک حزب یا یک جریان و نداشتن آن را ملاک شکست یک حزب یا یک جریان می دانند. به نظر شما این برخورد از منظر ملاک های استراتژی صحیح است؟ اساسا نگاه به کارنامه یک جریان با چه ملاک ها ومعیارهایی سنجیده می شود؟
اینکه یک جریان سیاسی بتواند از بضاعت هایی برخوردارباشد و خود را درپیگیری یک هدف سیاسی تجهیز کند، یک امتیاز تلقی می شود. ولی ما می دانیم به ویژه دراوضاع واحوال ایران بسیاری از امکانات و تجهیزاتی که به تامین یک هدف سیاسی کمک می کنند، لزوما از مسیرهای متعارف به دست نمی آیند. برای مثال جریان راست درشرایط کنونی به جهت کمی ازاکثریت قابل توجهی درحوزه رسانه برخوردار است. صرفنظر از رسانه صدا وسیما که بعضا ادعای فراجناحی می کند و این ادعا قابل قبول هم نیست، رسانه های مکتوب اغلب دراختیار جناح راست قرار دارد. ولی ما این موضوع را یک صلاحیت کسب شده تلقی نمی کنیم بلکه امکاناتی است که از جانب حاکمیت به عنوان امتیاز براساس میزان قرابت نیروها وطیف ها به آنان تعلق می گیرد. بنابراین فقدان امکانات به دلیل محدودیت های تصنعی، لزوما نشانه فقدان صلاحیت یک جریان سیاسی نیست. گرچه یک جناحی ممکن است بگوید که اگر گرایش سیاسی دارای ظرفیت چانه زنی باشد بنابراین چانه زنی هم بخشی از صلاحیت ها است و آن جریان ـ مثلا آقای خاتمی ـ فاقد آن صلاحیت است. البته این سخن برروی کاغذ، سخن درستی است ولی گاهی شما به عنوان جریانی که صاحب اصول هستید واردمرحله ای می شوید که امکان چانه زنی وگفت وگو را از دست می دهید، نه آنکه نمی خواهید گفت وگو کنید، بلکه از مواضع اصولی که تشخیص می دهید به گونه ای دفاع می کنید که امکان گفت وگو را به هرطریق از دست می دهید. درواقع درنتیجه یک موضع اخلاقی، این شرایط حاصل می شود ونه درنتیجه یک بی تدبیری سیاسی.
عمده کردن پرداختن هزینه از سوی عده ای ـ که واقعا هزینه هایشان نیز سنگین بوده ـ در دوران آقای خاتمی، درمقابل منافع ملی از نظر شما اشتباه استراتژیک تلقی نمی شود؟
به نکته خوبی اشاره کردید. درباره آن دوره ای که آقای خاتمی حضور داشتند، باید درمقابل بپرسیم چه کسانی قادر بوده اند جلوی آن موج را بگیرند یا قادربوده اند آسیب های آن موج را تقلیل بدهند؟ کدام فرد یا کدام جریان موفق شد از حکم ناروا علیه گنجی جلوگیری کند؟ چه کسی یا چه نیروهایی قادر بودند جلوی تعطیلی گسترده مطبوعات را بگیرد؟ چه کسی توانست جلوی بازداشت های متعدد و پی درپی را براساس اتهامات موهوم بگیرد؟ آقای خاتمی یکی از قوای سه گانه را دراختیار داشت. از میان بقیه نیروها که ممکن بود در حوزه دیگری از قوای سه گانه ودرچارچوب کلی اصلاحات نیز باشند، کدام قادر شدند درمقابل این مسایل ایستادگی کنند؟آن چیزی که تبدیل به یک ساخت ضد اصلاحات شد، تقریبا هیچکسی نتوانست جلوی آن را بگیرد. این تحلیل نادرستی است که این بحث کلان را به بی کفایتی نیروها یا یک فرد درقوه مجریه تقلیل بدهیم. آنچه اتفاق افتاد ناتوانی یک جریان یا یک جنبش اجتماعی درمقابل یک ساخت متصلب سیاسی بود.این ساخت، تصورات ابتدایی را که براساس آن گمان می شد درنتیجه رادیکالیزه کردن حرکت اجتماعی و سیاسی بعد از دوم خرداد، نیروی ضددمکراتیک و ضد دوم خرداد را می توان عقب راند، ابطال کرد. متاسفانه برخی نمی خواهند به این موضوع تن بدهند که راهبرد رادیکالیزه کردن نادرست بوده است. البته ممکن بود که رادیکالیزه کردن از صحت اخلاقی برخوردار باشد، ولی این موضوع صحت سیاسی نداشت یا نتوانست درآن بازی، موازنه قوا را به نفع خودش برهم بزند. لذا به جای روی آوردن به چنین تحلیلی، مطرح کرده ومی کنند که آقای خاتمی پایداری نکرد. درحالی که ما شاهد بودیم افرادی که دردوره های قبل صاحب نفوذ بودند به این پروژه پیوستند و البته لزوما رادیکال هم نبودند ولی وقتی که ماشین سرکوب به راه افتاد آنان نیز از آسیب های آن مصون نماندند. همه سوابق وحیثیتی هم که درنظام داشتند ویا آن را کسب کرده بودند به کمک شان نیامد. درحالی که همان افراد ممکن بود زمانی از قطب های لابی سیاسی تلقی شوند. حتی بالاتر از این ها شخصی مانند آقای هاشمی رفسنجانی نیز قادر نبودند نقش سابق خود برای تلطیف فضا را ایفاکنند، درحالی که بخشی از رادیکالیسم سیاسی بعد از دوم خرداد، ایشان وجایگاه ایشان را نیز هدف قرار داده بود. بنا براین به نظر می آید به جای آنکه اتفاق رخ داده را به افراد تقلیل بدهیم، باید تحلیلی نسبت به نوع موازنه قوا درایران داشته باشیم. دراین باره تناقضی که به چشم می خورد آن است که وقتی می خواهند نشان بدهند انتخاب آقای خاتمی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری نادرست است، به بحث موازنه قوا می پردازند و تاکید می کنند آقای خاتمی نمی تواند جایگاهی دراین موازنه قوا داشته باشد، چون برای این سطح از ساخت سیاسی ممکن است آقای خاتمی بیش از اندازه رادیکال یا ترقی خواه باشد، ولی هنگامی که درباره گذشته ارزیابی می کنند، دراین شرایط دیگر به ساخت توجه نمی کنند و انگشت برشخص خاتمی و میزان پایداری وی می گذارند. از این رو تحلیل فعلی را نسبت به گذشته تعمیم نمی دهند که اگر درشرایط حاضر موثر نبوده، درآن زمان نیز نمی توانسته موثر باشد. این عدم موثر بودن نیز نه به دلیل ویژگی های روانی، بلکه به دلیل نوع ساخت سیاسی بوده است.
آیا این مطلق گرایی اساسا با ذات اصلاح طلبی واصلاحات همخوانی دارد؟
لا اقل تجربه دوم خرداد نشان داد که هرنوع تحلیل کلان نگر که اصل تحول را از کلان ترین نهادهای سیاسی آغاز می کند به نتیجه نمی رسد. اتفاقا تحولات دوم خرداد صحت نظرات آقای خاتمی را نشان داد که توسعه سیاسی را درذیل بحث جامعه مدنی مطرح کرد. اتفاقا آقای خاتمی هرگز شعار تحولات درنهادهای کلان سیاسی را مطرح نکرده، بلکه بحث توسعه سیاسی را از موضع جامعه مدنی به میان مردم آورده است. آقای خاتمی تلاش کرد که نهادهای مدنی را دراین حوزه حتی الامکان فعال کند. همین نهادهای نصفه ونیمه فعال شده به آن پروژه وفادار نماندند و بعد از مدتی معطوف به همان تحلیل های کلان نگر شدند. ولی نظریه آقای خاتمی اتفاقا کلان نگر نبود وتحول درحوزه های جامعه مدنی، تحول درفرهنگ سیاسی و زمینه دادن به نیروهای تازه پا گرفته در جامعه مدنی را دنبال می کرد. ولی گرایشی که به دنبال تحول درساخت کلان وبه طور کلی کلان نگر بود، درشرایط ناکامی، به تحلیل خود شک نکرد بلکه به پروژه اصلاحات شک کرد.
شاید بتوانیم بگوییم که به جای مسئله مداری به خودمداری روی آورد؟
دقیقا. دراین مرحله میزان صلاحیت دیگران، نحوه رفتار با خودشان قرارگرفت؛ ضمن آنکه دراین مرحه به طور ناخودآگاه به خودزنی پرداختند. منظورم از خودزنی این نیست که تنها خود را حذف کردند. بلکه منظومه ای از نیروهایی که شکل گرفته بودند و می توانستند موثر باشند را نیز درواقع ناکام توصیف کردند و آنان را اصولا فاقد موثریت دانستند. درحالی که به طور واقعی این نیروها موثر بودند. همین ها بودند که دوم خرداد را به وجود آوردند و اتفاقا دوم خرداد این دست از نیروها را نیز به شکل یک کادر تربیت کرد. ولی این کادرها درآن خود زنی نادیده انگاشته شدند.
با توجه به شرایط به وجود آمده وزن این نیروها آن اندازه است که اصلاحات را دچار عقب گرد تاریخی بکنند؟
به جهت موضوع ممکن است ولی به جهت فرآیندی، با توجه به آنچه درجامعه می گذرد به نظرم خیر این عقب گرد امکان ندارد. به عبارت دیگر جامعه دارد درمسیر خود حرکت می کند. البته بخشی از این نکته ای که شما گفتید برمی گردد به نتبجه انتخاباتی که درپیش رو قرار دارد. درصورتی که آقای خاتمی دراین انتخابات پیروز شوند، این ارزیابی ها به محاق خواهد رفت. اساسا بخشی از این تحلیل ها حاکی از آن است که اصولا آقای خاتمی با توجه به مفروضاتی که درتحلیل ها وجود دارد نمی توانند موفق شوند. از نظر آن ها این ساخت به گونه ای متصلب تعریف شده که اگر قرار باشد آقای خاتمی بیاید، به معنای آن است که پروژه ساخت تعریف شده شکست خورده است. البته کسی که این تحلیل را دارد دیگرنمی تواند به کاندیداهای دیگری نیز امیدوار باشد. مگر آنکه آن را به عنوان یک امر موقتی و تریبونی برای ابراز نظرات صرفا درنظر بگیرد. ولی آگر آقای خاتمی بتواند این توفیق را به دست بیاورد اصولا این نظریه به محاق رفته وآن فرآیند که همیشه آقای خاتمی به آن درحوزه جامعه مدنی و فرهنگ سیاسی معتقد بوده است به نظر می رسد که به طور تصاعدی افزایش خواهد یافت. لذا دردوره خاصی پس از انقلاب اسلامی ایران قرار داریم که این دوره به نظر من به مراتب حتی تعیین کننده تر از وقایع دوم خرداد می تواند باشد.
به نظر شما درمیان کاندیداهای حاضر کدامیک شانس پیروزی دارد؟
من نظرم را می دهم که اگر درآینده پیش بینی ام درست نبود بگویم اشتباه کردم. به اعتقاد من آقای خاتمی کاندیدای پیروزانتخابات دهم ریاست جمهوری ایران خواهد بود.