هان، کجاست
پایتخت این بی آزرم و بی آیین قرن؟
کاندران بی گونه ئی مهلت
هر شکوفه ی تازه رو بازیچه ی باد ست
همچنان که حرمت پیران ِمیوه ی خویش بخشیده
عرصه ی انکار ووهم وغدر وبیداد ست
اخوان ثالث این را که می سرود گمان میکرد آیا که قرن آینده بازهم بی آزرم و بی آیین تر باشد؟ پاره ای وقتها، یکی از آن وقت ها که حقیقت دلخراش و طاقت فرساست، فرار از آن ممکن است. می توانی روی بگردانی وتمام! دیگر نمی بینی.
اما به کجا؟ و چگونه روی بگردانی وقتی در هر صفحه کاغذ و بر هر پرده تصویر بند بند غزه در رگهای نازک کودکان فلسظینی پاره می شود!
کودکان فلسطینی؟ آری! اما اسرائیلی ها می گویند که تقصیر مردان فلسطینی است! آنها در میان زنان و کودکان پناه می گیرند!
عجب حکایتی هستند این مردان فلسطینی! مرد عرب را بخاطر بیاورو آن همه سختی ها و سخت سری ها و…سپس پناه گرفتنش را میان کودکانش در زمان بمباران!
تنها فاقد قلب نیستند، مسخره هم هستند قاتلان سنگدل! از ما هم می خواهند که مسخرگی شان را جدی بگیریم و باور کنیم که زیر بمباران دائمی هواپیماهای اسرائیلی، در این 360 کیلومتر مساحت گویا امنیتی برقرار است و آنچنان خوش می گذرد که کودکان شان در کودکستان و دبستان به کسب علم و دانش مشغولند و البته رزمنده های حماس هم لایلای میز و نیمکت ها …
از این ادعاها آمریکائی ها در تاریخ بمباران های شبانه روزی شان برویتنام بسیار داشته اند. اما چه باک! حقیقت در جهان امروز نیز همچون همان روزها گزیدنی است؛ انتخاب کردنی! و خوشبختانه پذیرفتن این فراز از افاضات آمریکایی ها و اسرائیلی ها انتخاب بخش بزرگی از مردم دنیا نیست و همین است که در تمام جهان بی اعتنا به این یاوه، و بی اعتنا به محاسبات مقدس حکومت ها مردم در اعتراض به صهیونیست های وحشی به خیابانها می ریزند.
غزه سرزمینی است با 360 کیلومتر مربع مساحت و یک میلیون و نیم نفر سکنه. سرزمینی که یکی ازبالاترین تراکم جمعیت ها را درجهان دارد. در هر کیلومتر تعدادی نزدیک به چهارهزار نفرزندگی می کنند و با نرخ رشد جمعیتی نزدیک به 5%، هر هوش متوسطی می تواند به سرعت دریابد که در بمباران های هوایی اولین و بیشترین قربانیان کودکان اند. این حقیقت ساده را مردم جهان برمی گزینند و مدعای جنایتکاران حاکم بر اسرائیل را می گذارند برای همتا هایشان درحکومت های دیگر تا تأیید یا تکذیب کنند.
تأییدش را برای متحدان تاریخی و فلسفی صهیونیست ها که اولین وظیفه شان در سازمان ملل همواره وتو کردن هر قطع نامه علیه جنایات اسرائیل بوده و تکذیب و انکارش را برای حاکمان جمهوری اسلامی تا با ادعاهای بی مالیات، از جای گرم و نرم شان، فلسطینی ها را در استقبال از شهادت و خود نسل کشی تشویق کنند. حاکمانی که دانشجو و نویسنده و روزنامه نگار را به جرم هر مخالفتی با آنچه خود حقیقت پنداشته اند به غل و زنجیر می کشند. و در زندانهاشان دانشجویان و پزشکان خودکشی می کنند! نه تنها با آنچه بر سر آزادیخواهان سرزمین خود می آورند، بلکه مراودات جهانی شان هم نشان می دهد که اگر این فاجعه بشری در هر کجای جهان و علیه هر مردمی غیر از مسلمانان انجام می شد، گریبان چاک نمی کردند. در تمام مویه ها و نعره های بی پشتوانه ای که می کشند، فقط مردم مسلمانی را می بینند که به دست غیرمسلمانان کشته می شوند! وگرنه، مگر نبود و نیست فاجعه جنوب سودان و قصه موحش دارفور و نسل کشی “عمر البشیر” به اصطلاح مسلمان؟ تنها رئیس جمهوری که در زمان زمامداری خود حکم جنایتکار جنگی گرفته است؟ عامل قتل صدها هزار انسان و آوارگی یک و نیم میلیون نفر! ولی بلافاصله پس از صدور حکم دادگاه لاهه، همان دادگاهی که پس از نطق تاریخی دکتر مصدق رأی به محکومیت بریتانیای کبیر صادر کرد، فرستاده این مجرم جنایات جنگی به ایران آمد و به حضور احمدی نژاد رسید و ایشان خطاب به فرستاده افاضه فرمودند که: “اقدام دادگاه لاهه در اتهام افکنی به رئیس جمهور سودان زشت بود!“
جمهوری اسلامی با همین موضعگیری های سخیف و دور از کرامت واقعی انسان، با غفلتش از مشکلات و دردهای واقعی جامعه جوان ایران، کار را به جایی رسانده است که مردم این سرزمین را از هر ندایی که از سمت ایشان بیاید بیزار کرده و بسیاری از ارزش های انسانی را زیر سوال برده است! آنها با شعارهای دائمی و بی محتوای شان که با سرکوب و پایمال کردن ابتدایی ترین آزادی های مردم خودشان توأم بوده است، کار را به جایی رسانده اند که در حالیکه در سراسر جهان انسانهای صلحدوست و فرهیخته به حمایت از مردم غزه در کوچه و خیابان فریاد می زنند، بخش وسیعی از مردم ایران حتا جوانان که همیشه وجدان هشیار بشریت بوده اند، زنان، مادران! بی تفاوت و گاه خشمگین از مدافعات نمایشی حکومتی، با این تراژدی تاریخ روبرو می شوند؛ در سرزمینی که مبارزانش همواره همدرد و همراه مردم فلسطین بودند. شاعران و نویسندگانش، در سراسر عمر از رنج مردم فلسطین سروده و نوشته اند!
اما به قول اسماعیل خویی:
اینک آن لحظه که باید
گفت
اینک آن لحظه که باید عریان گفت
با نسل جوان ایران باید گفت همچنانی که علیه تضییع حقوق بشر در ایران انسانهای صلح دوست و آزاده در سراسر جهان مبارزه می کنند؛ در مبارزه برای آزادی هر زندانی سیاسی و برای رفع توقیف و تهدید هر نشریه و محکمه و کانونی در ایران از آنچه در توان دارند، فرو گذار نمی کنند، ما نیز به معنای ملت ایران و اتفاقاً ملتی که رنج و سختی و جنگ را می شناسد باید حامی مردمی باشیم که سنگدلانه تحقیرشدند؛ سرزمین شان را اشغال کردند و صدها هزار نفر را به سادگی از زادگاه خود بیرون کردند و هرگز حق بازگشت ندادند. تکه زمینی را نیز که به آنها واگذاشتند هر روز تنگ و تنگ ترمی کنند. این حقیقت عریانی است که اینجا، در غرب، همانهایی که برای آزادی گنجی و باطبی و زرافشان و….فریاد می کشیدند، همانها که جنبش دانشجویی ایران را حمایت می کنند، به حمایت از مردم فلسطین فریاد می زنند، از رنج طاقت فرسایشان در رنجند و برای کودکان غزه سوگوارند.
آری حماس آتش بس را شکست! آتش بسی را که تنها سرپوشی بود برای مرگ خاموش و ارام کودکان غزه بر اثر گرسنگی و بی دوایی. در دوران آتش بس نه تنها تحریم مردم غزه متوقف نشد که تشدید شد و البته که می توانیم بگوییم بد اکنون بدتر شده است. ولی این کجا نشانی از عدالت و کرامت انسان دارد که چون دشمن اینچنین دیوخو است به سرزنش مردمی بپردازیم که چرا به این مرگ تدریجی حقارت بار تن نداده و خشم خود را با جان خود بیرون می ریزند؟
کم می آورم و به شهامت بیشتری نیاز دارم در گفتن این حرفها.
آسان نیست که حرف و گفتگویت با کسانی یگانه شود که مشکلشان حذف هر اندیشه و فکر مخالفی است به همان شیوه ای که اسرائیل هر صدایی را در حمایت از فلسطینی ها خفه می کند. اما از این بیم، نمی توان سکوتی پیشه کرد.
فلسطین قلب زخمی بشریت و قتلگاه روزانه حقوق بشر است. چه کسی شک دارد که اسرائیل زاده نقشه های تازه و منافع جدید برندگان جنگ جهانی دوم است؟ و بنایش بر اخراج بیش از سه چهارم جمعیت ساکنان آن سرزمین ممکن شد؟ و بسیار خاطرات غمباری که همچون نابودی 6 میلیون یهودی در “افسانه هولوکاست” آقای احمدی نژاد شرم بشریت آگاه و فرهیخته ای است که صاحب انقلاب صنعتی و اعلامیه استقلال و انقلاب کبیربود.
ولی اکنون چه سود از گفتن و بازگفتن نقشه پلیدی که استعمار تنها در سایه ایجاد نفاق مذهبی می توانست آن را محقق کند. اینک دیگر نسل پنجم و ششم یهودیان اسرائیلی در این سرزمین متولد شده است؛ اگر نه تحقیر شده و اسیر همچون کودکان فلسطینی، اما به همان اندازه معصوم و بی تقصیر! اینک تنها وجود دو دولت مستقل در کنار یکدیگر می تواند بر این همه خون و رنج و شکنجه نقطه پایان بگذارد و باشد که پس از آن ایامی بیاید که نسل های آزادیخواه و صلح جویی از این دو قوم در کنار یکدیگر آنچنان سرافراز و سلامت زندگی کنند که تاریخ تحقیر خشن و سنگدلانه انسان فلسطینی را به فراموشی بسپارد و برای جهان تا ابد دور باد این شب سنگینی که غزه بر دریای خون خفته است.