غزه می رود در خون آرام بگیرد

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

هان، کجاست ‏

پایتخت این بی آزرم و بی آیین قرن؟

کاندران بی گونه ئی مهلت‏

هر شکوفه ی تازه رو بازیچه ی باد ست ‏

همچنان که حرمت پیران ِمیوه ی خویش بخشیده

عرصه ی انکار ووهم وغدر وبیداد ست

اخوان ثالث این را که می سرود گمان میکرد آیا که قرن آینده بازهم بی آزرم و بی آیین تر باشد؟‎ ‎‏ پاره ای وقتها، یکی از آن ‏وقت ها که حقیقت دلخراش و طاقت فرساست، فرار از آن ممکن است. می توانی روی بگردانی وتمام! دیگر نمی بینی. ‏

اما به کجا؟ و چگونه روی بگردانی وقتی در هر صفحه کاغذ و بر هر پرده تصویر بند بند غزه در رگهای نازک کودکان ‏فلسظینی پاره می شود!‏

کودکان فلسطینی؟ آری! اما اسرائیلی ها می گویند که تقصیر مردان فلسطینی است! آنها در میان زنان و کودکان پناه می ‏گیرند!‏

عجب حکایتی هستند این مردان فلسطینی! ‏‎ ‎مرد عرب را بخاطر بیاورو آن همه سختی ها و سخت سری ها و…سپس پناه ‏گرفتنش را میان کودکانش در زمان بمباران!‏

تنها فاقد قلب نیستند، مسخره هم هستند قاتلان سنگدل! از ما هم می خواهند که مسخرگی شان را جدی بگیریم و باور کنیم که ‏زیر بمباران دائمی هواپیماهای اسرائیلی، در این ‏‎360‎‏ کیلومتر مساحت گویا امنیتی برقرار است و آنچنان خوش می گذرد که ‏کودکان شان در کودکستان و دبستان به کسب علم و دانش مشغولند و البته رزمنده های حماس هم لایلای میز و نیمکت ها …‏

از این ادعاها آمریکائی ها در تاریخ بمباران های شبانه روزی شان برویتنام بسیار داشته اند. اما چه باک! حقیقت در جهان ‏امروز نیز همچون همان روزها گزیدنی است؛ انتخاب کردنی! و خوشبختانه پذیرفتن این فراز از افاضات آمریکایی ها و ‏اسرائیلی ها انتخاب بخش بزرگی از مردم دنیا نیست و همین است که در تمام جهان بی اعتنا به این یاوه، و بی اعتنا به ‏محاسبات مقدس حکومت ها مردم در اعتراض به صهیونیست های وحشی به خیابانها می ریزند.‏

‏ غزه سرزمینی است با ‏‎360‎‏ کیلومتر مربع مساحت و یک میلیون و نیم نفر سکنه. سرزمینی که یکی ازبالاترین تراکم جمعیت ‏ها را درجهان دارد. در هر کیلومتر تعدادی نزدیک به چهارهزار نفرزندگی می کنند و با نرخ رشد جمعیتی نزدیک به ‏‎5‎‏%، هر ‏هوش متوسطی می تواند به سرعت دریابد که در بمباران های هوایی اولین و بیشترین قربانیان کودکان اند. این حقیقت ساده را ‏مردم جهان برمی گزینند و مدعای جنایتکاران حاکم بر اسرائیل را می گذارند برای همتا هایشان درحکومت های دیگر تا تأیید ‏یا تکذیب کنند.‏

‏ تأییدش را برای متحدان تاریخی و فلسفی صهیونیست ها که اولین وظیفه شان در سازمان ملل همواره وتو کردن هر قطع نامه ‏علیه جنایات اسرائیل بوده و تکذیب و انکارش را برای حاکمان جمهوری اسلامی تا با ادعاهای بی مالیات، از جای گرم و نرم ‏شان، فلسطینی ها را در استقبال از شهادت و خود نسل کشی تشویق کنند.‏‎ ‎حاکمانی که دانشجو و نویسنده و روزنامه نگار را به ‏جرم هر مخالفتی با آنچه خود حقیقت پنداشته اند به غل و زنجیر می کشند. و در زندانهاشان دانشجویان و پزشکان خودکشی می ‏کنند! نه تنها با آنچه بر سر آزادیخواهان سرزمین خود می آورند، بلکه مراودات جهانی شان هم نشان می دهد که اگر این فاجعه ‏بشری در هر کجای جهان و علیه هر مردمی غیر از مسلمانان انجام می شد، گریبان چاک نمی کردند. در تمام مویه ها و نعره ‏های بی پشتوانه ای که می کشند، فقط مردم مسلمانی را می بینند که به دست غیرمسلمانان کشته می شوند! ‏‎ ‎وگرنه، مگر نبود و ‏نیست فاجعه جنوب سودان و قصه موحش دارفور و نسل کشی “عمر البشیر” به اصطلاح مسلمان؟ تنها رئیس جمهوری که در ‏زمان زمامداری خود حکم جنایتکار جنگی گرفته است؟ عامل قتل صدها هزار انسان و آوارگی یک و نیم میلیون نفر! ولی ‏بلافاصله پس از صدور حکم دادگاه لاهه، همان دادگاهی که پس از نطق تاریخی دکتر مصدق رأی به محکومیت بریتانیای کبیر ‏صادر کرد، فرستاده این مجرم جنایات جنگی به ایران آمد و به حضور احمدی نژاد رسید و ایشان خطاب به فرستاده افاضه ‏فرمودند که: “اقدام دادگاه لاهه در اتهام افکنی به رئیس جمهور سودان زشت بود!“‏

جمهوری اسلامی با همین موضعگیری های سخیف و دور از کرامت واقعی انسان، با غفلتش از مشکلات و دردهای واقعی ‏جامعه جوان ایران، کار را به جایی رسانده است که مردم این سرزمین را از هر ندایی که از سمت ایشان بیاید بیزار کرده و ‏بسیاری از ارزش های انسانی را زیر سوال برده است! آنها با شعارهای دائمی و بی محتوای شان که با سرکوب و پایمال کردن ‏ابتدایی ترین آزادی های مردم خودشان توأم بوده است، کار را به جایی رسانده اند که در حالیکه در سراسر جهان انسانهای ‏صلحدوست و فرهیخته به حمایت از مردم غزه در کوچه و خیابان فریاد می زنند، بخش وسیعی از مردم ایران حتا جوانان که ‏همیشه وجدان هشیار بشریت بوده اند، زنان، مادران! بی تفاوت و گاه خشمگین از مدافعات نمایشی حکومتی، با این تراژدی ‏تاریخ روبرو می شوند؛ در سرزمینی که مبارزانش همواره همدرد و همراه مردم فلسطین بودند. شاعران و نویسندگانش، در ‏سراسر عمر از رنج مردم فلسطین سروده و نوشته اند!‏

اما به قول اسماعیل خویی:‏

اینک آن لحظه که باید

گفت

اینک آن لحظه که باید عریان گفت

‏ با نسل جوان ایران باید گفت همچنانی که علیه تضییع حقوق بشر در ایران انسانهای صلح دوست و آزاده در سراسر جهان ‏مبارزه می کنند؛ در مبارزه برای آزادی هر زندانی سیاسی و برای رفع توقیف و تهدید هر نشریه و محکمه و کانونی در ایران ‏از آنچه در توان دارند، فرو گذار نمی کنند، ما نیز به معنای ملت ایران و اتفاقاً ملتی که رنج و سختی و جنگ را می شناسد باید ‏حامی مردمی باشیم که سنگدلانه تحقیرشدند؛ سرزمین شان را اشغال کردند و صدها هزار نفر را به سادگی از زادگاه خود ‏بیرون کردند و هرگز حق بازگشت ندادند. تکه زمینی را نیز که به آنها واگذاشتند هر روز تنگ و تنگ ترمی کنند. این حقیقت ‏عریانی است که اینجا، در غرب، همانهایی که برای آزادی گنجی و باطبی و زرافشان و….فریاد می کشیدند، همانها که جنبش ‏دانشجویی ایران را حمایت می کنند، به حمایت از مردم فلسطین فریاد می زنند، از رنج طاقت فرسایشان در رنجند و برای ‏کودکان غزه سوگوارند.‏

آری حماس آتش بس را شکست! آتش بسی را که تنها سرپوشی بود برای مرگ خاموش و ارام کودکان غزه بر اثر گرسنگی و ‏بی دوایی. در دوران آتش بس نه تنها تحریم مردم غزه متوقف نشد که تشدید شد و البته که می توانیم بگوییم بد اکنون بدتر شده ‏است. ولی این کجا نشانی از عدالت و کرامت انسان دارد که چون دشمن اینچنین دیوخو است به سرزنش مردمی بپردازیم که ‏چرا به این مرگ تدریجی حقارت بار تن نداده و خشم خود را با جان خود بیرون می ریزند؟ ‏

کم می آورم و به شهامت بیشتری نیاز دارم در گفتن این حرفها.‏

آسان نیست که حرف و گفتگویت با کسانی یگانه شود که مشکلشان حذف هر اندیشه و فکر مخالفی است به همان شیوه ای که ‏اسرائیل هر صدایی را در حمایت از فلسطینی ها خفه می کند. اما از این بیم، نمی توان سکوتی پیشه کرد. ‏

‏ فلسطین قلب زخمی بشریت و قتلگاه روزانه حقوق بشر است. چه کسی شک دارد که اسرائیل زاده نقشه های تازه و منافع جدید ‏برندگان جنگ جهانی دوم است؟ و بنایش بر اخراج بیش از سه چهارم جمعیت ساکنان آن سرزمین ممکن شد؟ و بسیار ‏خاطرات غمباری که همچون نابودی ‏‎6‎‏ میلیون یهودی در “افسانه هولوکاست” آقای احمدی نژاد شرم بشریت آگاه و فرهیخته ای ‏است که صاحب انقلاب صنعتی و اعلامیه استقلال و انقلاب کبیربود.‏

ولی اکنون چه سود از گفتن و بازگفتن نقشه پلیدی که استعمار تنها در سایه ایجاد نفاق مذهبی می توانست آن را محقق کند. اینک ‏دیگر نسل پنجم و ششم یهودیان اسرائیلی در این سرزمین متولد شده است؛ اگر نه تحقیر شده و اسیر همچون کودکان فلسطینی، ‏اما به همان اندازه معصوم و بی تقصیر! اینک تنها وجود دو دولت مستقل در کنار یکدیگر می تواند بر این همه خون و رنج و ‏شکنجه نقطه پایان بگذارد و باشد که پس از آن ایامی بیاید که نسل های آزادیخواه و صلح جویی از این دو قوم در کنار یکدیگر ‏آنچنان سرافراز و سلامت زندگی کنند که تاریخ تحقیر خشن و سنگدلانه انسان فلسطینی را به فراموشی بسپارد و برای جهان ‏تا ابد دور باد این شب سنگینی که غزه بر دریای خون خفته است.‏