ما ملت بعضاً چه کارها میکنیم ، چه حرفها میزنیم ، چقدر پر توقع میشویم، چقدر سنجشمان از شرایط و مسائل پایین میآید ، اصلاً همین است که به هیچجا نمیرسیم.
همش توقعاتِ بیجا ، همش ناراضی هستیم ، هیچوقت واقعیات را درک نمیکنیم و نمیخواهیم بپذیریم.
مثالِ میخواهید؟ همین کانونِ نویسندگانِ ایران و بیانیهی اخیرش.
رای دادهایم که همهچیز را بسپاریم به دولتمردان که خودمان هی به زحمت نیفتیم ، پس دیگر این همه داد و قال برای چیست؟
خود دولت به همهی کارها واقف است ، حرص خوردن ندارد ، مگر یادتان رفته چه شده است؟ همه فهمیدند و شما نفهمیدید؟ نفهمیدید که دولتِ غم سر آمده ، رفیقِ اکبر آمده ، ببین چه با ناز آمده ، حسن کلید ساز آمده؟
در ابتدای بیانیهتان آوردهاید که “ هنوز جوهر گزارشها و عکسهایی که روزنامهها از دیدار رسمی رییس قوهی مجریه با شماری از نویسندگان و هنرمندان چاپ کرده بودند خشک نشده بود، هنوز صداهایی به باور خوش بشارت امیدواری از آن جلسه را می پراکندند که خبر رسید بار دیگر ماموران امنیتی از برگزاری جلسه ی ماهانهی جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران جلوگیری کردهاند.”
خب خودتان دارید میگویید هنوز جوهرِ گزارشها و عکسها خشک نشده بود که آن اتفاق افتاد ، خب عزیزانِ من کمی صبور باشید تا جوهر خشک شود بعد اعتراض کنید.
گفتهاید که “این جلسه قرار بود سه شنبه ۲۴ دی ماه در منزل یکی از اعضای کانون برگزار شود” خب عزیزانِ من ، آدم جلسه را در خانه برگزار میکند؟ خانه جای جلسه گذاشتن است؟ کانون که هستید ، نویسنده هم که هستید ، خب طبیعیست که احتمال بدهند که ممکن است در آن جلسه عرق هم خورده شود ، چهار تا فحش هم به نظام داده شود ، خب به هر حال جامعه هم احتیاج به اتحاد و هماهنگی دارد ، بنابراین پس حق دارد که این اجازه را به شما ندهد.
بعد هم آدم انقدر بیجنبه؟ به خاطرِ یک جلسه بر هم زدن کلِ ساختارِ رژیم و نظام را زیر سوال بردید؟ این بود آرمانهای ما؟
در بخشی دیگر از بیانیهتان آوردهاید که:” ازتوهین ها و پرونده سازی های روزنامه ی کیهان تا تهدیدهای مقامات امنیتی – اطلاعاتی برای جلوگیری از برگزاری جلسات جمع مشورتی، از تحت فشار گذاشتن امضاکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده برای بازپس گیری امضاهاشان تا اقدام برای به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان، از ربودن یکی از نویسندگان تا احضار فعالان کانون به دادگاه برای بازداشتن آنها از تدارک برگزاری مجمع عمومی، از نقطه ی اوج قتل های سیاسی زنجیره ای، یعنی کشتن محمد مختاری و جعفر پوینده تا… همه و همه مقدمه ی خونبار آغاز رسمی دوره ی سوم فعالیت کانون بود.”
اولاً که شما با این صحبتتان هویتِ کیهان را دارید زیرِ سوال میبرید و زیرِ سوال بردنِ هویتِ نهاد و شخص در شانِ کانون نویسندگان نیست ، کیهان هم کارش همین است ، پروندهسازی و توهین ، توقع دارید کیهان چه بگوید؟ چه بکند؟ توقع دارید حسین شریعتمداری بیاید و در مدحِ کلیدرِ دولتآبادی بنویسد؟ یا مثلاً بیاید و در قسمتی از روزنامهاش شعری از سیمین بهبهانی را منتشر کند؟ آنوقت تعجب نمیکنید؟ نمیگویید شریعتمداری را یک نفر هک کرده است؟ یا شک نمیکنید که فتوشاپ است؟
در مورد اتوبوس حاملِ نویسندگان و اتفاقاتِ بعد از آن هم باید بگویم که بیایید فراموش کنیم آنروزها را ، دوستان، عزیزان، سالِ شصت و هشت و مرگِ آقای خمینی را فراموش کردهاند ، شما هم بیایید آنروزها را فراموش کنید ، اصلاً به کسی نگویید آن اتفاقات افتادهاست ، به خانی آمد و نه خانی برفت.
در بخش دیگری از بیانیه آوردهاید:” پس از تنفس نسبی در سال های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ که کانون، البته با مشکلات فراوان، توانست سه دوره مجمع عمومی خود را حضوری و علنی برگزار کند، باز روال آشکار و پنهان فشارهای امنیتی شدت گرفت. ”
ای بابا ، چهار سال فعالیت کافی نیست؟ کلِ فعالیتِ مجلس شورای اسلامی از اولِ انقلاب تا امروز مختصر و مفیدش ده دقیقه هم نمیشود ، حالا شما چهار سال فعالیتِ مفید کردهاید و باز ناراضیاید؟
ما خودمان زمان مدرسه برایمان انجمنِ دانشآموزی تشکیل دادند، کلی تبلیغات کردم و رای آوردم و شدم رئیس شورای دانشآموزی ، ولی یکبار هم جلسه نداشتیم ، گلهای هم نداشتیم، گفتیم لابد اینگونه صلاح دیدهاند ، تازه ما نوجوان و پر شور بودیم ، شما که باید بالغ و پخته باشید.
باز در جای دیگر آوردهاید:” اما در جهان تیره ی تحمیق و سانسور و یارگیری جناحی و مشروعیت طلبی، این دوگانه دو روی یک سکه اند. از یک سو سخن وری در باره ی الزامی بودن آزادی برای هنر و ادبیات و از سوی دیگر سرکوب مستقل ترین، باسابقه ترین و آزادی خواه ترین تشکل نویسندگان ایران! و فقط هم این نیست. اگر نگاه خود را از زرق و برق مجالس دولتی و لبخندها و مجامله پیرامون آزادی و هنر برگیریم و به دنیای واقعی نظر بیندازیم در آن هیچ تشکل مستقلی که آزادانه فعالیت کند، نمی بینیم. همه تارانده شده اند و موسسان و فعالانش یا در زندانند یا ناچار به سکوت شده اند؛ دستگاه سانسور همچنان فعالانه به کار خود مشغول است و آزادی بیان هنوز گوهری نایاب.”
چه کسی گفتهاست در ایران آزادی بیان نیست؟ مگر سلحشور نبود؟ یادتان رفته؟ وقتی که گفت زنان بازیگر فاحشهاند کسی کاری به کارش داشت؟ اصلاً و ابدا.
آزادی بیانی که در هیئتهای مذهبی وجود دارد را کجا دیدهاید؟ به خود رئیس جمهورِ مملکت هر حرفی بخواهند آزادانه میزنند و کسی کاری به کارشان ندارد ، همین کیهان کم آزادانه حرف میزند؟ آنقدری که کمرِ ظریف گرفت…یادتان رفته؟
مناظرهها خاطرتان نیست؟ عکس زنِ طرف را ورداشت و بگم بگم کرد و کسی کاری به کارش نداشت ، آزادی بیان از این بیشتر؟
انقدر عجول نباشید، بگذارید دولت کارش را انجام دهد ، دولت تازه کارش را آغاز کردهاست ، بگذارید چهار سال بگذرد ، بعد اگر اتفاقی نیفتاد ، چهار سال دیگر هم صبر می کنیم، اگر با زهم خبری نشد…
مگر قرار است اتفاقی بیافتد؟ کسی گفته خبری می شود؟……
حرف اول/دریچه هفته
اداهای کانون نویسندگان
کیومرث مرزبان
ما ملت بعضاً چه کارها میکنیم ، چه حرفها میزنیم ، چقدر پر توقع میشویم، چقدر سنجشمان از شرایط و مسائل پایین میآید ، اصلاً همین است که به هیچجا نمیرسیم.
همش توقعاتِ بیجا ، همش ناراضی هستیم ، هیچوقت واقعیات را درک نمیکنیم و نمیخواهیم بپذیریم.
مثالِ میخواهید؟ همین کانونِ نویسندگانِ ایران و بیانیهی اخیرش.
رای دادهایم که همهچیز را بسپاریم به دولتمردان که خودمان هی به زحمت نیفتیم ، پس دیگر این همه داد و قال برای چیست؟
خود دولت به همهی کارها واقف است ، حرص خوردن ندارد ، مگر یادتان رفته چه شده است؟ همه فهمیدند و شما نفهمیدید؟ نفهمیدید که دولتِ غم سر آمده ، رفیقِ اکبر آمده ، ببین چه با ناز آمده ، حسن کلید ساز آمده؟
در ابتدای بیانیهتان آوردهاید که “ هنوز جوهر گزارشها و عکسهایی که روزنامهها از دیدار رسمی رییس قوهی مجریه با شماری از نویسندگان و هنرمندان چاپ کرده بودند خشک نشده بود، هنوز صداهایی به باور خوش بشارت امیدواری از آن جلسه را می پراکندند که خبر رسید بار دیگر ماموران امنیتی از برگزاری جلسه ی ماهانهی جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران جلوگیری کردهاند.”
خب خودتان دارید میگویید هنوز جوهرِ گزارشها و عکسها خشک نشده بود که آن اتفاق افتاد ، خب عزیزانِ من کمی صبور باشید تا جوهر خشک شود بعد اعتراض کنید.
گفتهاید که “این جلسه قرار بود سه شنبه ۲۴ دی ماه در منزل یکی از اعضای کانون برگزار شود” خب عزیزانِ من ، آدم جلسه را در خانه برگزار میکند؟ خانه جای جلسه گذاشتن است؟ کانون که هستید ، نویسنده هم که هستید ، خب طبیعیست که احتمال بدهند که ممکن است در آن جلسه عرق هم خورده شود ، چهار تا فحش هم به نظام داده شود ، خب به هر حال جامعه هم احتیاج به اتحاد و هماهنگی دارد ، بنابراین پس حق دارد که این اجازه را به شما ندهد.
بعد هم آدم انقدر بیجنبه؟ به خاطرِ یک جلسه بر هم زدن کلِ ساختارِ رژیم و نظام را زیر سوال بردید؟ این بود آرمانهای ما؟
در بخشی دیگر از بیانیهتان آوردهاید که:” ازتوهین ها و پرونده سازی های روزنامه ی کیهان تا تهدیدهای مقامات امنیتی – اطلاعاتی برای جلوگیری از برگزاری جلسات جمع مشورتی، از تحت فشار گذاشتن امضاکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده برای بازپس گیری امضاهاشان تا اقدام برای به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان، از ربودن یکی از نویسندگان تا احضار فعالان کانون به دادگاه برای بازداشتن آنها از تدارک برگزاری مجمع عمومی، از نقطه ی اوج قتل های سیاسی زنجیره ای، یعنی کشتن محمد مختاری و جعفر پوینده تا… همه و همه مقدمه ی خونبار آغاز رسمی دوره ی سوم فعالیت کانون بود.”
اولاً که شما با این صحبتتان هویتِ کیهان را دارید زیرِ سوال میبرید و زیرِ سوال بردنِ هویتِ نهاد و شخص در شانِ کانون نویسندگان نیست ، کیهان هم کارش همین است ، پروندهسازی و توهین ، توقع دارید کیهان چه بگوید؟ چه بکند؟ توقع دارید حسین شریعتمداری بیاید و در مدحِ کلیدرِ دولتآبادی بنویسد؟ یا مثلاً بیاید و در قسمتی از روزنامهاش شعری از سیمین بهبهانی را منتشر کند؟ آنوقت تعجب نمیکنید؟ نمیگویید شریعتمداری را یک نفر هک کرده است؟ یا شک نمیکنید که فتوشاپ است؟
در مورد اتوبوس حاملِ نویسندگان و اتفاقاتِ بعد از آن هم باید بگویم که بیایید فراموش کنیم آنروزها را ، دوستان، عزیزان، سالِ شصت و هشت و مرگِ آقای خمینی را فراموش کردهاند ، شما هم بیایید آنروزها را فراموش کنید ، اصلاً به کسی نگویید آن اتفاقات افتادهاست ، به خانی آمد و نه خانی برفت.
در بخش دیگری از بیانیه آوردهاید:” پس از تنفس نسبی در سال های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ که کانون، البته با مشکلات فراوان، توانست سه دوره مجمع عمومی خود را حضوری و علنی برگزار کند، باز روال آشکار و پنهان فشارهای امنیتی شدت گرفت. ”
ای بابا ، چهار سال فعالیت کافی نیست؟ کلِ فعالیتِ مجلس شورای اسلامی از اولِ انقلاب تا امروز مختصر و مفیدش ده دقیقه هم نمیشود ، حالا شما چهار سال فعالیتِ مفید کردهاید و باز ناراضیاید؟
ما خودمان زمان مدرسه برایمان انجمنِ دانشآموزی تشکیل دادند، کلی تبلیغات کردم و رای آوردم و شدم رئیس شورای دانشآموزی ، ولی یکبار هم جلسه نداشتیم ، گلهای هم نداشتیم، گفتیم لابد اینگونه صلاح دیدهاند ، تازه ما نوجوان و پر شور بودیم ، شما که باید بالغ و پخته باشید.
باز در جای دیگر آوردهاید:” اما در جهان تیره ی تحمیق و سانسور و یارگیری جناحی و مشروعیت طلبی، این دوگانه دو روی یک سکه اند. از یک سو سخن وری در باره ی الزامی بودن آزادی برای هنر و ادبیات و از سوی دیگر سرکوب مستقل ترین، باسابقه ترین و آزادی خواه ترین تشکل نویسندگان ایران! و فقط هم این نیست. اگر نگاه خود را از زرق و برق مجالس دولتی و لبخندها و مجامله پیرامون آزادی و هنر برگیریم و به دنیای واقعی نظر بیندازیم در آن هیچ تشکل مستقلی که آزادانه فعالیت کند، نمی بینیم. همه تارانده شده اند و موسسان و فعالانش یا در زندانند یا ناچار به سکوت شده اند؛ دستگاه سانسور همچنان فعالانه به کار خود مشغول است و آزادی بیان هنوز گوهری نایاب.”
چه کسی گفتهاست در ایران آزادی بیان نیست؟ مگر سلحشور نبود؟ یادتان رفته؟ وقتی که گفت زنان بازیگر فاحشهاند کسی کاری به کارش داشت؟ اصلاً و ابدا.
آزادی بیانی که در هیئتهای مذهبی وجود دارد را کجا دیدهاید؟ به خود رئیس جمهورِ مملکت هر حرفی بخواهند آزادانه میزنند و کسی کاری به کارشان ندارد ، همین کیهان کم آزادانه حرف میزند؟ آنقدری که کمرِ ظریف گرفت…یادتان رفته؟
مناظرهها خاطرتان نیست؟ عکس زنِ طرف را ورداشت و بگم بگم کرد و کسی کاری به کارش نداشت ، آزادی بیان از این بیشتر؟
انقدر عجول نباشید، بگذارید دولت کارش را انجام دهد ، دولت تازه کارش را آغاز کردهاست ، بگذارید چهار سال بگذرد ، بعد اگر اتفاقی نیفتاد ، چهار سال دیگر هم صبر می کنیم، اگر با زهم خبری نشد…
مگر قرار است اتفاقی بیافتد؟ کسی گفته خبری می شود؟……