احداث اتوبانی برای رعایت شان روحانیون!

نویسنده
سها سیفی

“عبدالقادر بلوچ” راوی خبری ست به نقل از مدیرکل تربیت بدنی استان قم:‏

مدیر کل تربیت بدنی استان قم گفته است که: برای رعایت شئونات و جایگاه روحانیت احداث مجموعه ورزشی ‏ویژه این عزیزان را ضروری می‌داند!‏

بدور از جان شما؛ وای بر مدیر کل اداره راه و ترابری استان قم که می‌بیند طلاب و روحانیون یک پای شان در ‏حوزه و پای دیگرشان در پایتخت است و هنوز یک بزرگراه برای رعایت شئونات این عزیزان احداث نکرده!‏

آیا این مدیر کل واقعاً فکر می‌کند خود روحانیت و طلاب باید بیایند و چنین درخواستی بدهند؟ ما از امام جمعه ‏استان قم می‌خواهیم که با معرفی یک مدیر کل راه، برای استان قم، بیشتر از این نگذارد که طلاب ما از همان ‏جاده‌ای که افراد بی شئون و جایگاه ویژه، مسافرت می‌کنند تردد بفرمایند!‏


‎ ‎حالا مارپیچ نرو، کی مارپیچ برو‎ ‎

مریم مهتدی در “صفحه سیزده” با یادآوری این سخن فرمانده نیروی انتظامی که از این پس در پیست های اسکی ‏نیز ماموران گشت ارشاد حضور خواهند یافت، این کاریکاتور را نگاشته است:‏

کاریکاتور زمستانی: تصور کنید مامور پلیس زن، چادر به دندان‌گرفته، باتوم به دست، در حالیکه باد ادامه‌ی ‏چادرش را مثل شنل کرده، روی چوب اسکی با مهارتی که قبلاً در دوره‌های آموزشی به دست آورده، دنبال ‏دختران بدحجاب در پیست گذاشته است و حالا مارپیچ نرو، کی مارپیچ برو! ‏


‎ ‎یک نفس راحت بکشید‎ ‎

‏”نگفتنی ها” لینک یک گزارش تازه تایم در باره گزارش اخیر سازمان های جاسوسی امریکا را در وبلاگش ‏گذاشته تا خاطرتان را از حمله به ایران جمع کند:‏

با همه سروصدایی که بر سر گزارش اخیر اطلاعاتی به پا شده، مجله تایم مقاله ای داشت که فکر کنم بهترین ‏تحلیلی است که می توان از این گزارش کرد. این مقاله نوشته “رابرت بایر” است که قبلاً جاسوس سیا بوده است. ‏در این مقاله به این نکته اساسی اشاره شده که چطور خود بوش برای خاموش کردن صدای نیوکان ها در دولتش ‏باعث شد که این گزارش افشا شود. مقاله را بخوانید و نفس راحتی بکشید.‏


‎ ‎نمودار انتخابات متقلبانه‎ ‎

‏”کیبرد آزاد” یک نمودار مربوط به انتخابات روسیه منتشر کرده و در حاشیه آن چنین نوشته است:‏

تا جایی که من فهمیدم، هر نقطه نشان دهنده یک صندوق رای حوزه رای گیری است. محور افقی نشان دهنده ‏درصد آرای قبول شده در صندوق در آن حوزه است و محور عمودی نشان دهنده درصد رایی که حزب پوتین ‏آورده. به راحتی می‌بینید که هر وقت پوتین رای آورده، آرای حوزه قبول شده و هر وقت رای حزب پوتین کم ‏بوده، آرای حوزه ابطال شده. به سبک ایران هم کار تا جایی پیش رفته که بعضی از حوزه‌ها که بالای صد در صد ‏شرکت کننده داشته اند و صد در صد به پوتین رای داده بودند ‏


‎ ‎آموزش پرهیز از رفتارهای پرخطر جنسی توسط روحانیون‎ ‎

حجت الاسلام حسام الدین آشنا در “فرهنگ و ارتباطات” از طرحی رسمی برای آموزش رفتارهای پرخطر جنسی ‏توسط روحانیون در ایام محرم خبر می دهد:‏

در این زمینه روحانیان می‌توانند جامعه را نسبت به رفتارهای پرخطر آگاه کنند و خوشبختانه طرحی به همین ‏منظور برای آگاهی بخشی مبلغان در سفرهای تبلیغی از سوی دانشگاه امام صادق(ع) ارائه شده است. جزوات ‏ویژه روحانیان و مبلغان تهیه شده و در کارگاه آموزشی ایدز که با حضور مسؤولان حوزه علمیه و دفتر تبلیغات ‏اسلامی در دانشگاه مفید برگزار شد، این طرح آماده اجرا شده است و امیدواریم مبلغان بتوانند در ایام محرم نقش ‏مؤثری در آگاهی جامعه به وی‍ژه جوانان ایفا کنند.‏


‎ ‎تاثیرات تلخ و جگرخراش تحریم روی پولدارها‏‎ ‎

کاوه پزشک در “لابراتوار کلنگ” یک گزارش رویترز را دستمایه نوشتن تازه ترین پست خود کرده است:‏

‏ نوامبر 2007، در این روز رویترز در گزارشی به قلم پریسا حافظی از جنبه هولناک دیگری از نتایج تحریم های ‏بین المللی پرده برداشت: تاثیر تلخ و جگرخراش تحریم های “غرب” بر روی میلیونرهای ایرانی!‏

پریسا حافظی در این گزارش با عنوان “ایرانیان می گویند تحریم ها به آن ها آسیب می رساند نه دولت” به ‏خوانندگان رویترز اطلاع داد که ایرانیان چه می گویند. علی گنجینه یک مهندس نفت ایرانی که تلاش نافرجامی ‏برای وارد کردن 300، 000 دلار سرمایه اش به ایران داشته است اولین قربانی تحریم هاست که می گوید: من ‏این پول را با عرق جبین در آوردم. ولی حالا به خاطر مناقشه هسته ای بانک های بین المللی حاضر نمی شوند آن ‏را به ایران بفرستند.‏

مریم شریفیا یکی دیگر از ایرانیان متعددی که حساب دلاری اش با یک بانک “غربی” مسدود شده است به ‏رویترز می گوید: من 13 سال بود در فرانسه حساب داشتم. من تروریستم؟ باید برای ایرانی بودن مجازات شوم؟ ‏کاش همه آن پول ها را به ایران آورده بودم و با آن خانه خریده بودم.‏


‎ ‎چون هایدپارک ندارم، وبلاگ نویسم‎ ‎

حمید علاقبندان در “گردباد” می نویسد وبلاگ نویسی اش به خاطر نداشتن جایی چون هاید پارک است:‏

در ایران امروز وبلاگ محلی است برای ابراز عقیده. انگلیسی‌ها هاید پارک دارند و من ندارم. من از وبلاگ به ‏عنوان هاید پارک استفاده می‌کنم. برای بیان مواضع سیاسی و اجتماعی و بیان تمام حرفهایی که نمی توانم و ‏نمی‌گذارند که در بستر جامعه ابراز کنم. وبلاگ خانه شیشه‌ای است که ذهن و فکر من از پشت آن پیدا است.‏


‎ ‎تا به مجتمع توحید خوردند، چه کشیدند؟‎ ‎

‏”آزاده عصاران” از طریق روایت یک تجربه شخصی، ما را به یاد کشته شدگان سانحه هوایی سال گذشته می ‏اندازد:‏

هربار که تکان شدیدی می‌خورد یادشان می‌افتم. به این فکر می‌کنم که آنها در ایرباس نبودند. مقصدشان هم جایی ‏نبود که من می‌روم. وقتی هواپیما اینطور تکان می‌خورد، آنها به چه فکر می‌کردند؟ چطور لرزش و ترسشان را ‏مخفی می‌کردند که کناری پی نبرد در خیال تا کجا رفته‌اند. ‏

شاید وقتی روی هوا باشی، وقتی مهماندار با لبخند مرموزش سعی کند خونسردی را منتقل کند، زمانی‌که خلبان ‏تلاش کند کلمات بریده‌اش را به مسافران برساند که گویا فعلا از پذیرایی معذوریم و کمربندهایتان را تا اطلاع ‏بعدی باز نکنید… وقتی زنی جیغ بزند و کودکی به خرخر بیفتد…وقتی ماسک اکسیژن را برای پیرزن به ته ‏هواپیما می‌برند…وقتی دست مسافری را که نمی‌شناسی، می‌چسبی… حتی در آن لحظه هم نمی‌توانی درک کنی آنها ‏در آن هواپیمایی که مستقیم می‌رفت به ساختمان مسکونی شهرک توحید بخورد، چه کشیده‌اند.‏


‎ ‎هر روز خالی تر و سیاه تر‎ ‎

‏”خودمونی” از اینکه می بیند تمایل به خروج از ایران افزایش یافته دلتنگ است:‏

هروقت بچه هایی رو میبینم که خسته از کشمکش هرروزه برای دلخوشیهای کوچیک زندگی تصمیم به ترک ایران ‏گرفته اند دلم میگیره…هر آدمی حق داره جایی زندگی کنه که احساس خوشحالی بیشتری میکنه و من میبینم که بچه ‏هایی که توی ایران هستند و بیشتر از دوروبری هاشون میفهمند بیشتر هم درد میکشند و زودتر هم می شکنند. اما ‏حقیقت اینه که همین آدمهای حساس و فهمیده هستند که میتونند باعث تغییرات بشن و با رفتنشون ایران هرروز ‏خالی تر و سیاهتر میشه!‏


‎ ‎حتی قوانین مقدس نیستند‏‎ ‎

نویسنده “ملکوت” معتقد است امور مقدس می شوند تا عده ای به منافع خود دست یابند:‏

قوانین مقدس نیستند! مقدسات را ما می‌سازیم بر حسب نیازها و اقتضائات وقت. مقدسات را ما بر می‌کشیم و از ‏آن‌ها ابزار می‌سازیم برای پیشبرد مقاصد خودمان. حقیقت به همین صراحت و عریانی است. دوست ندارید باور ‏کنید، نکنید. چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید. ‏

مشکل مردم این است که فلان حکم فرعی شرعی با قرآن و پیامبر و امام و خود دین و خدا یکی می‌شود. تصحیح ‏می‌کنم: مشکل مردم عوام این است. پس قوانین را می‌شود تغییر داد ولو سایه‌ی شریعت بر سرِ آن‌ها باشد. به همان ‏سادگی که این آیت‌الله یا آن مجتهد در قم یا فلان شهر، مثلاً حکمی را که بقیه حلال می‌دانسته‌اند، امروز حرام ‏می‌داند یا به همین آسانی که مجلس و قوه‌ی مقننه، قانونی را تصویب می‌کند که با فهم سنتی فقیهان منافات صریح ‏و آشکار دارد.‏


‎ ‎کدام کافه، کافه خوبی ست؟!‏‎ ‎

حامد قدوسی در “یک لیوان چای داغ” یک اقتصاددان اسرائیلی به نام “آریل رابن اشتاین” را معرفی می کند که ‏از مخالفان سیاست های دولت اسرائیل و در نوع خودش آدم منحصر به فردی ست:‏

یکی از سرگرمی های مهم اش عکاسی از کافه ها است و البته فقط یک سرگرمی نیست. اولین باری که کشف ‏کرده که کافه نشینی فعالیتی جالب است سال 1978 و در کافه معروف هاولکای وین بوده است و بعد از آن شروع ‏کرده به عکاسی از کافه های متعددی که در شهرهای مختلف دنیا رفته است. ‏

الان هم دارد به نوشتن کتابی در مورد راهنمای جهانی کافه ها فکر می کند. به قول خودش نمی تواند در دفترش ‏کار کند ولی در کافه می تواند راحت کار کند و مقاله بنویسد. کافه های مورد علاقه اش هم ویژگی های خاصی ‏دارند: توریستی نباشند، قهوه خوب سرو نکنند، خیلی سر و صدا نداشته باشند، پیشخدمتشان پیرمرد و پیرزن هایی ‏نباشند که سر ساعت مشتری را بلند می کنند و الخ. جایی که آدم حس کند می تواند ساعت ها تمرکز کند.‏


‎ ‎تمایل برای همشکل کردن آدم ها‏‎ ‎

‏”مازوخیسم محاسباتی” پست جالبی در باره نظام آموزشی دارد:‏

مدرسه: هیچ فکر کردین که ما چرا باید مدرسه داشته باشیم؟ چند تا از شما خاطره خوبی از مدرسه داشتین؟ یه عده ‏ای توهمات خودشونو از خوب و بد، به شکل سیستماتیک توی جامعه پیاده سازی کردن و نسل ها باید زجر بکشن ‏تا این ساختارها رو بشکنن. ‏

این تمایل احمقانه برای همشکل کردن همه آدمها: یه سری کتاب ثابت برای همه! نیازهای یکسان، راه حلهای ‏یکسان… خلاصه اینکه در مورد جوامع انسانی، راه حلها باید ‏local‏ باشن و نه ‏global‏.‏