اعلان جنگ هاشمی بر علیه رهبری

بیژن صف سری
بیژن صف سری

اظهارات اخیر هاشمی رفسنجانی در باره نوع نگرش سید علی خامنه ای نسبت به اوضاع کنونی کشور و بی اعتمادی او به رئیس مجمع تشخیص مصلحت، سرفصل تازه ای از مناقشات درونی نظام را می گشاید.

پس از بارها تکذیب و کتمان کردن، اکنون هاشمی رفسنجانی با تائید همه آنچه تا کنون بعنوان شایعه خوانده می شد، اعتراف کرده است؛اعتراف به بر تاج و تخت نشاندن طلبه شاعر مسلکی که بر عهد ها و پیمان ها باقی نمانده و سرمست از باده قدرت، میل خدایی دارد.

ساده انگاری است که افشاگری اخیر هاشمی، این دانای نظام را، آن هم در شرایط حساس امروز، یک گله گذاری و یا دردل صرف با چند تن از یاران قدیمی (استانداران دوران سازندگی و اصلاحات) بدانیم، بلکه آنچه درپس این افشاگری نهفته، اعلان جنگ به رهبر ی نظام است که به اعتراف او خود تاج ولایت را بر سرش نهاده است.  

بنا بر اظهارات شاهدان عینی از جلسه دیدار استانداران با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، این افشاگری درست یک روز پس از دیدار مفصل هاشمی با رهبری در آن جمع یاران قدیمی گفته می شود، از این رو می توان براحتی حدس زد که در آخرین دیدار آن دو چه گذشته است.بی شک هاشمی بنا بر دغدغه ای که همواره برای حفظ نظام دارد، برای آخرین هشدار ها به دیدن یار غار قدیمی خود می رود و آنچه شرط بلاغ است به او می گوید، اما رفیق نیمه راه که اکنون تکیه بر جایگاه قدرت بی سئوال دارد و جهان را به زیر سم مرکب قدرت خویش می بیند، وقعی به اخطار یار و همراه دیروز خود نمی گذارد و او را به درشتی از خود میراند؛ غافل که رفیق دیروز و ناهی امروز او، نه تنها از بیم سرنگونی نظام، که عواقب پس از سرنگونی نظام برای خود و خاندانش نگران بوده و الزام به بر کندن خرقه ولایت از تن او دارد؛آنچنانکه پیش از این با همدستی این دو همه رقیبان با خلع ید از مقام و جان دادن از سر راه برداشته شدند.حالا نوبت به خود آنها رسیده و هریک در صدد حذف دیگری است؛یکی با انگیزه حفظ حکومتی که اگر برچیده شود، آوارگی را در آینه می بیند و دیگری حفظ قدرت بی سئوالی که رقیبان را بر نمی تابد……براستی این بار قرعه فال به نام کدام یک از این دو زده خواهد شد؟ خامنه ای یا  هاشمی؟

در حکایت حسنک وزیر جمله ای وجود دارد که آدمی را بی اختیار بیاد اعمال و رفتارهاشمی رفسنجانی می اندازد.در فرازی از این حکایت آمده است روزی مجلسی ترتیب دادند تا حسنک وزیر رابیاورند و او همه ی دارایی هایش را به نام سلطان قباله بنویسد. هنگامی که حسنک به مجلس وارد شد همه بر پا خاستند الی بوسهل سوزنی که بر خشم خود طاقت نداشت، برخاست، اما نه تمام. وخواجه احمد او را گفت: “در همه ی کارها ناتمامی”.

این جمله خواجه به درستی مصداق کار های هاشمی رفسنجانی است که در همه کار هایش ناتمام بود؛مردی که آرزوی امیر کبیر بودن داشت و نشد، در سال های پایانی عمر آیت الله خمینی داعیه ی رهبری در سر می پروراند،اما به هنگام عمل، جایگاه ولایت و فقاهت را به کمتر از خودی وانهاد.بعدها خواست تا سردار سازندگی باشد، اما بازهم مرد تمام کردن نبود. و سرانجام اینکه در آخرین خطبه ی نماز جمعه خود که شاید آخرین فرصت بود تا حرف های ناتمام را بگوید سخن نیمه تمام گذاشت و راه بر خطا کاران باز. او اما حالا گویا قصد تمام کردن تمام کارهای نیمه تمام خود را دارد، می خواهد آب رفته را به جوی بازگرداند و با یک تیر دو نشان بزند؛یکی خلع ید از رهبری که به دست خود ساخته است و نشانه دیگر عاقبت بخیری خود وخاندانش.

 بی گمان از این پس وقایع و جریان های سیاسی بر مدار دیگری ادامه خواهد یافت و رهبری نظام صرف نظر از مشکلات دولت نافرمان باید در صدد مقابله با جریان های متمایل به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم باشد، که از این پس نظام و شخص رهبری را با چالش جدید روبرو می سازد و چه بسا کمترین بر آیند آن، حذف رهبری از چرخه تصمیم گیری نظام باشد خاصه که اکنون با توجه به حساسیتی که برای برگزاری انتخابات بدون دغدغه وجود دارد، چیدمان مهره ها ی نقش آفرین انتخابات پیش رو تغییر خواهند کرد و گروه های سیاسی نیز مجبور به تجدید نظر در تحلیل های خود از آینده پس از انتخابات می شوند؛ خاصه  اصلاح طلبان که با این گفته هاشمی در مورد آقای خامنه ای که ایشان اعتقادی به اشتباهات گذشته نداشته و در آینده نیز کما کان بر ارتکاب خطاها ی گذشته اصرار دارند، آرزوی بازگشت به سیکل قدرت را نقش بر آب می بینند. اکنون شخص آقای خاتمی هم اگر تا کنون به صراحت حرفی از انصراف از کاندیدا شدن به میان نیاورده است  ناگزیر به اعلام صریح در این خصوص خواهد شد مگر سر سپردگی به رهبری و نه نظام او را برای حضور درشعبده پیش رو مصرع سازد.