باغ وحش انسانی

محمد رهبر
محمد رهبر

احمدی نژاد انتقامش را از جامعه گرفت؛ دهستان زاده ی آرادانی، از شهر و از هر چه قانون و مدنیت و انضباط که به زعمش او را ندیده گرفته بود و بر قامت و چهره اش خندیده بود، کینه داشت.اگر بسیاری ازدیگران نازیبایی چهره رابه زیور صفای باطن و زینت علم، جبران می کنند، احمدی نژاد همه ی استعدادش را در کینه ای خلاصه کرد و سر تا پا عقده بود از همه ی آنها که چیزی داشتند، فرقی نمی کرد چه داشتند، از ثروت تا اخلاق و آبرو. احمدی نژاد عدم بود که به جنگ هستی آمد، یک تهی سرشار از تاریکی که هزار مخزن نور را چون سیاهچاله ای می بلعید. بزرگ شده ی کوچه ها بود و بر سر سفره ی پدر نان نخورده، خُرده فرهنگش قاب زدن و طراری و چشمان گرسنه اش طمع را تعریف تازه می کرد.دروغ برای احمدی نژاد یک مذهب است، وقتی چیزی نداری ازداشتن هر چه بگویی دروغ است. چنان دروغ می گفت که حتی چشمانش سویی از راستی نداشت و غماز نمی شد. برای رسیدن به این مرحله ی هولناک، احمدی نژاد خودسازی کرده بود، اخلاق و مردانگی و شرافت را سدی می دانست که مانع است برای رفتن بر پلکان قدرت و باید همه را تف می کرد و خلوص می یافت. کینه ی کاری اش از ایران و ایرانی این توانایی شگرف را به او داد که مذهب مختارش دروغ باشد و حتی آنجا که ضرورتی بر دروغ نیست هم به احتیاط دروغ بگوید.

 امروز پس ازهشت سالِ سیاه اعتراف می کنیم که احمدی نژاد انتقامش را به تمام و کمال ازایران و ایرانی گرفت. او توانست همه ی دستاوردهای اصلاحات را بر باد فنا دهد و ۱۶ سال از عمر چندین نسل ایرانی را تباه کند. سالها خواهد گذشت و این برهه از تاریخ به حسرتی جانسوز نقل خواهد شد. آیندگان خواهند گفت که بزرگترین فرصتِ جهش اقتصادی ایران با آخرین جرقه ی نفتی و در زمانه ای که اقتصاد جهانی راکد بود و ایران می توانست از این مکثِ دلار و یورو استفاده کند را به هدر داد و نیروی کار جوان ایرانی را که این هشت سال، گل عمرش بود، پر پرکرد و سرنوشت آیندگان را تغییر داد. امروز خاکستر نشین حمله ی تاتاریم و همنواییم با آن پیرمرد بخارایی که یورش چنگیز دیده بود: آمدند و کندند و کشتند و سوختند و بردند و رفتند و….. ای کاش می رفتند.

 

نقطه ی صفر

برای رسیدن به نقطه ی صفر، ازهر لحاظ چه اقتصاد و چه سیاست خارجی وچه فرهنگ، فرسنگها راه داریم و اگر جمهوری اسلامی بگذارد تا ایران رنگ آبادی بگیرد. ظهور احمدی نژاد و سیطره ی هشت ساله اش بی هیچ نظارت و بازخواستی، نشان داد که مردم ایران توانایی تغییر قدرت و اصلاحش را ندارند، هرم قدرت مطلقه و در راسش ولایت مفسده فقیه، چنان بی دستگیره و لیز است که جایی برای دست مردم نمی گذارد. برآمدن احمدی نژاد که از همان ابتدا و سال ۸۴ با تقلب بود و سال ۸۸ با کودتا، به دست مقتدر ولایت فقیه صورت گرفت. آیت الله خامنه ای، احمدی نژاد را بی آنکه شناختِ عمیقی از او داشته باشد، تنها به این دلیل که شمشیر کینه اش آبدار بود و می توانست هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان را قلع و قمع کند از قفس آدمخواران جمهوری اسلامی در آورد و هر چند این چاقو دسته ی خویش را نیز بُرید، اما ضربتی سهمگین به سیاست ورزی دموکراتیک ایران نیز وارد کرد و طبقه ی متوسط را به عنوان پشتیبانان روند مردم سالاری رو به قهقرا برد. اگر ایرانیان در سال ۸۴ از رخوتِ خاتمی و اصلاح طلبان گله داشتند و در خمار آلودگی و به مسخرگی و برای نشان دادن ضرب شصتی به هاشمی رفسنجانی، احمدی نژاد و سپاه را در مهندسی انتخابات، یاری رساندند، اینک و پس از سرکوب سال ۸۸، راضی به هر حداقلی هستند و گویا جز این هم چاره ای نیست. از دولت حسن روحانی انتظار اصلاح نمی رود، همین که ما را به نقطه ی صفر برساند و بر لبه ی پرتگاه نگاه دارد، شاهکاری است.

احمدی نژاد با ماندگاری هشت ساله اش نشان داد که جمهوری اسلامی غیرقابل اصلاح است و تنها می توان دوران فترت و شدت را در آن سراغ گرفت و اگر حتی اصلاحی صورت بگیرد، جمهوری اسلامی این توان را دارد که دوباره به اصل خویش رجوع کند و باز به خانه ی اول بازگردد. سیر تاریخ انقلاب اسلامی نیز نشان می دهد که خشت این عمارت از بنیاد کج است و جایی که بنیانگذار دروغی مصلحتی در پاریس می گفت و در تهران نقاب از چهره بر می انداخت و قواعد اخلاقی را در یک جمله ی حفظ نظام اوجب واجبات است، خلاصه می کرد، حضور احمدی نژاد با آن همه حذف و طرد که در میان یاران انقلاب صورت گرفت، نامنتظره نبود و تا این اِمارت باقی است، احمدی نژادیان باز می توانند به قدرت رسند. ظهور احمدی نژاد و حمایت بی شائبه ی هسته قدرت جمهوری اسلامی نشان داد که قانون اساسی با فیلترهای شورای نگهبان و چتر ولایت فقیه بر همه ی قوا، راهی برای دموکراسی و به زیر کشیدن دولتِ خائن باز نمی گذارد. تنها به این نکته باید توجه کرد که اگر مجلسی واقعا مردمی و حاصل انتخابات آزاد در کار بود و یا قوه ی قضاییه ای مستقل و عادل بر پا، احمدی نژاد باید در همان یکسال ابتدایی رای عدم کفایت می گرفت و می رفت، چه کنیم که ولایت فقیه بر همه ی ارکان نظام سیاسی چنبره زده است و دم از کسی بر نیامد.

 

اخلاق واژگون

بزرگترین ضربه ای که احمدی نژاد بر بنیاد جامعه ایران وارد کرد، واژگونی اخلاق بود. احمدی نژاد واژه ها را از معنا تهی کرد و حالا گفتن از ساده زیستی، تقوا، مهر ورزی و نوع دوستی، نشانه ی این است که گوینده به هیچ اصل اخلاقی اعتقاد ندارد.

دولت احمدی نژاد با چنین شعارهایی بر تخت نشست و قرار بود تا مردم را از دست گرگان نجات دهد و غافل از اینکه خود گرگ بود. قاطبه ی کابینه ی احمدی نژاد با کسانی بود که یا دستی در اختلاس داشتند یا تبحری در تقلب و میزان پلیدی از رحیمی تا کردان و دانشجو،نوسان داشت، کابینه ی احمدی نژاد باغ وحشی انسانی بود که چاپیدن و دریدگی در آن امتیاز داشت. دولت چه قانونی و چه غیر قانونی، محل رجوع مردم است و آنگاه که رتبه بندی مقامات بر اساس رذایل باشد، هشت سال کافی است تا انحطاط اخلاقی دولت همه گیر شود. بی مسوولیتی دولت درآینه ی مردم به بی تفاوتی انعکاس یافت و این حرص و آز دولتیان در حیف و میل اموال عمومی، به جان ملت نیز افتاد و مصرف گرایی اوج گرفت و زندگی چنان بی رحم شد که بیشترینه ی مردم کلاه خویش چسبیدند تا باد نبرد و مملکت را اگر باد برد چه باک. پاشیدگی تولید و رشد رانت خواری و دلال صفتی و ریاکاری و جاکردن خود در باند این گروه و آن دسته، آزادگی را دفن کرد و تن دادن به روزمرگی و بیهودگی و نا امیدی، خلاقیت را زائل نمود. بگذریم از اینکه آیه های شیطانی احمدی نژاد و تاکیدش بر مقدسات شیعه، آخرین ضربه را بر پاره های اعتقادات دینی که پس از جمهوری اسلامی در ایرانیان مانده بود، محکم تر زد و باز هم معجزه ای است که هنوز بوی گلی مانده است و رنگ نسترنی.

 

احمدی نژادی ها دوباره می آیند، اگر

تا ولایت فقیه پا بر جاست، تا روحانیان کیمیاگر، معجون سیاه سیاست و دین را می سازنند و تا آن زمان که ملت ایران نتوانسته اند به تشخص سیاسی و مدنی دست یابند، امکان بروز احمدی نژادها حتمی است. اما اینک که این وجود نحس، برای مدتی رفته و قدری امید هست، وقت آن است که تزکیه کنیم، هشت سال تحلیل سیاست احمدی نژاد و نقد این دولتِ حرامخواره، بر مایی که روزنامه نگار بودیم چیزی نیفزود که جانی کاست و روح را مکدر کرد. گفتن از پلیدترین دولت معاصر ایران و کنکاش در کار و بارش، مانند سر کردن در سطل زباله ای بود ترو بویناک که نفس ما را مریض کرد و حیف از عمری که بدین کار گذشت، راه چاره دست یازیدن به مکارم اخلاق است و اخلاقی کردن سیاست بی هیچ مصلحت اندیشی.                      

 

پا نوشت

عنوان یاداشت نام کتابی است از جانور شناس و رفتارشناس و مردم شناس شهیر، دزموند موریس.