فعالیت شبکه ها در ایران

سعید مدنی
سعید مدنی

با توجه به شرایط امروز جامعه ایران نقش زنان در شبکه های اجتماعی تا چه حد حائز اهمیت است؟

شبکه های اجتماعی در هر جامعه ای، کارکرد مشخص دارند که این کارکردها را می توان به دو دسته تقسیم کرد یکی کارکردهای عمومی است به این معنا که شبکه ها در کل روابط درون یک جامعه به دنبال آن هستند که خواستهایی را دنبال کرده و اقداماتی را صورت دهند که عمدتا متمرکز بر مطالبات  عمومی جامعه است. اما همچون دیگر حوزه های مسائل اجتماعی، شبکه ها نیز رویکردهای متفاوتی دارند به این معنا که بخشی از مطالبات آنها به ساختار روابط اجتماعی مبتنی بر جنسیت وبه طور مشخص تر تبعیض   جنسیتی مربوط می شود. در واقع شبکه ها بسته به اینکه در چه چارچوب و گفتمانی حرکت کنند، ممکن است در مواردی رویکردهای  عمومی و در موارد دیگر رویکردهای خاص مثلا در حوزه مسایل زنان، حقوق بشر، جوانان داشته باشند. بدیهی است که نقش زنان در شبکه های فعال در  حوزه های کاملا خاص و مرتبط با زنان بیشتر و در حوزه های عمومی تر محدود تر است. البته این به معنای کاهش اهمیت نقش زنان در شبکه های با رویکرد های عام و فراگیر نیست. لااقل می توان چنین جمع بندی کرد که از یک سو زنان در شبکه های اجتماعی یک کارکرد و نقش عام دارند و در کنار مردان به این وظایف می پردازند و از سوی دیگر گروه خاصی از زنان نیز با حساسیت های ویژه ای مسایل زنان را دنبال می کنند و در درون شبکه هایی به دنبال اهداف خاص برای بهبود وضعیت جامعه زنان هستند. این دو کارکرد در تعارض با هم نیستند و حتی به نظر بنده کارکرد خاص ذیل کارکرد و نقش عام زنان قرار دارد. درست به همین دلیل خرده جنبش زنان ذیل جنبش های اعتراضی عام مثل جنبش برای تغییر قرار می گیرد.

 

این مساله بستگی به دوران خاصی هم دارد؟چون مثلا در جامعه مدرن شکل شبکه های اجتماعی تغییر کرده اند و از عرصه خانوادگی بیرون آمده و به عرصه های عمومی تر وارد می شود.

بله، همین طور است. در واقع شبکه های اجتماعی در جوامعی مثل ایران که جامعه ای در حال گذار است، هم می تواند اشکال سنتی داشته باشد و هم اشکال مدرن. به همین دلیل در تمام نهادهای اجتماعی می توان سراغی از این نوع شبکه ها  گرفت یعنی از شبکه ها در نهاد های  سنتی  فامیلی و خانوادگی گرفته تا شبکه ها در نهاد های  مدرن تر  همکاران و انجمن ها و سازمان های سیاسی و اجتماعی. در واقع در جوامعی مثل ایران قدرت بالقوه و وزن شبکه ها در حوزه های مختلف بسیار زیاد است. به دلیل اینکه  شبکه های سنتی گذشته، حذف نشده و از بین نرفته اند و همچنان کارکرد قوی دارند، شبکه های درون آنها نیز به همان میزان تحرک دارند و از سوی دیگر چون نهادهای مدرن  نیز در آن تشکیل شده در نتیجه شبکه هایی با مضامین جدید نیز به وجود آمده و پیوندهای بین هسته های درون شبکه ها  شکلگرفته اند. بنابراین اشکال مختلفی از فعالیت شبکه ها را می توان در جامعه ای مثل ایران مشاهده کرد.

 

فکر نمی کنید با توجه به اینکه زنان در تحولات و جنبش های اجتماعی امروز ایران، حضوری پررنگ دارند، زنان از شبکه های سنتی و فامیلی فاصله گرفته و بیشتر می خواهند که در شبکه های مدنی  وارد شوند؟

یکی از ویژگی های جنبش های اجتماعی جدید  این است که فرایند تحول در جامعه را سرعت می بخشد و این بدان معناست که شبکه های اجتماعی نیز در بستر یک جنبش اجتماعی به سرعت دگرگون  شده،  تغییر کرده، حوزه ها و حساسیت هایشان تفاوت پیدا کرده، شبکه های قدیمی تر به تدریج ضعیف شده و شبکه های مدرن تر قدرت پیدا می کنند. در این میان طبیعی است که کارکرد و نقش زنان در شبکه ها نیز دچار تغییر می شود بنابراین  اگر تا پیش از وقوع جنبش اجتماعی جدید، سهم زنان در نهادهای سنتی بیشتر از نهاد های مدرن بوده است، با وقوع جنبش اجتماعی عدم تعادلی به سوی نهادهای مدرن تر ایجاد می شود و به همین نسبت نیز شبکه های اجتماعی در درون  نهادهای مدرن با قدرت بیشتری شکل می گیرد.

 

آیا این مساله به ایجاد یک فشار هنجاری در جامعه منجر نمی شود؟

اصطلاح بهتری را که می توان در این مورد به کاربرد همان تغییرات هنجاری است. یعنی تغییرات ارزشی که در متن جنبش اجتماعی رخ می دهد. خاطر نشان می کنم که یک وجه عمده جنبش اجتماعی، تغییر ارزش های اجتماعی است. یعنی به دلیل مجموعه تغییرات اجتماعی که قبل از وقوع جنبش صورت می گیرد، ارزش ها دگرگون شده و این دگرگونی ارزش ها امکان وقوع یک جنبش اجتماعی نوین  را فراهم می کند و بستر مناسبی برای آن ایجاد می کند. در همین حال خود جنبش اجتماعی نیز دائما در حال تعامل با فضای اجتماعی است و به همین دلیل نیز ارزش ها، هنجارها، فرهنگ و در نهایت هویت  خاص خود را به وجود می آورد. مثلا به طور مشخص در طول چهار ماه گذشته که جنبش سبز تحرک داشته و پویا بوده است، در واقع  هویت جدیدی شکل گرفته و بسیاری از ارزش های پیشین را  پشت سر گذاشته است و این بدان معناست که اگر جنبش اجتماعی از قوت و قدرت و توان کافی برخوردار  باشد، به سرعت می تواند تغییرات ارزشی ایجاد کند و این تغییرات ارزشی در واقع صف بندی های  اجتماعی را به سرعت دگرگون می کند. یکی از این صف بندی های اجتماعی نیز کلیشه های جنسیتی است که به سرعت دستخوش تغییر می شود. اما نکته مهم این است که تغییرات ایجاد شده در دل یک جنبش اجتماعی به سرعت در درون جامعه هضم شود. در حقیقت جنبش اجتماعی مثل یک قابله ای عمل می کند که زایمان را برای جامعه آسان تر می کند. به همین علت زمانی که در متن یک جنبش اجتماعی تغییرات ارزشی به وجود می آید، خیلی سریع تر توسط جامعه پذیرفته شده و همسانی با آن صورت می گیرد و در بازتولید ارزش های  کل جامعه نقش پیدا می کند. اصلا به همین دلیل معتقدم جنبش سبز بستر مساعدی را برای خرده جنبش ها از جمله جنبش زنان فراهم می کند و فعالان این جنبش نباید در موضع مقابله یا حتی رقابت با این جنبش فراگیر قرار گیرند بلکه برعکس باید موید ، همراه و همدل با این جنبش باشند. این تاکید از آنجا ضرورت پیدا می کند که اخیرا برخی تحلیل های بی پایه تلاش دارند فعالان خرده جنبش ها را دعوت به کناره گیری از جنبش سبز و پیش بردن حرکت هایی در عرض و گاه در برابر آن نمایند. از نظر بنده این توصیه ها برای خرده جنبش ها سم مهلکی است و می تواند منجر به قرار گرفتن آنها در مواضع و جایگاهی باشد که اساسا به انزوا و طرد اجتماعی آنها منجر شود. جنبش های اجتماعی جدید از جمله جنبش سبز فضای تنفسی بسیار مطلوبی را برای فعالان اجتماعی از جمله فعالان حوزه زنان  فراهم میکند.

 

شما فکر می کنید با توجه به تحولات اخیر ایران، شرایط جدید برای ایجاد یک همبستگی نظام یافته مدرن برای زنان پدید امده و به نوعی بازتولید اجتماعی شده است؟               

 بحثی در مورد جنبش های اجتماعی مطرح است و آن نسبت بین خرده جنبش ها و یک جنبش اجتماعی است. یعنی بررسی اینکه اگر یک جنبش اعتراضی در متن جامعه وجود دارد که فراگیر و عام است، جنبش هایی که متعلق به گروه های اجتماعی است چه ارتباطی با آن می توانند برقرار کنند؟ تقریبا تجارب مختلف نشان داده که خرده جنبش ها به تدریج هارمونی و نظم خود را با جنبش  اجتماعی اصلی هماهنگ می کنند. به همین دلیل هم اگر کسی معتقد است که تا پیش از آنچه که جنبش سبز نامیده می شود، در ایران خرده جنبشی  وجود داشته است به نام جنبش زنان، امروز اتفاقی که افتاده این است که عملا این خرده جنبش زنان، خواسته ها و مطالبات خود را در دل این جنبش سبز بیان، تفسیر و پیگیری کرده است. به همین دلیل هم نسبت بین خرده جنبش ها و جنبش اجتماعی اعتراضی مثل نسبت بین سرمایه اجتماعی درون گروهی و سرمایه اجتماعی پیوندی در کل جامعه است. در درون خرده جنبش ها که معمولا شامل جنبش هایی می شود که خواسته ها و مطالبات جنسیتی، قومی و مذهبی و صنفی را دنبال می کنند معمولا میزانی از اعتماد وجود دارد که حاصل آن سرمایه اجتماعی درون خرده جنبش می شود و به تدریج اعتمادی که بین خرده جنبش ها (از خرده جنبش های زنان تا کارگری) به وجود می آید سرمایه اجتماعی ارتباطی را تقویت می کند که مثل روغن تعاملات بین فعالان اجتماعی در حوزه های مختلف را تسهیل می کند. اما کار به اینجا ختم نمی شود و این ارتباطات بین انجمن ها و خرده جنبش ها و سرمایه اجتماعی ارتباطی حاصل از آن به سرمایه اجتماعی کل جنبش فراگیر پیوند می خورد که قدرت زیادی را در عرصه عمومی باز تولید کرده و فرایند تحول جنبش برای تغییر را بسیار سرعت می بخشد. بنا براین دامنه و عمق ارتباطات درون خرده جنبش ها نیز گسترش یافته و در نهایت میزان اثر بخشی و کارآیی را در همه حوزه ها افزایش می دهد. البته در این میان نباید فراموش کرد که خرده جنبش ها و خصوصا جنبش زنان نیز از تاثیرات جنبش اعتراضی عمومی در امان خواهند بود. برعکس جنبش های اجتماعی جدید مثل یک موجود زنده هم اثر پذیرند و هم اثر گذار. این موضوع اختصاص به ایران ندارد. درست به همین دلیل جنبش های فمینیستی دایره حساسیت ها و توجهاتشان را گسترش دادند و مثلا “سازمان آلترناتیو های توسعه برای زنان” که در سال 1984 تاسیس شده بود بر مسایلی مثل نظم نظامی  بین المللی و اثرات آن برزندگی زنان و مسایل مرتبط با صلح متمرکز شد یا بسیاری سازمان های فعال در حوزه زنان مسایل جدیدی مثل توسعه، امنیت غذایی، انرژی و محیط زیست و اثرات آن بر وضعیت زنان را در دستور کار خود قرار دادند زیرا تحت تاثیر جنبش های اعتراضی گسترده تر و فراگیر تر قرار گرفتند و به این ترتیب به رویکرد های جامع تر در مسایل مرتبط با زنان دست یافتند.

 

کلمن معتقد است که “افراد برای منافع شخصی خود وارد جریانی می شوند اما در نهایت این اقدام به همکاری باعث شکل گرفتن سرمایه اجتماعی می شود.” با در نظر گرفتن این مطلب می توان گفت که ورود زنان به عرصه هایی که تا حدودی ناخواسته بوده، به صورت خودجوش شکل گرفته و همکاری و الزامی را میان کنشگران ایجاد کرده و در قالب  جنبش اجتماعی امروز شکل داده است؟

 این مطلب درست است. یعنی در واقع  فاصله بین دیگرخواهی و خودخواهی در خرده جنبش ها تا حدی تعدیل می شود یعنی خودخواهی تبدیل به دگرخواهی می شود اما این دیگران شامل افرادی است که درون خرده جنبش حضور دارند و بعد از آن دگرخواهی وسیع و وسیع تر می شود تا به حدی که نوعی همگرایی عمومی در کل جامعه شکل می گیرد. پس در دل این دگرخواهی، امکان شکل گیری هنجارهای مشترک به وجود می آید و این بدان معناست که از این پس منافعی عمومی به وجود می آید که حاکم بر منافع فردی و گروهی و جنسیتی می باشد و در این زمان “دین مدنی” شکل می گیرد  که دورکیم به آن اشاره داشته است. یعنی ارزش های مشترک و فراگیری که جدید هستند زبان مشترکی را بین تمام فعالان جنبش اجتماعی فراگیر ایجاد می کنند. بنابراین پس از طی شدن چنین فرایندی دایره محدود فعالان اجتماعی در خرده جنبش ها بسیار وسیع تر می شود وبه قول مائو هزاران گل می  شکفد.

برخی از جامعه شناسان از جمله آلن تورن در تعریف جنبش اجتماعی بر بعد معناسازی و تفسیری آن تاکید دارد و جنبش های اجتماعی را به عنوان “تعاملات دارای سمت گیری هنجاری” میان طرفین متخاصم می بیند. براین اساس جنبش های اجتماعی در فرآیند شکل گیری و تحول خود  هویت های جدید را ایجاد می کنند. به این ترتیب از دیدگاه تورن جنبش های اجتماعی  ”توان تولید تجربه ای تاریخی از طریق الگوهای فرهنگی یعنی تعریفی جدید از طبیعت و انسان”؛ را به دست می آورند و جوامع به تدریج به سمتی پیش می برند که خود را بر اساس کنش خود جامعه تعریف می کنند و نه تابعیت از یک قانون یا سامان متعالی. در این مسیر شکل گیری هویت جمعی بی شک نوعی تاثیر پذیری و تاثیر گذاری متقابل همه گروههای اجتماعی از جمله زنان را درگیر می کند.

 

ارتباط با حاکمیت چگونه است یعنی می تواند قدرت چانه زنی بیشتری را با حاکمیت پیدا کنند؟

برخی قرار گرفتن خرده جنبش ها در ذیل یک جنبش اعتراضی را مبتنی بر اصل بقا می دانند. یعنی به این ترتیب فعالان خرده جنبش ها، از امنیت نسبی، قدرت  مقاومت بیشتر و توانایی برای پی گیری موثرتر برخوردار می شوند و موانع  دستیابی به نتایج بیشتر را در سایه  قدرت بیشتر از طریق همدلی و همسویی حرکت با جنبش اعتراضی عمومی  پیدا می کنند. بنابراین به این اعتبار خرده جنبش ها وارد این جریان می شوند و به تدریج قدرت در جامعه  مدنی با پیوندهای میان خرده جبنش ها بیشتر و بیشتر  می شود و با قدرت گرفتن جامعه مدنی، قدرت چانه زنی، مذاکره و فشار آن بیشتر و آینده نیز  امیدوار کننده تر می شود.

 

تصور می کنید تحولات اخیر که مثلا با انتخاب چند وزیر زن در کابینه دولت صورت گرفته می تواند ناشی از فراگیری همین جریان شکل گرفته باشد؟

ببینید این جریان دارای دو وجه است یک وجه مثبت آن این است که زمانی که دولت اصرار بر داشتن وزیر زن دارد یعنی پیام هایی را از درون جامعه شنیده است و تایید می کند که مطالبه ای به نام مطالبه حقوق برابر وجود دارد و از این جهت می توان خرسند بود که صدای جامعه مدنی به حدی بلند بوده که به گوش نا شنوا و سنگین ساختار سیاسی نیز رسیده است. این وجه مثبت قضیه است اما از سوی دیگر ارزیابی منفی نیز وجود دارد و آن اینکه این وضعیت درست مثل پدر و مادری است که فرزندشان دارای مشکلات عدیده جسمی بوده، در معرض موت قرار دارد و فریادهای بلندی از درد سر می دهد و در این هنگام والدین آب نباتی را در دهان او قرار می دهند تا خفه شود. در واقع این نوع  پاسخ ها به مطالبات جدی جامعه در نهایت یا ناشی از عدم فهم خواست ها است یا به قصد فریب و نیرنگ.

 

 عده ای نیز معتقدند انتخاب هایی به این شکل شاید در راستای احقاق حقوق زنان بازدارنده نیز باشد و چه بسا حضور مردان در این زمینه مثمرثمرتر است؟

این قضیه کاملا درست است. در واقع نوع نگرش اهمیت دارد، ممکن است که 20 وزیر دولت نیز از میان زنان انتخاب شود اما وزیران زنی انتخاب شوند که خود محصول اندیشه و تفکر مرد سالارانه عهد عتیق باشند و رویکرد کاملا تبعیض آمیز جنسیتی داشته باشند و نه اصلا در پی تامین حقوق مردان باشند تا حقوق زنان، بدیهی است این گروه زنان خود موضوع و سوژه هدف جنبش علیه تبعیض هستند. بنابراین اصل مساله این است که آیا تغییر نگرشی ایجاد شده یا نه؟ اما به طور کلی جنبش اجتماعی پاسخی است به یک بحران اجتماعی و معنای بحران اجتماعی آن است که جامعه مطالبات، خواسته ها و مشکلاتی را دارد که این مشکلات در دل ساختار و رویکردهای موجود قابل حل نیست و جامعه به یک تغییر ساخت و نگرش نیازمند است. حال اگر حاکمیتی بخواهد بدون توجه به تغییر ساختار تصور کند که آنچه شنیده می شود یک نق یا گلایه سیاسی اجتماعی یا شعاری بدون پشتوانه است، یعنی هنوز درک نکرده که درون یک بحران قرار دارد. در واقع مثل فردی که درون جنگل است موفق به دیدن جنگل نمی شود و به همین دلیل نیز قادر به پاسخگویی مناسب نمی باشد. هر چند در بسیاری از مواقع نیز منافع او اجازه نمی دهد که پاسخ در خوری به بحران موجود بدهد اما در نتیجه به پاسخ حداقلی عوام فریبی و ایجاد انحراف در گرایش و خواست موجود اکتفا می کند در چنین شرایطی می توان گفت که پاسخ داده شده فاقد ارزشاست. در مورد معرفی وزیران زنی که اتفاقا رویکرد مردسالارانه ای دارند می توان گفت که دولت صدا را شنیده اما معنای آن را به درستی درک نکرده است.

 

می توان این گونه نتیجه گرفت که جنبش قدیم زنان   بیشتر در راستای احیای سنت شکل گرفته بود و چیزی که امروز اتفاق افتاده برای حرکت به سوی شکل گیری مدرنیته ی ایرانی است؟

در انقلاب 57 شما علایقی از تمایل به سوی  مدرن شدن نیز می دیدید از جمله این که زن می تواند در فعالیت های اجتماعی حضور داشته باشد که خود به نوعی حرکت به سوی مدرنیته است. هر چند  مشارکت شغلی و حرفه ای در آن دوران کم شد و بعد  در دوره اصلاحات تاحدی  افزایش یافت ولی همچنان نرخ مشارکت زنان چیزی بیشتر از وضعیت پیش از انقلاب نیست، اما آنچه که مدنظر من است در واقع مشارکت و ماهیت مشارکت درون جنبش است. یعنی در حقیقت چون جنبش های اجتماعی قدیم و جدید به خودی خود تفاوتی ماهوی دارند، نقش زنان نیز درون این دو نوع جنبش تفاوت می کند و می توان گفت که این شکل از مشارکت در عین حال که پیوندی با سنت و گذشته دارد اما رویکرد آن رو به جلو و مدرن  است یعنی این که خواست ها و تمایلاتی که دنبال می کند، تمایلاتی نیست که تنها وضعیت عمومی جامعه را بهبود دهد بلکه در وضعیت زنان نیز به طور قطع  تاثیرگذار خواهد بود. تاکید جنبش سبز بر  برابری حقوق یا تصریح بر تامین حقوق مطرح شده در فصل 3 قانون اساسی که می تواند در کاهش  تبعیض جنسیتی جامعه نیز اثرگذار باشد شواهد این مدعا است. ضمن اینکه جنبش های اجتماعی جدید که بنده جنبش سبز را نیز از این نوع می دانم، هویتی عام و فرگیر و کثرت گرا دارد و لذا حضور زنان در این  جنبش ها با هویت مستقل صورت می گیرد نه ذیل هویت مردانه. شما  حضور خانم زهرا رهنورد در جنبش سبز  را مستقل از حضور مهندس موسوی احساس می کنید، این پدیده را در بازداشت شدگان، شهدا و فعالان جنبش می توان مشاهده کرد.

 

درانقلاب 57 ما شاهد شکل گیری جنبش اجتماعی بودیم که به نوعی زنان نیز در آن موثر بودند. امروز هم زنان به گونه ای دیگر در جنبش های اجتماعی و شبکه ها فعالند،  تفاوت این دو جنبش چیست؟

 جنبش های اجتماعی، به  دو نوع قدیم و جدید  تقسیم می شوند. جنبش های اجتماعی  قدیم، جنبش هایی اعتراضی بودند با ویژگی هایی خاص خود. ساختار سازمانی شان تا حد زیاد هرمی بود و نگاهشان به مسایل نیز متفاوت. مثلا به طور مشخص وجه احساسی و هیجانی آنها به بخش منطقی و عقلانی اشان غالب بود. جنبش اجتماعی جدید در واقع برآیند و حاصل روابط تولید در جوامع جدید بوده و به نوعی محصول جوامع جدید هستند. به این معنا که جامعه جدید خصایصی دارد که امکان بازتولید جنبش های جدید را دارد که یک وجه آن  به لحاظ ساختاری همان ساختار شبکه افقی است که وجهی غالب  را دارد. به علاوه  مهم ترین ویژگی آن این است که مبتنی بر عقلانیت  و خرد جمعی است یعنی شبکه روابط افقی به آن اجازه تبادل نظر  وفکر و بحث می دهد و بیشتر از آنکه متکی به یک رهبری باشد،  متکی به یک خرد جمعی است که تا حدودی توسط فرد یا افرادی مدیریت می شود نه رهبری. یعنی بر خلاف جنبش های قدیم به نوعی مدیریت جایگزین رهبری شده است. کسانی که در راس جنبش های جدید قرار می گیرند، سعی می کنند که با بدنه جنبش تعامل داشته باشند. زنان در جنبش های اجتماعی قدیم حامی جنبش و اهداف آن بودند اما میزان اثر گذاری آنها بر اهداف جنبش محدود و نزدیک به صفر بود. زنان در جنبش های اجتماعی قدیم از جمله انقلاب 57، لشگری بودند در اختیار مردان و به عنوان ابزاری برای تحقق اهداف جنبش اجتماعی. در مقابل در  دوران جدید به ویژه در جنبش سبز، زنان نقش فعالی هم در ایده پردازی و هم در تبیین و طرح مطالبات و خواسته هایشان دارند. از این رو اگر در گذشته زنان بیشتر نقشی رمانتیک و احساساتی و هیجانی داشتند این بار نقشی  مبتنی بر عقلانیت و خرد دارند.

 

در شکل گیری جنبش جدید چه عواملی  نقش داشته اند؟

دو دیدگاه در مورد جنبش اجتماعی ایران وجود دارد. یک دیدگاه اینکه این جنبش، جنبشی برون زا بوده است یعنی عواملی در بیرون از کشور وجود د اشته اند که توطئه  کرده اند تا چنین جنبشی را بسازند و به اهداف خود از این طریق برسند. رویکرد دیگر این است که جنبش ایران، جنبشی درون زاست یعنی زائیده و حاصل تحولاتی است که در درون جامعه ایران از مدتها پیش شکل گرفته در واقع کیفیتی است که حاصل تغییرات کمی گسترده پیش از آن است.. شواهد بسیاری در رد نظر اول و تایید نظر دوم وجود دارد.. رفتار ایرانیان در طول سه دهه اخیر  بسیار تغییر کرده و اگر چه در ظاهر کمتر دیده می شد ولی در لایه های درونی و زیر پوست جامعه تغییرات مهمی رخ داده است. در واقع جامعه ای استعداد جنبش اجتماعی جدید را دارد که بتواند بر پایه عقلانیت و خرد جمعی حرکت کند. جامعه ایران سه دهه برای پوست اندازی فرصت داشت تا نگاهش را نسبت به نهادهای قدرت، مذهب و سیاست تغییر دهد، این فرآیند  به تدریج صورت گرفته و حاصل آن  جنبش اجتماعی امروز است. این عامل همه حوزه ها از جمله مسایل مربوط به زنان را دستخوش تغییر کرده و می کند. هنوز شناخت دامنه گسترده تاثیرات جنبش اجتماعی مردم ایران دشوار است زیرا ما در درون امواج حاصل از این سونامی قرار داریم و ابعاد عظیم آن را به خوبی نمی توانیم ببینیم. فقط اجازه دهید تاکید کنم که آنچه امروز شاهد آن هستیم نتیجه و حاصل سه دهه تجربه و هزینه یک ملت است. لذا برای شناخت عوامل اثر گذار بر آن باید این سه دهه را کالبد شکافی کرد، پس نباید آن را دست کم گرفت یا با آن غیر مسئولانه برخورد کرد.

 

منبع: آرمان