آبگیری سد سیوند، دهن کجی به فرهیختگان

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

اگر هالیود فیلم 300 را نساخته بود، آیا امکان داشت که در سیمای جمهوری اسلامی، از فضائل ایرانیان در عهد باستان و شایستگی های خشایارشاه هخامنشی سخنی رود؟

آنچه ما تاکنون از افراد متعصب مذهبی در باره ایران باستان شنیده ایم، البته چیزی جز وصف بی رحمی ها و خونخواری های شاهان باستان نبوده است، اما اینک به یمن نمایش فیلم 300 چیزهای بسیار متفاوتی در این باره از زبان برخی از متعصبان می شنویم.

من البته داستان هایی که برخی از ملی گرایان افراطی در باره عظمت ایران باستان و اخلاق و رفتار معصومانه شاهان آن عهد می گویند، باور ندارم، اما بر این عقیده ام که ایران باستان با همه خوب و بدش بخشی از هویت تاریخی ما ایرانیان است که نادیده گرفتن و کوچک شمردن آن همانقدر بی وجه است که ملکوک کردن دامن ایران پس از اسلام و یا گزافه گویی در باره آن.

با صدور احکام فوق نمی خواهم وارد دعواهای بی سرانجام باستان گرایان و مخالفان آنها شوم، زیرا نه حوصله چنین دعواهایی را دارم و نه صلاحیت ورود به آنها را.

در واقع خواستم یادآورم شوم، حال که مسئولان ایرانی، هر چند که از بغض معاویه (رد فیلم 300) گوشه چشمی به ایران باستان و پادشاهان آن نشان می دهند، بهتر نبود برای آبگیری سد سیوند قدری بیشتر تامل کنند؟

واقعیت این است که من برای داوری در باره تاثیر آبگیری سد سیوند بر میراث تاریخی ایرانیان بخصوص مقبره کورش کبیر در پاسارگاد و یا اهمیت باستان شناسی تنگه بلاغیف صاحب صلاحیت نیستم و دقیقا به همین علت، تا کنون درخواست بسیاری از دوستان را برای نوشتن مطلبی در این باره رد کرده ام.

به گمان من، ورود به مسائلی خارج از حیطه تخصص فرد، می تواند به اظهار نظرهای نسنجیده و پا در هوا منجر شود و بیش از آنکه به هدف مورد نظر یاری رساند، دستاویز مخالفان برای لوث کردن اصل ماجرا شود.

به هر حال هر فرد معمولی می داند که در دنیای امروز بین طرفداران توسعه از یک سو و حامیان محیط زیست و حافظان آثار باستانی از سوی دیگر، در باره ساخت و اجرای پروژه های عمرانی اختلاف وجود دارد، اختلافی که نمی توان پیش از بررسی دقیق موضوع، در باره آن داوری منصفانه ای کرد.

پروژه های عمرانی برای بهبود شرایط زندگی آدمیان گاهی غیر قابل صرف نظرند و خواه ناخواه عوارض زیست محیطی هم دارند. حفظ محیط زیست و آثار تاریخی نیز ضرورتی غیر قابل انکار است که به بهانه اجرای هر پروژه ای نمی توان به حریم آنها تجاوز کرد.

در مورد سد سیوند اما فرهیختگان و باستان شناسان ایرانی؛ تا آنجا که من می دانم، اجماع نظر دارند و بر این باورند که آبگیری این سد نه فقط میراث نهفته در تنگه بلاغی را برای همیشه در دل آب مدفون می کند، بلکه در دراز مدت مقبره کورش را هم به خطر می اندازد.

در مقابل این اجماع و نیز اعتراض هایی که فعالان زیست محیطی و میراث فرهنگی تا کنون برای پیشگیری از آبگیری سد سیوند انچام داده اند، واکنش دولت چه بوده است؟

حداقل واکنشی که دولت می توانست نشان دهد این بود که با ترتیب دادن مناظره های تلویزیونی بین کارشناسانی چون دکتر پرویز ورجاوند و متخصصان وزارت نیرو، نظر مخالفان و موافقان آبگیری سد را در معرض افکار عمومی قرار دهد و آنگاه بر مبنای قضاوت عمومی در باره سد سیوند تصمیم گیری کند.

دولت آقای احمدی نژاد اما چنن نکرد که جای خود، بلکه در اقدامی واکنشی که نمی توان جز دهن کجی به فرهیختگان این کشور نامی بر آن نهاد، رئیس جمهور در جریان سفر خود به استان فارس اعلام کرد که شخصا در مراسم افتتاح و آبگیری سد سیوند حضور خواهد یافت!

رئیس جمهوری که رفتار خود را بر لجاجت با اهل فرهنگ و مدافعان محیط زیست و آثار باستانی استوار سازد و حاضر باشد برای افزودن بر شمار به اصطلاح طرح های افتتاحی خود در سفری استانی، یکی از حوزه های مهم میراث باستانی را به خطر اندازد، معلوم است که ادعای دفاعش از ایران تا چه اندازه قرین واقعیت است.

جالب است که آقایان توهین به خشایارشاه را در یک دنیای مجازی، حمله حساب شده بیگانگان به هویت ایرانی می نامند، اما خود از تخریب میراث عینی همان شاهان در عمل ابایی ندارند.