آقای جنتی فقیه شورای نگهبان، ایرانیان را تهدید به تبعید و آوارگی کرده است. وی می گوبد هرآنکس با رفتاروکردارنهادهای حکومتی، انتقادی و اعتراضی برخورد کند کارش به آوارگی می کشد. وی مجاهدین خلق را شاهد مثال می اورد و از منتقدان می خواهد از آوارگی آنها درس عبرت بگیرند و از درگیر شدن با چون و چراهای سیاسی پرهیز کنند.
سی سالی می شود که ایرانیان به صورت وسیع و از یمن برکت آقای جنتی و همکاران کارشان به آوارگی کشیده است. این فقط مجاهدان خلق نبوده اند که آواره شده اند. گروه گروه ایرانیانی که نمی دانستند و نمی دانند اقدام مسلحانه چگونه چیزی است در سطح جهان در تبعید به سر می برند. جمعی از خطرهای جانی و امنیتی گریخته اند، جمعی از سرزمینی گریخته اند که به آنها فرصت رشد و زندگی طبیعی و شادمانی نمی دهد.از نظمی گریخته اند که حریم خصوصی را احترام نمی گذارد و رفتار عادی و انسانی را از جمله رفتار مجرمانه بر می شمارد و بساط شلاق و فحش و تحقیر گسترده با این ادعا که در کار مبارزه با پلیدی هاست. بی گمان شخص آقای جنتی نیک می داند کسانی که مامور مبارزه با کجرویها و به قول آقایان مفاسد اجتماعی شده اند دیری است تن و جان را به انواع مفاسد فروخته اند.
آقای جنتی در برج عاج نشسته و بکلی از یاد برده که آوارگی لزوما به خفت و خواری منجر نمی شود.چه بسا از انرژی آوارگان نیرویی پدید می آید که مثل روز محشر کار را بر آقای جنتی و همکاران سخت می کند. مثالی می زنم و می گذرم و تامل پیرامون آن را به فقیه شورای نگهبان می سپارم. با این فرض که فقیه هنوز قدرت تامل از دست نداده باشد.مثال این است : آقا و ولی نعمت فقهایی که امروز تند و بی پروا از عاقبت کار می رانند و همگان را سوای نور چشمی ها و ارباب قدرت نظامی و اقتصادی، اوباش و اراذل یا همدستان دشمن می دانند، تلخکامی های در تبعید و آوارگی را تبدیل به سرمایه کرد و به نیروی آن آقای جنتی و همکاران را بر سریر قدرت نشاند. منظور آیت الله خمینی است که تبعیدی سالهای 1342 تا 1357 بود ودر یک لحظه تاریخی فرش قرمز را از زیر پای حافظان نظمی که او را وادار به ترک خانه و خاک کرده بودند کشید و افسوس و صد افسوس که فرش قرمز را در برابر کسانی گشود که به سرعت دچار نسیان تاریخی شدند و یادشان رفت که آوارگان و تبعیدی ها کارها می کنند و از هر لحظه ی تبعید و آوارگی سودها می برند تا سر انجام کار را بر نظمی که آنها را از سرزمین اجدادی رانده است سخت کنند.
فقیه جنتی هرگاه به همین یک مثال اندیشه کند به این یقین می رسد که آوارگان و تبعیدی ها دست روی دست نمی گذارند و به نفرین و ناله اکتفا نمی کنند. کاشکی فقیه قدم رنجه می کرد و سری به محافل آوارگان و تبعیدی های سی سال اخیر می زد و به چشم می دید شور و حال سبزهای امروز و سرخ های پار و پیرارراکه گوش تا گوش کنار یکدیگرنشسته اند و با یکدیگر عهد بسته اند سر فرصت آن فرش قرمز را که یک تبعیدی سالهای 1342 تا 1357 زیر پای فقها گسترده از زیر پای شان بیرون بکشند. هر آواره که فقیه جنتی و همکاران به جمع آوارگان سی سال اخیر اضافه کنند، خون تازه ای است که به هنگام از آن استفاده می شود برای بازگشت به خانه پدری و بر چیدن بساط ظلم و جورکسانی که به حق مالکانه مردم بر سرزمین پدری احترام نگذاشته اند.
آیت الله خمینی تا قیامت به انتظار ننشست که حق خواهی کند. آوارگان سی سال اخیرهم صبر ایوب ندارند و اگر داشتند کاسه صبرشان سرریز شده است. انها دست بر دعا دارند و به طول عمر آقای جنتی و همکاران دعا می کنند، با این امید که زنده بمانند و به مردمی که در وطن زیر چکمه های ستمگران غریب افتاده اند و به آوارگان و تبعیدی های حال و آینده جواب پس بدهند. امید بی جایی نیست. دیر و زود دارد که سوخت و سوز ندارد.