نوشتن درباره زیانباری پوپولیسم در عرصه سیاست، اگر به شناخت عوامل موثر بر شکلگیری چنین پدیدهای نیانجامد، و خواننده را گامی به مبارزه درست با این مشکل سیاسی نزدیک نکند، چندان مفید فایده نخواهد بود، چرا که ممکن است مخالفان پوپولیسم، راهی را برای مبارزه با آن برگزینند که نتیجهبخش نباشد و در بهترین حالت و در صورت موفقیت اولیه، پس از گذشت مدتی ناخواسته یا نادانسته به بازسازی پوپولیسم در قالبی جدید تن دهند و حتی در شکلگیری این مسیر مشارکت کنند. پوپولیسم برخلاف دیدگاهها و گرایشهای فکری و “ایسم”های مختلف، بیش از آنکه صبغه فکری و اندیشهای داشته باشد، نوعی از ویژگی رفتاری است، که در شرایط خاص اجتماعی امکان بروز پیدا میکند. بنابراین برای مقابله با رفتار پوپولیستی بیش از آنکه بحث و گفتگو و نقد نظری کارآمد باشد، باید زمینههای عینی بروز این گرایش و رفتار را از میان برد به همین دلیل هم ابتدا باید برای شناخت این زمینهها اقدام کرد و سپس برای از میان بردن آنها برنامهریزی و عمل کرد.
پیش از ورود به بحث این نکته را یادآوری کنم که “سیاست” در هر سطح و در هر جامعهای حداقل در بخشی از مراحل خود حداقلی از نشانههای پوپولیستی را دارد و “سیاستی” که به طور کامل خالی از رفتار پوپولیستی باشد، در واقعیت خارجی وجود ندارد، ولی مسأله اصلی این است که شدت و غلظت ویژگیهای پوپولیستی در سیاست چقدر است؟ آیا آن قدر هست که سایر ویژگیها را به حاشیه براند و رنگ و بوی خود را بر فضای سیاسی غالب کند؟ یا صرفاً یک رفتار حاشیهای است و هنگامی که بخواهد به وجه غالب سیاست تبدیل شود، سازوکارهای مخالف آن به سرعت فعال شده و مانع غلبه وجه پوپولیستی سیاست بر سایر وجوه میشوند.
مهمترین ویژگی پوپولیسم که ظاهری فریبنده دارد، برداشتن فاصله میان رهبر سیاسی و توده مردم از طریق حذف یا به حاشیه راندن سازمانهای سیاسی، نهادهای مدنی و نخبگان اجتماعی است، تا رهبری سیاسی تحت پوشش شعار مردمباوری (مردم به همان معنای توده بیشکل و سازمان نیافته و بدون تمایزات فردی در برابر رهبر) مستقیم با مردم ارتباط برقرار کرده و سخن بگوید و با موج آنان که خود ایجاد کرده است، همراه شود. اگر بخواهیم اجزای این ویژگی اصلی پوپولیسم را تعیین کنیم، باید به تفاوت میان دو نوع از ارتباط رهبری سیاسی با مردم توجه کرد. نوع اول ارتباط با مردم، پوپولیستی است که یک نفر به عنوان رهبر سیاسی با توده مردم و به صورت بیواسطه و یکسویه ارتباط برقرار میکند و تمامی افراد و تشکیلات سیاسی یا دولتی که در کنار این سیاستمدار هستند اصالت ذاتی ندارند و صرفاً در خدمت برقراری این ارتباط مستقیم میان توده و پیشوا هستند، این افراد و تشکیلات برای روغنکاری این ارتباط هستند و موجودیتی مستقل نه در برابر پیشوا دارند و نه در برابر مردم. در نوع دوم چنین نوع از ارتباط یا وجود ندارد و یا اینکه بسیار کمرنگ و حاشیهای است و اگر رهبر سیاسی با تعدادی از مردم هم ارتباط برقرار کند، آن گروه از مردم را معمولاً نمیتوان توده بیشکل و فاقد تمایزات دانست. در این نوع از ارتباط؛ رهبری سیاسی بیش از اینکه بر فرد رهبر متمرکز باشد، برآمده از نهاد سیاسی است. کلیه سازمانها و تشکیلات سیاسی و افرادی که در کنار سیاستمداران یا در بطن جامعه هستند، وجودشان اصیل است و رابطه رهبری سیاسی با توده مردم از طریق این سازمانها و تشکیلات و افراد شکل میگیرد. اینها نه در نقش روغنکاری که در مقام چرخدنده هستند و بدون حضور و وجود آنها ارتباط میان سیاستمدار و مردم برقرار نمیشود.
این دو نوع از ارتباط سیاسی به لحاظ ماهیت با یکدیگر تفاوتهایی دارند، ولی مهمترین تفاوت آنها بر بنیان این رابطه است که در نوع اول احساسات و در نوع دوم عقلانیت وجه غالب این رابطه است، هرچند در هر دو مورد و برحسب شرایط؛ ترکیبی از هر دو ویژگی احساسی و عقلانی وجود دارد، ولی آنچه که مورد نظر است وجه غالب یکی از این دو نوع رابطه است. در اینجا شاید بتوان از تقسیم بندی ماکس وبر استفاده کرد. وی کنش اجتماعی را به کنش عاطفی و احساسی و کنش عقلانی و کنش سنتی طبقهبندی میکند. وجه غالب کنش سیاسی در فضای پوپولیستی، با کنش عاطفی، احساسی است، و رفتار مبتنی بر عقلانیت ابزاری در این سیاست دیده نمیشود. در نتیجه در فضای پوپولیستی شرط لازم توسعه اقتصادی و اجتماعی (به معنای عام) که وجود و رواج این نوع از عقلانیت است، مفقود خواهد بود.
برای درک اینکه چگونه در فضای سیاست پوپولیستی با ایدهها و نگرشهای غیر عقلانی مواجه هستیم میتوان به یکی از آخرین نظرسنجیهای انجام شده در ایران مراجعه کرد. در آذر سال 1389 یک نظرسنجی در 30 مرکز استان کشور و به سفارش مرکز پژوهشهای مجلس انجام شد، یکی از مهمترین پرسش های مطرح شده درباره ترجیح مقولات اشتغال، تورم و سرمایهگذاری یا طرحهای عمرانی است. از مردم پرسیده شده است که میان موارد فوق مقایسهای ترجیحی انجام دهند.
نزدیک 65 درصد پاسخگویان در میان دوگانه اولویت ایجاد اشتغال یا مهار تورم، ایجاد اشتغال و 4⁄34 درصد نیز مهار تورم را ترجیح دادهاند. این پاسخ به لحاظ اقتصادی مثبت و سازنده است، و نشاندهنده وجود درکی عقلانی از وضعیت اقتصاد نزد مردم است. ولی در ادامه پرسیده شده است که میان مهار تورم و افزایش طرحهای عمرانی کدام را ترجیح میدهید که 7⁄62 درصد پاسخگویان مهار تورم را ترجیح دادهاند و در پرسش بعدی هم 5⁄72 درصد پاسخگویان مهار تورم را بر افزایش تسهیلات بانکی ترجیح دادهاند. این دو پاسخ اخیر نشان میدهد که پاسخگویان درک دقیقی از الزامات و تبعاتی که در پاسخ به پرسش اول دادهاند (ترجیح اشتغال بر مهار تورم) ندارند، زیرا افزایش اشتغال مستلزم افزایش طرحهای عمرانی و نیز مستلزم افزایش نسبی تسهیلات بانکی برای فعالان اقتصادی است. این نوع پاسخگویی متناقض از طرف نخبگان و افراد مطلع رخ نمیدهد، ولی در میان جامعه تودهوار و در فضای پوپولیستی به وفور رواج دارد. جامعهای که فکر میکند همه چیزهای خوب را میتوان به دست آورد بدون اینکه هزینههای آن را بپردازد. این برداشتها محصول رابطه احساسی و عاطفی و غیر عقلانی میان سیاست و توده مردم است، زیرا در فضای عقلانی چنین تناقضاتی نمیتواند در ذهنیت عموم مردم وجه غالبی را پیدا کند.
سیاست پوپولیسم با ابهامگویی و غیر شفاف کردن سیاست، با فرار از پاسخگویی و با کنار زدن تشکلهای مردمنهاد و نیز با تجزیه مردم از گروههای دارای منافع به افراد ذرهای و جمع کردن این مردم در چند اجتماع سالانه میلیونی، بجای جمع کردن در هزاران اجتماع صدها و شاید هزاران نفری و نیز با القای نظر و سخنرانیهای یکطرفه کردن با آنان، بجای گفتگوی دوجانبه انتقادی، موجب می شود که فضای غالب در سیاست؛ احساسی، عاطفی و غیر عقلانی شود، و در این فضا، حتی کنشهای سنتی نیز به نفع کنش احساسی به حاشیه رانده میشوند.
پرسش مهم این است که علل و عوامل اصلی که موجب شکلگیری چنین سیاستی میشود چیست؟ به طور معمول دلایل مختلفی دارد. یکی از مهمترین عوامل آن سرخوردگیهای ناشی از رقابتهای مخرب نخبگان و احزاب سیاسی است. یکی دیگر از عوامل آن دشمنستیزی واقعی یا توهمآمیز است. جنبش مککارتیسم در آمریکا که پس از جنگ دوم جهانی به دلیل ترس از کمونیسم پدیدار شد، نمونهای از تاثیر این عامل است. ضعف نهادهای سیاسی و کوشش برای کوتاه کردن راه سیاست در دسترسی به اهداف، زمینه را برای بروز چنین پدیدهای فراهم میکند. رفتار مرحوم دکتر مصدق در مراجعه به مردم (1331) و دور زدن قانون و سایر نهادها، نمونهای از این عامل است.
ولی نکتهای که نباید فراموش کرد این است که پوپولیسم سیاسی نمیتواند در بلندمدت دوام یابد، زیرا فقدان کنش عقلانی، به سرعت آثار و عوارض منفی خود را بر زندگی مردم نشان میدهد و سراب خشک پوپولیسم را نمایان میسازد، مگر آنکه عامل دیگری موجب شود که نمایان شدن این تبعات منفی به تأخیر افتد، و این عامل میزان منابع رانتی است. در واقع منابع رانتی دولتها، نقش مسکّن و مخدر را برای کاهش درد و به تأخیر انداختن نتایج سوء سیاستها عهدهدار هستند. اگر میبینیم که کشوری مثل ونزوئلا با مقادیر بزرگ از درآمدهای نفتی و در عین حال رشد اقتصادی اندک، هنوز با مشکل سیاسی حادی مواجه نیست، از آنجاست که درآمدهای رانتی میتوانند خلل و فرج حاصل از رفتار غیر عقلانی را در ساختمان ترک برداشته سیاست بپوشانند و به اصطلاح بتونه کنند تا دیده نشود، ولی کیست که نداند این ساختمان هر روز سستتر میشود و تَرَکهای بیشتری برمیدارد، و تنها به واسطه لاپوشانی ناشی از رانت نفت است که شکافهای آن دیده نمیشود، رانتی که دیر یا زود سر خواهد آمد، و باید به این مسأله ایمان و اعتقاد قطعی داشت.
منبع: مهرنامه اردیبهشت 90