ماجرای اعتراض عبدالله عبدالله، یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، در هفته گذشته و شیوه حل و فصل سیاسی این بحران، بار دیگر ناظران ایرانی را به تأمل در ماجرای تاریخی انتخابات سال ۱۳۸۸ و سرکوب اعتراضات مردم توسط نیروهای وابسته به علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی واداشته است.
همسایگی و پیوندهای فرهنگی میان ایران و افغانستان و به طور مشخص، نوعی الهام گیری دکتر عبدالله و هواداران آن از موضع گیری تاریخی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، زمینه مقایسه شرایط امروز افغانستان و شرایط پنج سال پیش ایران را فراهم کرده است.
در این مقایسه باید به تفاوت های شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران و افغانستان و به ویژه تفاوت ساختار رهبری سیاسی دو سیستم توجه داشت و از هر گونه ساده سازی و شبیه سازی خیالی پرهیز کرد. اما به هر حال نوع مواجهه رهبری سیاسی دو سیستم با بحرانی مشابه، یعنی ادعای تقلب در انتخابات ریاست جمهوری، از منظر نوع تلاش برای استقرار یا مواجهه با ساختارهای دموکراتیک قابل بررسی و مقایسه است.
هر دو کشور در این مسیرند که مردم را قانع کنند که می توانند به شیوه انتخاب ریاست جمهوری که رهبری سیاسی کشور را تعیین می کند اعتماد و در انتخابات شرکت کنند و نتیجه آن را بپذیرند. اما با دو سطح توسعه یافتگی متفاوت: افغانستان هنوز درگیر ساختارهای زنده قبیله ای و همچنان از نظر مذهبی و زبانی و قومی ملتی دو پارچه است. اما ایران دارای تجربه بیشتری در ساختارهای دموکراتیک است و از ساختارهای قبیله ای و زبانی و قومیِ کاملا متفاوت فاصله گرفته و به اصطلاح توسعه یافته تر و مدرن تر است. با وجود این برتری از نظر سطح توسعه سیاسی و مدنی، واکنش رهبری سیاسی افغانستان به مسئله ادعای تقلب، عقلانی تر و متناسب تر با ساختار دموکراتیک نسبت به رفتاری بود که رهبری سیستم سیاسی در ایران انجام داد. به نظر می رسید دلیل این تمایز را باید در تفاوت نوع رهبری سیاسی ایران و افغانستان جستجو کرد. تفاوت در نوع تناسب قوا و تفاوت در اراده رهبران دو کشور:
رسیدن به ظرفیت برگزاری یک انتخابات آزاد و عادلانه فقط با طی کردن راهی دشوار و پیموده بر بستری از مبارزه فعالان سیاسی و مدنی خواهان آزادی و عدالت امکان پذیر است. اما همزمان، رسیدن به چنین مرحله ای نیازمند سیستم سیاسی ای ست که بتواند عقلانیت لازم برای استقرار دموکراسی را درک کند. به تعبیر دیگر اگر نظام حاکم به سطحی از عقلانیت دست یافته باشد می تواند تجربه های تاریخی را به درس هایی برای رسیدن به نوعی دموکراسی متناسب با هر سیستم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تبدیل کند. برای رسیدن به این وضعیت هر صحنه انتخاباتی را باید به عنوان گامی برای بازفهمی درس های دموکراسی پشت سر نهاد.
یکی از مهم ترین درس های دموکراسی در راه رسیدن به انتخابات قابل اعتماد یا حداقل قابل توافق، این است که به موقع و به شیوه ای کارآمد از سیستم های حل اختلاف برای حل بحران و منازعه استفاده شود که ممکن است به خشونت منجر گردد. یعنی سیستم های سیاسی به سطحی از عقلانیت برسند که هنگامی که دامنه اعتراض وسیع است نمی توان به آن بی اعتنا بود و باید راه قابل توافقی برای حل و فصل آن پیدا کرد. در غیر این صورت هر اختلاف حتی اگر با زور و سرکوب از سر راه برداشته شود به شکاف های غیرقابل ترمیم در سیستم سیاسی منجر خواهد شد. از این منظر سیستم سیاسی افغانستان تاکنون نشان داده که از کارآیی بیشتری برخوردار است. اگر چه هنوز زمان برای ارزیابی توافق به دست آمده بین دولت افغانستان و دو کاندیدای رقیب، یعنی احمدزی و دکتر عبدالله، کوتاه است و باید به انتظار بازتاب نهاییِ بازبینی و یا به قول دوستان افغان، تفتیش آرا بود اما تا همین جا سیستم سیاسی افغانستان نشان داده است که نه فقط توجه بیشتری به یافتن راه حل های بدون خشونت و سرکوب برای حل بحران دارد بلکه اهتمام بیشتری برای مستقر شدن سیستم دموکراسی در نظامی که با موانع بسیاری روبروست از خود نشان داده است.
در حالی که کمیسیون مستقل انتخابات در افغانستان از هرگونه قطعی کردن نتایج اعلام شده خودداری و قطعی شدن نتایج را به بررسی نتیجه رسیدگی به اعتراض کاندیدای رقیب موکول کرده و کرزای، رییس جمهوری افغانستان، راه میانجیگری میان دو کاندیدای رقیب را در پیش گرفته، آقای خامنه ای حتی پیش از شورای نگهبان که پاسخگوی رسمی رسیدگی به اعتراض ۳ کاندیدا بود، به فوریت بر صحت نتیجه اعلام شده تأکید کرد و آشکارا از پیروزی کاندیدایی سخن گفت که قبلا گفته بود نظراتش به نظرات او نزدیک تر است. به این ترتیب در حالی که رهبری عالی افغانستان سعی کرد جانب بی طرفی را حداقل به طور رسمی نگاه دارد، رهبری جمهوری اسلامی به نفع یکی از کاندیدا ها وارد عمل شد و حتی برای به کرسی نشاندن رأی خود به خشونت بارترین سرکوب خیابانی در تاریخ سیاسی مدرن ایران و کشتار معترضان و بازداشت غیر قانونی کاندیداهای معترض متوسل شد.
بعید است آقای خامنه ای، که از وسعت حمایت مردمی از رأی میرحسین موسوی و مهدی کروبی مطلع بوده، نمی دانسته که اعلام قطعی اعلام نتایج در سخنرانی اش به اعتراض همگانی منجر خواهد شد. بنابراین، این فرض کاملا جدی است که آقای خامنه ای در پی آن بوده تا با برانگیختن اعتراض هواداران آقایان موسوی و کروبی، با تکیه بر نیروهای امنیتی و انتظامی خود به سرکوب این نیروها بپردازد و به این ترتیب هم ضرب شصتی به مردم نشان داده باشد و هم بخشی از نیروهای دموکراسی خواه داخل جمهوری اسلامی را از درون حکومت تصفیه کند. به این ترتیب می توان گفت در حالی که کرزای خواهان حل مسالمت آمیز بحران است آقای خامنه ای در پی آن بودتا با زور اعتراض را سرکوب کند و بر انتخابی که خود کرده است فتنه نام نهد تا به بهانه آن سایر منتقدان خود را به بهانه حمایت از فتنه سرکوب کند.
به این ترتیب در حالی که سیستم سیاسی افغانستان نشان داده که می تواند از سازوکار های مصالحه خود استفاده کند سیستم سیاسی جمهوری اسلامی نشان داده است که حاضر به تن دادن به نظام های مصالحه ای در درون منازعه داخلی و در چارچوب قانون اساسی نیست و فقط در هنگام به اوج رسیدن فشار های خارجی از خود نرمش نشان می دهد. این باور برخی از نیروهای درون ایران که مصالحه در درون افغانستان نشانی از مداخله قدرت های بزرگ است ممکن است درست باشد اما این فقط در باره افغانستان نیست. در ایران هم اکنون مذاکره کنندگان دولت در حال مذاکره با قدرت های بزرگ هستند تا سرنوشت مهم ترین پروژه ای را که در ده سال اخیر درگیر آن بودند با رضایت قدرت های جهانی رقم بزنند. درست همزمان با این مذاکرات سرکوب نیروهای مردم و حتی تهدید محمد خاتمی رییس جمهوری پیشین ایران نشان می دهد که آقای خامنه ای غوغای سرکوب سال ۸۸ را با این طرح دامن زده است تا سال های سال به بهانه آن منتقدان استبداد لجاجت آمیز خود را به زندان بیندازد و فرآیند پیشرفت به سوی دموکراسی را به امید انتقال ارثی قدرت با تکیه بر مافیای امنیتی و نظامی سپاه به تأخیر اندازد.