آلن گرش
بشار اسد رئیس جمهور سوریه قبل از عزیمت به پاریس برای شرکت در اجلاس اتحادیه مدیترانه گفت، تا زمانیکه مناقشات منطقه ای و مناقشه اعراب و اسرائیل به عنوان سرفصل آن ادامه دارند، روابط اقتصادی میان کشورهای منطقه توسعه پیدا نمی کند.
ما دو ساعت صحبت کردیم. او اعتقاد دارد اگر صلح و گفتمان سیاسی میان اعراب و اسرائیل وجود نداشته باشد، منطقه به سوی محافظه کاری و افراط کاری پیش خواهد رفت. او گفت تروریسم یک نحوه نگرش است و حد و مرزی نمی شناسد: اکنون سوریه با تروریسم خانگی القاعده روبرو شده است؛ نه به عنوان تشکیلات القاعده بلکه به عنوان یک نحوه فکر کردن. اگر صلح نشود، تمام اصلاحات مورد نیاز اعراب (توسعه اقتصادی، آموزش و فرهنگ) با شکست روبرو خواهد شد و کل منطقه بی ثبات می شود.
وقتی اسرائیل و آمریکا این نظر را که سوریه واقعاً بدنبال صلح است رد می کنند، نگرانی حقیقی را فراموش می کنند. رهبران سوریه می دانند اگر فرصت فراهم شده برای صلح دوباره از دست برود، مجرای جدیدی برای تندروها باز می شود. مذاکرات غیرمستقیم سوریه با اسرائیل نیز در همین راستا است. اسد بعد از سال 2003، بیشتر بر لزوم ازسرگیری مذاکرات با اسرائیل سخن گفته است. بعد از جنگ سال 2006 لبنان هم او آشکارا از موضع محمود احمدی نژاد فاصله گرفت. او در 24 سپتامبر 2006 به خبرنگار اشپیگل گفت: “من نمی گویم اسرائیل باید از نقشه جهان محو شود. ما خواهان صلح هستیم، صلح با اسرائیل.”
آریل شارون و ایهود اولمرت گوش هایشان را بر روی این درخواست ها بسته بودند و بقیه هم (مخصوصاً در واشنگتن) نمی خواستند به حکومت اسد اعتماد کنند. سرانجام در ماه مه، دو کشور اسرائیل و سوریه از آغاز مذاکرات غیرمستقیم با حضور طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه به عنوان میانجی خبر دادند.
اسد توضیح داد جنگ لبنان به همه این درس را داده که نمی توان مشکلی را با جنگ حل کرد. اسرائیل قوی ترین قدرت نظامی منطقه و حزب الله کوچکتر از هر ارتشی در منطقه است. اسرائیل با این جنگ چه چیزی بدست آورد؟
اسد فکر می کند قبل از آنکه گفتگوهای سوریه و اسرائیل به جایی برسد، باید منتظر روی کار آمدن دولت جدید واشنگتن در سال 2009 ماند، زیرا موفقیت آنها به حضور یک میانجی قدرتمند نیاز دارد که به اعتقاد اسد فقط می تواند آمریکا باشد. هرچند درخلال این مدت هم باید پیشرفت هایی بدست بیاید. بعد از هشت سال وقفه (از زمان توقف مذاکرات دو کشور در سال 2000)، جنگ لبنان و نیز وقوع دو حمله به سوریه، اعتماد میان دو کشور از دست رفته است. اکنون سوریه در پی محک زدن مقاصد اسرائیل است و این را درک می کند که اسرائیل هم در پی آزمودن سوریه است.
درخلال گفتگوها میان حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه و ایهود باراک نخست وزیر سابق اسرائیل در سال های 1999 تا 2000، وقفه های متعددی بر سر مسائل حساس نظیر امنیت، حقوق دوجانبه و تقسیم آب (های جاری) بوجود آمد. سوریه مایل است مذاکرات از جایی شروع شود که پدر اسد و باراک نیمه تمام گذاشتند. آن روش خیلی سازنده و به دور از اتلاف وقت بود. اسد به جز موضوع بازپس گیری تمامی بلندی های جولان، بسیار انعطاف پذیر است و خاطر نشان کرد پدرش نیز در سال های یاد شده انعطاف پذیر بوده است: اسرائیل درخواست یک ایستگاه نگهبانی در داخل خاک سوریه را کرده بود که یک شرط غیرقابل قبول بود و سوریه نمی تواند حضور نظامی اسرائیل در خاک خود را بپذیرد. توافق اینطور حاصل شد که خدمه آمریکایی در آن ایستگاه مستقر شوند.
آشکار است که اسد روابط خود را با ایران به عنوان پیش شرط این مذاکرات قطع نخواهد کرد. به هرحال، ایران کشوری بوده که در تمام این سال ها از سوریه حمایت کرده است. درعین حال، اسد این را هم درک می کند که صلح با اسرائیل به تحول در کل منطقه می انجامد، زیرا به صلح میان حزب الله و اسرائیل انجامیده، مشکل این گروه را حل می کند و به روند تبدیل آن به یک سازمان سیاسی نیز کمک می کند. اتحاد سوریه و ایران، هرگز دمشق را از اتخاذ سیاست مستقل خودش باز نداشته است: شرکت در کنفرانس مادرید در سال 1993 و یا شرکت در کنفرانس سال جاری آناپولیس نمونه هایی از آن هستند.
نطقه عطف سیاست اسد به درک او از خطرات افراط گری و محافظه کاری باز می گردد. به نظر می رسد او متقاعد شده که شکست در فرصت فعلی، به معنای بحران در منطقه خواهد بود، و بحران همین حالا هم از افغانستان و عراق رو به گسترش گذاشته است.
منبع: گاردین- 12 ژوئیه